هدایت شده از Summer Wine
@Ketabatun الفبا و جنایت.pdf
3.65M
هدایت شده از "cursed ship"
_ادوارد تیچ_
شخصیت بی رحم و خونریزی که همه اون رو به ترسناک ترین دزد دریایی میشناسن برای همین لقب ریش سیاه رو براش گذاشتن نکته جالب این شخصیت از روی واقعیت ساخته شده !
اما بهتره از سرنوشت شوم این شخصیت تاریخی حرفی نزنیم
For you
انفجار در بیمارستان مجروحان جنگی بریتانیا ، ویکتوریا ، لندن سیتی !
در این انفجار مهیب و خطرناک بیش از 20 تن از مجروحانی جنگی از جنگ جهانی دوم ، نیروهای امنیتی سلطنتی حکومت بریتانیا و بیماران خاصه اعصاب و روان بر اساس اعلام منابع محلی و غیر رسمی جان خود را از دست دادند و دار فانی را وداع گفتند !همچنان جزئیات تعداد تلفات و خسارات وارد شده از طریق منابع رسمی و پلیس خبری و اعلامیه های اطلاعاتی ،داده و وارد نشده و هم اکنون منتظر اخبار تازه مربوط به این فاجعه ی وحشتناک هستیم !
آیا یک حمله تروریستی انجام شده یا حادثه بر اثر انفجار و نشت گاز و دیگر بلایای مرسوم بوده؟
پلیس همواره در تلاش است تا با پیدا کردن سرنخ هایی از حادثه ی رخ داده ، دست اندر کاران این واقعه را دستگیر و به سزای اعمالشان برساند .
#News
#Murder
#Bombing
#Hospitsl
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
04 - ‘tis the damn season.mp3
9.29M
𝑺𝒍𝒆𝒆𝒑 𝒊𝒏 𝒉𝒂𝒍𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒚 𝒋𝒖𝒔𝒕 𝒇𝒐𝒓 𝒐𝒍𝒅 𝒕𝒊𝒎𝒆𝒔' 𝒔𝒂𝒌𝒆
𝑰 𝒘𝒐𝒏'𝒕 𝒂𝒔𝒌 𝒖 𝒕𝒐 𝒘𝒂𝒊𝒕 𝒊𝒇 𝒖 𝒅𝒐𝒏'𝒕 𝒂𝒔𝒌 𝒎𝒆 𝒕𝒐 𝒔𝒕𝒂𝒚
𝑺𝒐 𝑰'𝒍𝒍 𝒈𝒐 𝒃𝒂𝒄𝒌 𝒕𝒐 𝑳.𝑨. 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒐-𝒄𝒂𝒍𝒍𝒆𝒅 𝒇𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔
𝑾𝒉𝒐'𝒍𝒍 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆 𝒃𝒐𝒐𝒌𝒔 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒎𝒆, 𝒊𝒇 𝑰 𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒎𝒂𝒌𝒆 𝒊𝒕
𝑨𝒏𝒅 𝒘𝒐𝒏𝒅𝒆𝒓 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒐𝒏𝒍𝒚 𝒔𝒐𝒖𝒍 𝒘𝒉𝒐 𝒄𝒂𝒏 𝒕𝒆𝒍𝒍 𝒘𝒉𝒊𝒄𝒉 𝒔𝒎𝒊𝒍𝒆𝒔 𝑰'𝒎 𝒇𝒂𝒌𝒊𝒏'
𝑨𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝑰 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝑰'𝒎 𝒃𝒓𝒆𝒂𝒌𝒊𝒏' 𝒊𝒔 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏
𝑻𝒐 𝒍𝒆𝒂𝒗𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒘𝒂𝒓𝒎𝒆𝒔𝒕 𝒃𝒆𝒅 𝑰'𝒗𝒆 𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒌𝒏𝒐𝒘𝒏
𝑾𝒆 𝒄𝒐𝒖𝒍𝒅 𝒄𝒂𝒍𝒍 𝒊𝒕 𝒆𝒗𝒆𝒏
𝑬𝒗𝒆𝒏 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉 𝑰'𝒎 𝒍𝒆𝒂𝒗𝒊𝒏'
𝑨𝒏𝒅 𝑰'𝒍𝒍 𝒃𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓𝒔 𝒇𝒐𝒓 𝒕𝒉𝒆 𝒘𝒆𝒆𝒌𝒆𝒏𝒅
'𝑻𝒊𝒔 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒎𝒏 𝒔𝒆𝒂𝒔𝒐𝒏
01:58
02:56
#Snog
هدایت شده از اسلحهفروشیِاحساساتme
آه
با چشمان خود میدیدم که پاییز دیگر چمدانش را جمع کرده است،نشسته و در یک دقیقه ی اضافی اش به همه ی برگ هایی که ریخته و باد هوهو کنان آنها را از این سو به آن سو میبرد خیره شده .
مانند همیشه لبخند یلدایی اش حرف از غم میزد.
دانه دانه و باحوصله به هیاهو های خانه ها گوش میسپرد و خداحافظی کنان جایش را به سرمای پُر سوزِ زمستان میداد.
زمستانِ سفیدِ عزیزمان به بعضی از شهر ها زود تر سر زده بود تا مبادا دل پاییز بشکند و مجبور شود یک دفعه شهر هارا ترک بکند...
زمستان،این دخترکِ سفید پوش،با آن گونه های سرخش لباسش را میتکاند و در این یک دقیقه هرچه برف داشت را فوت میکرد..
آه
میدیدم،که پاییز هنگام رفتن دست خاطراتم را هم گرفته است.
میدیدم که خاطراتم را اشتباهی در ساک او گذاشته ام،میدیدم که چهره ی تو نیز همراهِ باران ها تار میشود...
نازنینم،دیگر وقتش بود یاد تو نیز در کنار این پاییز و لباس گرمش رهسپار میشد و میرفت،
دیگر وقت آن رسیده بود که پاییز تورا با خود ببرد و بگذارد سه ماهی را با سرمای زمستان خلوت بکنم و به این بیندیشم که این چند سال را چه کارها کرده و چه کار ها را هنوز نکرده ام.
هرچقدر که به تو فکر کردم بس است،
میخوام به آغوشِ لرزانِ زمستان بروم...
-تکه نویس
هدایت شده از "cursed ship"
هر آدمی تا یه جایی به شما فرصت میدهد. ولی وقتی احترام از شما نبیند از جنگیدن برای شما و احترام گذاشتن به شما دست بر میدارد. همیشه به احترام گذاشتن به احساسات و خواسته های دیگران توجه کنید تا موجب از دست دادن آن شخص نشوید.
cursed ship