eitaa logo
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
406 ویدیو
4 فایل
༒•𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐨 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐚 𝐨𝐟 𝐛𝐥🩸🩸𝐝•༒ این مکان تخته ی شطرنج مهره های سیاه و سفید بریتانیاست ! ناشناس هیوا : https://harfeto.timefriend.net/16985136849838 ناشناس نیل :https://daigo.ir/secret/912575040
مشاهده در ایتا
دانلود
𝑰 𝒇𝒆𝒆𝒍 𝒂𝒔 𝒊𝒇 𝑰 𝒇𝒆𝒍𝒍 𝒊𝒏𝒕𝒐 𝒂 𝒕𝒓𝒂𝒑 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝑰 𝒔𝒑𝒓𝒆𝒂𝒅 𝒎𝒚𝒔𝒆𝒍𝒇, 𝒎𝒂𝒚𝒃𝒆 𝒏𝒐 𝒐𝒏𝒆 𝒑𝒖𝒔𝒉𝒆𝒅 𝒎𝒆 𝒂𝒕 𝒂𝒍𝒍, 𝒎𝒂𝒚𝒃𝒆 𝑰 𝒇𝒆𝒍𝒍 𝒊𝒏𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒕𝒓𝒂𝒑 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒇𝒆𝒆𝒕.  𝑨𝒔 𝒍𝒐𝒏𝒈 𝒂𝒔 𝑰 𝒂𝒎 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒕𝒓𝒂𝒑, 𝒎𝒚 𝒎𝒊𝒏𝒅 𝒓𝒆𝒗𝒐𝒍𝒗𝒆𝒔 𝒂𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒕𝒐 𝒆𝒔𝒄𝒂𝒑𝒆! -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
𝑭𝒆𝒂𝒓 𝒊𝒔 𝒔𝒕𝒖𝒑𝒊𝒅 𝑺𝒐 𝒂𝒓𝒆 𝒓𝒆𝒈𝒓𝒆𝒕𝒔 -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
𝒀𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘, 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒐 𝒕𝒐 𝒂 𝒔𝒕𝒐𝒓𝒆 𝒕𝒐 𝒃𝒖𝒚 𝒂 𝒅𝒓𝒆𝒔𝒔, 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝒚𝒐𝒖 𝒄𝒉𝒐𝒐𝒔𝒆 𝒂 𝒅𝒓𝒆𝒔𝒔, 𝒚𝒐𝒖 𝒇𝒊𝒓𝒔𝒕 𝒂𝒔𝒌 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒆𝒍𝒍𝒆𝒓 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆, 𝒂𝒏𝒅 𝒊𝒇 𝒚𝒐𝒖 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌 𝒊𝒕'𝒔 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕, 𝒚𝒐𝒖 𝒃𝒖𝒚 𝒊𝒕... 𝑩𝒖𝒕 𝒊𝒏 𝒍𝒊𝒇𝒆, 𝒏𝒐 𝒐𝒏𝒆 𝒕𝒆𝒍𝒍𝒔 𝒚𝒐𝒖 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔 𝒚𝒐𝒖 𝒘𝒂𝒏𝒕! 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝒂𝒔𝒌 𝒇𝒐𝒓 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈, 𝒉𝒆 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒈𝒊𝒗𝒆 𝒊𝒕 𝒕𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒂𝒏𝒅 𝒚𝒐𝒖 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒕𝒐 𝒑𝒂𝒚 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒓𝒊𝒄𝒆...! -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریایی از خون محل بارگذاری اطلاعات و اخبار متفرقه درباره‌ی فعالیت های ماموران پلیس ، شهروندان سفید و باند مافیاست . اگه مایل به ورود به این رول مافیایی پلیسی بودید حتما به ایدی های زیر مراجعه کنید تا در صورت مجاز بودن ، شما هم جزوی از خانواده ی بزرگمون بشید ! @Kayner @petrichore -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
هدایت شده از سحر؛
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
02.born_to_die.mp3
11.99M
𝓒𝓸𝓶𝓮 𝓪𝓷𝓭 𝓽𝓪𝓴𝓮 𝓪 𝔀𝓪𝓵𝓴 𝓸𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓲𝓵𝓭 𝓼𝓲𝓭𝓮 𝓛𝓮𝓽 𝓶𝓮 𝓴𝓲𝓼𝓼 𝔂𝓸𝓾 𝓱𝓪𝓻𝓭 𝓲𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓹𝓸𝓾𝓻𝓲𝓷𝓰 𝓻𝓪𝓲𝓷 𝓨𝓸𝓾 𝓵𝓲𝓴𝓮 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓰𝓲𝓻𝓵𝓼 𝓲𝓷𝓼𝓪𝓷𝓮, 𝓼𝓸 (𝓵𝓸𝓾𝓭𝓮𝓻) 𝓒𝓱𝓸𝓸𝓼𝓮 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓵𝓪𝓼𝓽 𝔀𝓸𝓻𝓭𝓼, 𝓽𝓱𝓲𝓼 𝓲𝓼 𝓽𝓱𝓮 𝓵𝓪𝓼𝓽 𝓽𝓲𝓶𝓮 '𝓒𝓪𝓾𝓼𝓮 𝔂𝓸𝓾 𝓪𝓷𝓭 𝓘, 𝔀𝓮 𝔀𝓮𝓻𝓮 𝓫𝓸𝓻𝓷 𝓽𝓸 𝓭𝓲𝓮 ! 00:55 -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
هدایت شده از 🇵🇸 ★شازده کوچولو★
_مرا نمی‌توان شناخت  بهتر از آن‌که تو شناخته‌ای چشمان تو  که ما هر دو، در آن‌ها به خواب فرو می‌رویم  به روشنایی‌های انسانی من  سرنوشتی زیباتر از شب‌های جهان می‌بخشند چشمان تو  که در آن‌ها به سیر و سفر می‌پردازم  به جان جاده‌ها  احساسی بیگانه از زمین می‌بخشند چشمان‌ات که تنهایی بی‌پایان ما را می‌نمایانند  آن نیستند که خود می‌پنداشتند "تو را نمی‌توان شناخت  بهتر از آن‌که من شناخته‌ام." •پل الوار• @shazdehkocholom
هدایت شده از کوریتیبا ☘️…
برای:A sea of blood از طرف:کوریتیبا بزرگترین پسرعمو و البته رمزآلود ترینشون گاهی اوقات مدتای طولانی غیب میشی و این برای همه سوال شده که تو کجا میری؟اونا حتی شغلتو نمیدونن.. شخصیت کاریزماتیکی داری! ~ کت بلندی که تنت بود رو صاف و مرتب کردی و دستت رو روی زنگ گذاشتی یک بار، دوبار، سه بار ولی دفعه آخر دبگه دستتو برنداشتی صدای بهم خوردن در و بعدش جیغ دختری بلند شد: _چیهههههه مردم آزار صبرر کنن الان درو باز میکنم دیگهه میخوای همینطوری بیام؟ لبات رو بهم فشردی تا نزنی زیر خنده لحن دختر عصبی و حرصی بود در با شدت باز شد و دختری نمایان شد با شالی برعکس که معلوم بود هول شده سرش کرده دختری که تا دقایقی پیش عصبی بود الان خجالت زده و آب شده نگاهت میکرد _اوه مارتی.. یعنی اقا مارتین.. چیزه من نمیدونستم.. یعنی فکر میکردم گلیا پشت در.. اصلا.. پریدی تو حرفش _خیلی خب نمیدونستی من پشت درم فقط میشه من بیام تو؟ البته‌ای گفت و راه رو برا باز کرد قامت پسری در آستانه در مشخص شد _توسکا؟ کی دم د..مارتین! متوهم بود با لبخند بفرماییدی گفت و منتظر موند تا اول داخل بشی وارد خونه که شدی صحنه های اشنا جلوی چشمات رژه رفت پسر بچه هایی تو رنج سنی 7 تا 12 سال که دنبال هم میدویدن،دختر بچه هایی که برای عروسک هاشون مادر شده بودند و.. با صدای زن دایی به خودت اومدی _خوش اومدی پسرم!چه بیخبر انگار خونگرمی تو وجود اعضای این خانواده بود دایی هم در آغوشت کشید لبخند روی لبهات جا خوش کرده بود و اونشب به کلی هرچی کار داشتی رو کنار گذاشتی،حتی شغلتو!