𝐁𝐄𝐃𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐒𝐓𝐎𝐑𝐘
𝐂𝐚𝐫𝐞𝐟𝐮𝐥, 𝐡𝐨𝐧𝐞𝐲 , 𝐢𝐭´𝐬 𝐥𝐨𝐚𝐝𝐞𝐝,"𝐡𝐞 𝐬𝐚𝐢𝐝, 𝐫𝐞-𝐞𝐧𝐭𝐞𝐫 𝐢𝐧𝐠 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐞𝐝𝐫𝐨𝐨𝐦.
𝐇𝐞𝐫 𝐛𝐚𝐜𝐤 𝐫𝐞𝐬𝐭𝐞𝐝 𝐚𝐠𝐚𝐢𝐧𝐬𝐭 𝐭𝐡𝐞 𝐡𝐞𝐚𝐝𝐛𝐨𝐚𝐫𝐝.
"𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐢𝐬 𝐟𝐨𝐫 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐰𝐢𝐟𝐞?"
"𝐍𝐨. 𝐓𝐨𝐨 𝐜𝐡𝐚𝐧𝐜𝐲. 𝐈 𝐚𝐦 𝐡𝐢𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐚 𝐩𝐫𝐨𝐟𝐞𝐬𝐬𝐢𝐨𝐧𝐚𝐥''
"𝐇𝐨𝐰 𝐚𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐦𝐞?"
𝐇𝐞 𝐬𝐦𝐢𝐫𝐤𝐞𝐝. "𝐂𝐮𝐭𝐞. 𝐁𝐮𝐭 𝐰𝐡𝐨´ 𝐛𝐞 𝐝𝐮𝐦𝐛 𝐞𝐧𝐨𝐮𝐠𝐡 𝐭𝐨 𝐡𝐢𝐫𝐞 𝐚 𝐥𝐚𝐝𝐲 𝐦𝐚𝐧?"
𝐒𝐡𝐞 𝐰𝐞𝐭 𝐡𝐞𝐫 𝐥𝐢𝐩𝐬, 𝐬𝐢𝐠𝐡𝐭𝐢𝐧𝐠 𝐚𝐥𝐨𝐧𝐠 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐫𝐫𝐞𝐥.
"𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐰𝐢𝐟𝐞."
∽𝓳𝓮𝓯𝓯𝓻𝓮𝔂 𝓦𝓱𝓲𝓽𝓶𝓸𝓻𝓮∽
____________________________•
قِصـــــــــــهِ شَــــــــب
مَــرد مــوقِع بَرگــشتن به اُتــاق خــواٰب گُفت:« مواظــب باش عــزیزم، اَســلَحــه پُر اَســت.»
زَن کـه بــه پُـــشْتی تَــــخت تِکیه داده بــود گُفـــت:«این را بَرای زَنت گرفته ای؟»
«نَــه، خِیــلی خـَــطَرنــاک اَسـت، مــی خواهَم یـِک حِرفـه ای اســتخدام کنم.»
«مَن چِطــورم؟»
مَرد پــوزخَندی زَد: «بامَــزه اَست، اَما کُــدام اَحمقی برای آدَم کُشــــتن زَن اِستــخدام میکُنَــد؟»
زَن لَب هایـَــش را مَرطــوب کَــرد، لولهِ اَســـلحــه را به طَرَف مَــرد گـــِرفت.
«زَن تو»
∽جِـــفری وایـــت مـــور∽
#Stories_of_55_words
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از 'اتاق زیرشیروانی یک ذهن'
نمیدونم خبردارین یا نه
ولی قضیه هیت دادن خیلی بالا گرفته
یه چیزی رو میخواستم بگم اینه که میدونستین ادمین های کانالا به راحتی میتونن ازتون شکایت کنن؟
میتونین سرچ کنین و درموردش بخونین که هزینه ش فکر میکنم از یک میلیون به بالا هست
و اگه اون ادمین رضایت نده مجبور به پرداختش هستین
مخصوصا افرادی که خانوادشون خبر ندارن بچه داره چه چیزایی توی فضای مجازی میگه براشون بد میشه
و حتی مهم نیست شما توی ناشناس حرفاتونو میزنین یا پی وی یا گپ
𝐀𝐂𝐂𝐈𝐃𝐄𝐍𝐓𝐒
𝐑𝐞𝐠𝐢𝐧𝐚𝐥𝐝 𝐂𝐨𝐨𝐤𝐞 𝐡𝐚𝐝 𝐛𝐮𝐫𝐢𝐞𝐝 𝐭𝐡𝐫𝐞𝐞 𝐰𝐢𝐯𝐞𝐬 𝐛𝐞𝐟𝐨𝐫 𝐦𝐚𝐫𝐫𝐢𝐞𝐝 𝐂𝐞𝐜𝐢𝐥𝐞 𝐍𝐨𝐫𝐭𝐡𝐰𝐨𝐨𝐝.
"𝐓𝐫𝐚𝐠𝐢𝐜 𝐚𝐜𝐜𝐢𝐝𝐞𝐧𝐭 ," 𝐡𝐞 𝐭𝐨𝐥𝐝 𝐡𝐞𝐫.
"𝐇𝐨𝐰 𝐬𝐚𝐝," 𝐫𝐞𝐩𝐥𝐢𝐝 𝐂𝐞𝐜𝐢𝐥𝐞. "𝐖𝐞𝐫𝐞 𝐭𝐡𝐞𝐲 ... 𝐰𝐞 𝐚𝐥𝐭𝐡𝐲?
"𝐀𝐧𝐝 𝐛𝐞 𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥," 𝐬𝐚𝐢𝐝 𝐑𝐞𝐠𝐢𝐧𝐚𝐥𝐝.
𝐭𝐡𝐞𝐲 𝐡𝐨𝐧𝐞𝐲𝐦𝐨𝐨𝐧𝐞𝐝 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐀𝐥𝐩𝐬.
𝐋𝐞𝐭𝐞𝐫, 𝐂𝐞𝐜𝐢𝐥 𝐭𝐨𝐥𝐝 𝐡𝐞𝐫 𝐧𝐞𝐰 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝, 𝐘𝐨𝐮 "𝐤𝐧𝐨𝐰, 𝐝𝐚𝐫𝐥𝐢𝐧𝐠, 𝐦𝐲 𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝 𝐝𝐢𝐞𝐝 𝐢𝐧 𝐚 𝐭𝐫𝐚𝐠𝐢𝐜 𝐦𝐨𝐮𝐧𝐭𝐚𝐢𝐧𝐞𝐞𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐚𝐜𝐜𝐢𝐝𝐞𝐧𝐭."
"𝐇𝐨𝐰 𝐬𝐚𝐝," 𝐫𝐞𝐩𝐥𝐢𝐝𝐞 𝐉𝐮𝐬𝐭𝐢𝐧 𝐌𝐚𝐫𝐥𝐨𝐰.
∽𝓜𝓪𝓻𝓻𝓴 𝓬𝓸𝓴𝓮𝓷∽
___________________________•
حَـــوادث
رجـــینالدوکــوک پــیش از ازدواج با ســسیل نورتوود، سه همســرش را بــه خــاک ســـپرده بــود.
بــه ســسـیل گــفت:«حـــوادث تاســف بار.»
ســـسیل جــواب داد:«چــقدر غم انگیـــز، آنـــها ثــروتــمند بودنــد؟»
رجینالد گــفت:«و زیبا!»
آن هــا مــاه عسـلشــان را در کــوه هــای آلــپ گــذراندند.
بعد ها، ســـسیل به هـــمسر تـــازه اش گــفت:«مـــی دانی، عزیزم، شـــوهر اول مـــن در یـــک حـــادثه تاســف بــار در کوهــــســـتان کشــتــه شــد!»
جاستین مارلـــو جــواب داد:«چـــقدر غم انــگیز.»
~مارک هوکن~
#Stories_of_55_words
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
جنایت،قتل،خون،وحشت.
قتل عام ها در لندن تمامی ندارد.
پلیس لندن گزارش قتلی وحشتناک در محله متروکه ای که پاتوق معتادان و زنان و مردان بدکاره است تهیه کرده است.
یک پسر جوان به همراه یک زن در خانه ای متروکه با زنجیر،اسلحه و چاقوی آشپزخانه به قتل رسیده و پلیس هنوز هم اطلاعاتی درباره این پرونده ندارد. ماموران حدس میزند اینبار این جنایت رعب اور هم کار یکی از مهره های سیاه زیرین بوده و اما چه کسی میداند در گوشه و کناره های این شهر چه درنده ها و قاتلانی به سادگی قدم بر زمین سرد این شهر میزنند.
#News
#Murder
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐇𝐞𝐫𝐨𝐬 𝐨𝐫 𝐛𝐚𝐝 𝐡𝐨𝐭 𝐜𝐡𝐚𝐫𝐚𝐜𝐭𝐞𝐫 ?
#Video
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از نویسندهاتاقکزیرشیروانی
او یک دختر بود
با اینکه سنش بالاتر از من بود فقط یک بچه به حساب می آمد
با آن اشوه ی کودکانه و حرف زدن چندش آورش، فکر میکرد خیلی زود یکی را عاشق خودش میکرد
حیف که دنیا به او عمر نداد
و اگر نه آن شاهزاده ی نالایق که خیلی به او می آمد را شوهر خود میکرد !
آن شب من میان برف ها دنبالش کردم
فکر کرده بود که نخواهم فهمید اما زود تر از آنکه فکرش را بکند نقشه ی او پیش من لو رفت
میخواست من را بکشد!
به این خیال که خانواده اش و خودش زنده بمانند
حیف که در آن برف ها،هنگامی که به اشتباه تنهایی بیرون خود را گم کرد، من برای نجات پیدایش کردم
این دنیا جای او نبود!
از آسمانی که دانه های برف سردی را مانند او روانه ی زمین میکرد،نام او فریاد زده میشد
چاقوی من دوای درد او بود
اگر میان برف رهایش میکردم رد خون را گرگ ها میفهمیدند و آنوقت حتی اگر زنده هم بود،زنده زنده خورده میشد و حتی از پیکرش هم ردی برای کشف قاتل نمیماند
آن وقت بود که من به بقیه میفهماندم قاتل ها گرگ هایند
گرگ های دست آموز من!
هنگامی که مچ پایش در برف فرو رفت و او با دست هایش برخورد صورت خودش را به زمین به تاخیر انداخت،دستم را سمتش دراز کردم که برخیزد
آخرین حرف هایش شنیدنی بود
به خیال خود میگفتم که شاید عذرخواهی بکند!
اما تنها چیزی که بود تشکر بود
از اینکه دستش را گرفتم
نه در این لحظه
از کودکی هم بازی بودیم من آن کسی بودم که همیشه دست هایش را میگرفت و به عنوان یک شاهزاده بوسه میزد
آنقدر چرب زبونی کرد که به شک افتادم
چاقویم را در جیبم گذاشتم
در این فکر بودم که اگر اورا نکشم،شاید آینده ی خوبی در انتظار هردوی ما باشد
درحالی که انگار آن شب خودش میخواست بمیرد !
چاقویی را از جیبش در آورد و با دست های سفیدش که از سرما قرمز شده بود آن را گرفت
گفت که این کار در سرما درد کمتری دارد
خواست چاقو را به قلبش بزند که من نگذاشتم
از من التماس کرد اجازه بدهم
میگفت این زندگی لیاقت اورا ندارد
درست هم میگفت !
او قلب نازکی داشت که به درد این دنیا نمیخورد
قلب نازکش نمیگذاشت با آن چاقو به آن کلفتی به قفسه ی سینه خود ضربه بزند
برای همین
من کارش را راحت کردم
با همراهی خودش...
چاقو را در قلبش فرو نکردم !
اول چشم هایش را در آوردم
بعد موهایش را نوازش کردم
قلبش را تا آخر با خود نگه داشتم
میان یخ ها
در اتاقم
در آن ظرف که در بالا ترین قفسه ی کتاب پنهانش کرده بودم
قلب او ظریف و زیبا بود
نمیخواستم زمین آن را بخورد
میخواستم تا آخر به همان قرمزی کنارم بماند...
-تکه نویس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐈 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐛𝐚𝐝 𝐠𝐢𝐫𝐥𝐬 𝐛𝐚𝐛𝐲..
#Video
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
𝐈 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐛𝐚𝐝 𝐠𝐢𝐫𝐥𝐬 𝐛𝐚𝐛𝐲.. #Video -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
معرفی میکنم ...
کراش ادمینتون نیل حاحح🗿