50380404069982.mp3
4.45M
Tαlк тσ мє иιcє
¢σмє ѕтяαιgнт fяσм тнє вαѕємєит
тαѕнкєит тσ ∂υвαι тнєи ℓα ує
тαℓк тσ мє иι¢є
ωαт¢н συт ωнαт уσυ ѕαуιиg
00:49
#Music
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
مایل به کمی گفت و گو؟
منتظر سوالات ، نظرات ، انتقادات و ایده های ناب شما هستیم ...
جواب ناشناس راس ساعت 00:00 در چنل گذاشته میشود و بعد از اتمام تایم ناشناس میتونین اونهارو در چنل 𝐈𝐧𝐜𝐨𝐠𝐧𝐢𝐭𝐨 مشاهده کنین.
#Invitation
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
آرکو:
در حالی که مَل مثل عقاب روی سرم وایساده تو حالت نشسته و دست از پا دراز تر در حالی که پشتم به مَله سرمو به عقب خم میکنم که صورتم روبه روی صورت مَل که پایینو نگاه میکنه باشه*
دستامو بهم میزنم*
_خببب
من میخوام از اینا..
اشاره ای ب لباس فرم مَل میکنم.*
_از این خفنا با کلاه کج بپوشمو توی یه ماشین مدل بالای پلیس لم بدم؛
لم میدم به زانو های مَل و لش میکنم که نشون بدم چجوری لم میدم*
_با این قهوه ها تو لیوان مخصوص با آژیر تو خیابونای شهر رانندم بگردونتم.
بعدش یکی بهم بیسیم بزنه گزارش بده؛
منم برم سر وقتش
در ماشین باز کنمو سیگارمو بندازم زمین با پا لهش کنم.
بعد زل بزنم تو تخم چشماش و بگم..
یهو تکیمو ور میدارمو بلند میشم* میچرخم سمت مَل و چند تا از انگشتای دستمو میبندم که به حالت تفنگ در بیاد*
رو پنجه پا خودمو میکشم بالا که قدم به مَل برسه*
با این وجود متاسفانه نمیرسه*
اینبار دستمو به سمت بالا میکشم که تا روی پیشونی مَل برسه*
_تو شهر منو بهم زدی؟؟؟
بنگ بنگ
دست اسلحه شدمو فوت میکنم*
#Little_part_role
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
مایل به کمی گفت و گو؟ منتظر سوالات ، نظرات ، انتقادات و ایده های ناب شما هستیم ... جواب ناشناس راس س
امشبم راس ساعت 00:00 پارت های جدید ناشناس گذاشته میشه
اگر مایل بودین به لینک ها سر بزنید
منتظر سوالات ، نظرات و انتقادات زیبای شما هستیم .
_زندگی .. باید بگم بستگی داره شما چطور کار کنید که باب میل و آرزوهاتون یا برخلافش بشه.همیشه اینطور نیست که کائنات برای تیک خوردن موارد داخل لیست آرزوهای یه دختر بچه تمام نیروهای حیات رو به کار بگیره .
نه نه اصلا؛این اتفاقات فقط داخل قصه های قبل از خواب برای نوزادانی که هنوز قدرک درک و تجزیه و تحلیل داستان رو ندارن قابل شنیدن اند.
باید بگم درون این زندگی درست لحظه ای که فکر میکنی کائنات در حال فراهم کردن شرایط برای تو ان اسلحمو درست روی پیشونیت قرار میدم وبا خونسردی میگم:<صبر کن رفیق .متاسفانه به نیروی مثبت کائنات برای تحقق آرزوهات اعتقادی ندارم. خودت باید کافی تر میبودی.> و در نهایت...
**
به خاطر دارم زمستان پنج سال گذشته بود که اون حادثه اتفاق افتاد. البته که قرار نبود هیچ فردی خبر دار شه و قرار هم نیست هیچ فرد زنده ای که توانایی آسیب رو داره خبر دار شه؛اما.. خب بیخیال! این یکی شاید ارزش بیان و خطر رو داشته باشه .
#Scenario
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
برف سنگینی به زمین نشسته بود و بی صبرانه منتظر جا دادن رد پای دختر کوچولوی قصه داخل خودش بود.
حاضرم به کتاب مقدس سوگند بخورم که از روز اول هم مشخص بود دخترِ "رییس، استاد یا بهترین دوستم" فکر تبدیل شدن به تهدیدی برای پدر و سپس من رو در سر میپروروند.
اما خب من عاشق بازی ام. اجازه دادم که دختر کوچولوی قصه کاری رو که باب میلشه به انجام برسونه و تو خیال بر باد دادن من و امثال و اطرافیانِ من قدم های کوچیکشو بر داره .اینکارو هم کرد!
بله بله ؛اینکار رو هم انجام داد. تلاشش تحسین بر انگیز بود .تقریبا میشه گفت تلاش درستی داشت ؛اما نکته اینجا بود که اون از خبر دار بودن من از تمام ماجرا خبر دار نبود .
باید قبل از اون حادثه بهش میگفتم:< رفیق کوچولو! متاسفم اما .. من یه جاسوسم. متوجهی ؟ قطعا میتونستم تحت نظر بگیرمت بدون اینکه حتی متوجه شی. اون هم از طریق نزدیک ترین فرد به تو یعنی همسرت؛ البته که اینکار رو انجام دادم.>
من از زمانی که دختر کوچولو به دنبال اثبات و پیدا کردن مدرک و ساخت پرونده برای هدیه دادن من به زندان خیالیش بود تا زمانی که در نهایت به همراه همکارانش روی برف های انباشته شده اطراف خونه من _بی خبر از سوخت شدن تمام مدارک جمع آوری شدش در این حین_ قدم میزد از همه چیز با خبر بودم .
صبر کن ببینم. اون فکر میکرد به همین راحتی قراره با اون لباسای فرم تمسخر آمیز ،جلیقه های پوشیده شده روی همون فرم ها و یه اسلحه که ظاهرا تازه پر شده بود و شرط میبندم دستش زمان شلیک باهاش میلرزید وارد خونم شه و مرحله آخر بازی خودش رو انجام بده؟
اوه متاسفم دختر کوچولو.. چون من داخل عمارت و اقامتگاهم قطعا افراد ماهر و حرف گوش کنی رو داشتم که با دستور آماده باش کمین کنن و دوستای عزیزتو به نوبت با بریدن گلو یا شلیک درست تو صورت و گردن به بهشت بفرستن و در نهایت تو به تنهایی افتخار ملاقات دوباره ی من رو به دست بیاری .
زیبا نیست؟ حتی همسر جاسوست هم که تا پای جونش بهم وفادار بود و نقشه کلی رو لو داد هم در کنارت نبود تا مرگ احمقانتو مشاهده کنه.
جدا چی با خودت فکر کرده بودی دختر؟
انقدر گیج و از مرگ همسر عزیزت آزرده خاطر و شوکه بودی که یه درصد به این فکر نکردی امون دادن به تو تنها به خاطر این بود که در نهایت من مرگ رو کادو پیچ شده بهت هدیه بدم و از فرصتی که برای فرار بهت دادم استفاده نکردی و به جای خروج و رفتن به خونه و عزا داری برای همسرت تو فقط اومدی که با من رو به رو شی .
فنجون قهوه رو سر کشیدم و مزه ی زهر ماریشو به یک باره تحمل کردم و درست سر ساعتی که هر روز وارد کتابخونه میشدم وارد اونجا شدم.
ظاهرا برنامه هامو حفظ بودی دختر کوچولو و طبق نقشه ای که ۹۰ درصد از عوامل و نیاز هاش برای اجرایی شدن از بین رفته بود به کتابخونه اومدی تا با من ملاقات داشته باشی و شانس کوچیکتو امتحان کنی.
یادمه موهای تیرهت به طور آشفته ای روی شونه هات ریخته بودن و با وجود سرمای استخوان سوز اونجا صورتت عرق کرده بود و چهره ی نگران و رنگ پریده ای داشتی که گمون کردم قراره قبل از شلیک و یا حتی تلاشم برای فشردن گلوت بیهوش شی و مرگتو خیلی آسون تر کنی.
#Scenario
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
......
همونطور که مابین قفسه ها به سمت غریبه ی آشنا که گیج و ترسیده اسلحشو تقریبا جلو گرفته بود و قصد داشت به محض دیدنم شلیک کنه قدم میزدم و از پشت سر بهت نزدیک میشدم با خونسردی تمام اسلحه فلزیمو از جیبم بیرون کشیدم ؛دست چپمو از پشت سر دور گردنت حلقه کردم و شروع به فشردنش کردم._متوجه نمیشم چرا اونقدر جا خوردی .. اطمینان دارم که با آرامش انجامش دادم._
منتظر پایان بند سومی؟
قطعا فکر میکنی در اون لحظه باید سر تفنگو سمتم میگرفتی و سریع شلیک میکردی؛ اما خب.. اگه بخوام خودمو جای تو بزارم علاوه بر شرایط سخت و آشفتگی روحی داشتی خفه میشدی، پس سرزنشت نمیکنم.
در نهایت واکنشت بعد از این اتفاق شل شدن انگشت ها و بعد حرکت اونها به سمت گردنت برای حفظ حیاتت بود.
ابدا دوست نداشتم مرگت زمان ببره.
نزدیک گوش چپت زمزمه کردم :<صبر کن رفیق. من به نیروی مثبت کائنات برای تحقق آرزوهات اعتقادی ندارم . خودت باید کافی تر میبودی .>
در نهایت لوله اسلحه رو درست وسط اما مقداری متمایل به سمت راست پیشونیت قرار دادم و با فشار کوچیکی که توسط انگشت اشارم به ماشه وارد کردم باعث گرفتن زندگی شیرینت شدم؛شاید هم تلخ. کسی چه میدونه؟ من به طعم زندگی شخصی مردم کاری ندارم.
#Scenario
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
به مناسبت ¹⁰⁰ممبری شدن چنل ... دریای خون برای اولین بار قصد داره تقدیمی بده ! تنها کاری که لازمه انج
دریای خون برای دومین بار قصد داره تقدیمی بده !
تنها کاری که لازمه انجام بدین اینکه که این تکست رو فور کنین و اینجانب مطابق با وایب چنل زیباتون و البته محتوای اون ، یک عکس و موزیک تقدیمتون میکنم.
تایم قرارگیری تقدیمی ها : شنبه شب ساعت 00:00
پس لطفا حتما فور کنید و لینک چنل های جذابتون رو اینجا قرار بدین .
ظرفیت : 18
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
هدایت شده از •|فِرِشتِهیخونی|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
___
هیچکس قرار نیست به داستانت گوش بده مگر اینکه تو یه برنده باشی !
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-