eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ☘شخصی از امام کاظم درباره آیه 20 سوره لقمان که میفرماید: "نعمتهای آشکار و پنهانش را بر شما تمام کرد" پرسید. 🌷امام فرمودند: امامی است که میان مردم نمایان است. ، امام غایب از دیده هاست. ☘ آن شخص پرسید: در میان امامان کسی پنهان میشود؟ 🍃فرمودند: بله، وجودش از مردم پنهان میشود ولی یادش از مومنان مخفی نمیشود. 🌷 امام باقر فرموده اند: همانا یاد و ذکر ما (اهل بیت)، و ذکر . 📚بحارلانوار، ج51 ،ص150 👉 @mtnsr2
💠 حضرت مهـدی (عج): 🔅آنگاه که نشانه های برایت آشکار شد، سستی نکن و از برادران و دوستانت که به سوی ما می آیند عقب نمان، به سوی جایگاه نور و یقین و چراغهای پر فروغ دین به سرعت حرکت کن تا راه را بیابی انشاءالله... 📙 بحارالأنوار ج 52 ص 35 📗 کمال دین ج 2 ص 448 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️داستان تاثیر گذار تشرف محمد باقر سیستانی محضر امام زمان 🍃حجت الاسلام عالی 👉 @mtnsr2
Shab1Fatemieh2-1391[05].mp3
4.29M
💐مناجات با امام زمان ⚫️ آرام آرام سفره فاطمیه را پهن کنید که آقا لباس سیاه بر تن کرده اند 🌷وقتی شبیه فاطمه لبخند می زنی 🌷بر چینی شکسته ی دل بند می زنی 🌷من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش 🌷هر صبح جمعه رو به خداوند می زنی 🌷کی پرچم مقدس دارالخلافه را  🌷بر قله ی رفیع دماوند می زنی 🌷بعد از زیارت نجف و توس و کربلا 🌷حتما سری به فکه و اروند می زنی 🌷با اشک دیده آب به قبر مطهر 🌷آنان که کشتگان فراق اند می زنی 👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ⭕️سر سفره عقد نشسته بودیم...💍 🍃عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد...🕌 🍃حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد؛ 🍃دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمی شود!😏 🍃متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟!😳🤔 🍃گفت: کسی که این قدر به نماز و مسائل عبادی اش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست... 🕊 👌خاطره ای از همسر شهید حسین دولتی 👉 @mtnsr2 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶قسمت شصت ونهم 🔶 ؟ ما یه سری بچه های فامیل بودیم که تقریبا همسن بودیم . اختلاف سنی ما کمتر از یکی دو سال بود . اون موقع شاید سن من حدود نه سالی بیشتر نبود . ماه محرم بود . حیاط حسینیه جای خوبی برای بازیگوشی بچه های همسن وسال ما بود . طبق عادت شبانه بعد بازیگوشی به داخل حسینیه برای سینه زنی می رفتیم و بعد آن هنگام شام سقایی می کردیم. آن شب هم پارچ آب گرفتم تا بین جمعیت آب توزیع کنم صالح دستم رو گرفت کشیدم کنار گفت میای جایی بریم؟ با تعجب گفتم الان؟ کجا ؟ گفت: بیا این کار ثوابش کمتر نیست رفت یک بشقاب برنج برداشت و گفت: همراهم بیا...... توی محلمون پیرزنی بود تنها زندگی می کرد که در اواخر عمرش ، توان آمدن به حسینیه را نداشت بین راه صالح سر صحبت را باز کرد و گفت: او نمیتواند به حسینیه بیاید کسی را هم ندارد برای او غذایی ببرد در واقع این بشقاب برنج را می خواهیم برای او ببریم خونه ای ساده و حقیرانه وسط کلی دار ودرخت اون هم در تاریکی ظلمات شب کمی ترس به دلم انداخت اما چون دو نفر بودیم دلم قرص شده بود آرام آرام در تاریکی شب حرکت کردیم ، تا اینکه به منزل پیرزن رسیدیم . با کوبیدن در ، پیرزن خود را به کنار در می کشاند . در قفلی نداشت و با یک تکان باز شد . شاید اولین باری بود این صحنه را می دیدم پیرزن چهار دست وپا حرکت میکرد. با باز شدن در خودمان را در اتاقش یافتیم اصلا همین یک اتاق بود . حیاط و اتاق دیگری در کار نبود بشقاب برنج را به او دادیم صالح با لحن دستگیرانه از او خواست اگر کاری دارد بگوید به گمانم او اولین باری نبود که به این خانه آمده بود موقع آمدن ، پیرزن با دعاهای پیوسته اش بدرقه مان کرد ، هنوز زار و التماس دعاهایش را به خاطر دارم صحنه عجیبی دیده بودم که ذهنم را مشغول خود کرده بود اما بیشتر از آن در فکر صالح بودم آیا او همان صالح هم بازی دقایق قبل بود؟ 👉 @mtnsr2 🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿
✋سلام به دوستان مهدوی 💠ادوات نظامی همیشه کار ساز بوده اما از اون مهم تر اخلاص و توکل نیروها تعیین کننده سرنوشت جنگ بوده عبد الحسین با اخلاص نیروها به جنگ با دشمن می رفته چرا که او می دانست جنگ حق و باطل جنگ ایمان و کفر هست جنگ خلوص نیتها و تزویر ... 😉خُب حالا حاجی چطوره ؟ ✋حاجی رو سلام برسونید 👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔅حاجی را سلام برسانید 🍃قرار بود با لشکر هفتاد و هفت خراسان و یک لشکر دیگر، عملیات ادغامی داشته باشیم.آن موقع فرمانده ی لشکر هفتاد و هفت، جناب سرهنگ صدیقی بود. 🍃یک روز جلسه مشترکی باهاشان گذاشتیم.رفتیم اتاق توجیه لشکر 77 و نشستیم به صحبت درباره ی عملیات. اول رده های بالا شروع کردند.روی نقشه ای که به دیوار زده بودند، مانور می کردند و حرف می زدند. نوبت رسید به فرمانده تیپها. هم بچه های ارتش صحبت کردند، هم بچه های سپاه. زمینه ی حرفها، بیشتر رو جنبه های کلاسیک و تاکتیکی بود؛ این که مثلاً:ما چند تا تانک داریم، دشمن چند تا دارد؛ ما چقدر نیرو داریم، دشمن چقدر؛ 🍃آتش چطور باید باشد، چطور مانور کنیم... حاجی برونسی آن موقع فرمانده ی تیپ شده بود، تیپ هجده جوادالائمه سلام االله علیه. مسؤولیت رکن دوم تیپ هم با من بود. درست نشسته بودم کنارش. بالاخره نوبت رسید به تیپ ما.حاجی بلند شد و رفت جلو. با آن ظاهر ساده و روستایی اش، گیرایی خاصی داشت. همه نگاش می کردند،مخصوصاً من که قلبم تندتر از قبل می زد.از تسلّط بیان و معلومات بالای حاجی خبر داشتم. ولی تا حالا تو همچین جلسه ای سابقه ی صحبت ازش نداشتم.با خودم گفتم: حالا حاجی چی می خواد بگه تو این جمع؟ بعد از گفتن مقدمات، مکثی کرد و بعد، اصل حرفش شروع شد: 🍃روقضایای تاکتیکی، به اندازه ی کافی بحث شد، البته لازم هم بود، ولی دیگه بس باشه.من می خوام با اجازه ی شما، بزنم تو یک کانال دیگه. می خوام بگم خیلی غرور ما رو نگیره!» این را گفت و زد به جنگهای صدر اسلام، جنگ احد.از غروری که باعث شکست نیروهای اسلام شد، حرف زد. ادامه داد: 🍃حالا هم تاکتیک و این حرفها خیلی نباید ما رو مغرور کنه.نگید عراق تانک داره ما هم داریم. نگید عراق توپ داره ما هم داریم؛ اول جنگ رو یادتون می آد؟ ما چی داشتیم، اون چی داشت؟ یادتون هست چطوری پدرش رو در آوردیم. متأسفانه ما ترکش این جور چیزها رو بعضی وقتها خوردیم. من نمی خوام بگم بحثهای تاکتیکی به درد نمی خوره، اتفاقاً خیلی هم لازمه، ولی از عقیده و معنویات هم نباید فراموش بشه، از این که اصلاً پایه و اساس و زیر بنای جنگ ما به خاطر چی هست. همه میخ او شده بودند.او هم هر لحظه گرمتر می شد.خیلی جالب شروع کرد به مقایسه ی سپاه امام حسین سلام الله علیه ، و سپاه یزید. زد به صحرای کربلا و بعد هم به گودی قتلگاه. جو جلسه یکدفعه از این رو به آن رو شد.تو ظرف چند ثانیه صدای گریه از هر طرف بلند شد.همه بدون استثناء گریه می کردند، آن هم چه گریه ای! حاجی هنوز داشت حرف می زد.صداش بلند شده بود. 🍃ما هرچه داریم اینهاست، اسلحه و وسیله درسته که باید باشه، ولی اون کسی که می خواد بچکاند ماشه ی آرپی چی رو، اول باید قلبش ازعشق امام حسین سلام االله علیه پر شده باشه، اگر این طوری نباشه نمی تونه جلوی تانک 72-T عراق بند بیاره.... 🍃بالاخره صحبتش تمام شد.حال همه، حال دیگری شده بود.جناب سرهنگ صدیقی از آن طرف اتاق بلند شد آمد پیش حاجی.گرفتش تو بغل و صورتش را بوسید.چشمهاش از زور گریه سرخ شده بود.با صدای بغض آلودش گفت: حاج آقا هرچی شما بگی درباره ی تیپ خودت، من دربست همون کارو می کنم. کمی بعد رفت دست سرهنگ ایرایی را گرفت، فرمانده ی تیپ یکش بود، آمد دستش را گذاشت تو دست حاجی.به اش گفت:شما با تیپ یک، از این لحظه در اختیار آقای برونسی هستی، هرچی ایشون گفت مو به مو انجام میدی. بعد دستش را ول کرد. ادامه داد: این رو به عنوان یک دستور نظامی به همه ی رده های پایین تر هم بگین. 🍃از آن به بعد هر وقت تو لشگر هفتاد و هفت کاری داشتیم، عجیب تحویلمان می گرفتند.اول از همه می گفتند: حاجی چطوره؟ وقتی هم می خواستیم بیاییم، می گفتند: حاجی برونسی رو حتماً سلام برسونید. 👉 @mtnsr2 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
723464_383.mp3
30.01M
🎵 " دعای دلنشین کمیـــــل ⤴️ ❣اللهم عـــجل لوليڪ الفــــرج❣ آقای من هر کجا امشب دعای کمیل بنا کردید برای همه اعضا دعا فرمایید😔 🍃☀️تعجیل درظهو آقا امام زمان 👉 @mtnsr2
⭕️ #قرار_عاشقی 🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات 🌷 #شهیدابراهیم_هادی 🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع 🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا