eitaa logo
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
406 ویدیو
4 فایل
༒•𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐨 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐚 𝐨𝐟 𝐛𝐥🩸🩸𝐝•༒ این مکان تخته ی شطرنج مهره های سیاه و سفید بریتانیاست ! ناشناس هیوا : https://harfeto.timefriend.net/16985136849838 ناشناس نیل :https://daigo.ir/secret/912575040
مشاهده در ایتا
دانلود
جنایت،قتل،خون،وحشت. قتل عام ها در لندن تمامی ندارد. پلیس لندن گزارش قتلی وحشتناک در محله متروکه ای که پاتوق معتادان و زنان و مردان بدکاره است تهیه کرده است. یک پسر جوان به همراه یک زن در خانه ای متروکه با زنجیر،اسلحه و چاقوی آشپزخانه به قتل رسیده و پلیس هنوز هم اطلاعاتی درباره این پرونده ندارد. ماموران حدس میزند اینبار این جنایت رعب اور هم کار یکی از مهره های سیاه زیرین بوده و اما چه کسی میداند در گوشه و کناره های این شهر چه درنده ها و قاتلانی به سادگی قدم بر زمین سرد این شهر میزنند. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
هدایت شده از نویسنده‌اتاقک‌زیرشیروانی
او یک دختر بود با اینکه سنش بالاتر از من بود فقط یک بچه به حساب می آمد با آن اشوه ی کودکانه و حرف زدن چندش آورش، فکر میکرد خیلی زود یکی را عاشق خودش میکرد حیف که دنیا به او عمر نداد و اگر نه آن شاهزاده ی نالایق که خیلی به او می آمد را شوهر خود میکرد ! آن شب من میان برف ها دنبالش کردم فکر کرده بود که نخواهم فهمید اما زود تر از آنکه فکرش را بکند نقشه ی او پیش من لو رفت میخواست من را بکشد! به این خیال که خانواده اش و خودش زنده بمانند حیف که در آن برف ها،هنگامی که به اشتباه تنهایی بیرون خود را گم کرد، من برای نجات پیدایش کردم این دنیا جای او نبود! از آسمانی که دانه های برف سردی را مانند او روانه ی زمین میکرد،نام او فریاد زده میشد چاقوی من دوای درد او بود اگر میان برف رهایش میکردم رد خون را گرگ ها میفهمیدند و آنوقت حتی اگر زنده هم بود،زنده زنده خورده میشد و حتی از پیکرش هم ردی برای کشف قاتل نمیماند آن وقت بود که من به بقیه میفهماندم قاتل ها گرگ هایند گرگ های دست آموز من! هنگامی که مچ پایش در برف فرو رفت و او با دست هایش برخورد صورت خودش را به زمین به تاخیر انداخت،دستم را سمتش دراز کردم که برخیزد آخرین حرف هایش شنیدنی بود به خیال خود میگفتم که شاید عذرخواهی بکند! اما تنها چیزی که بود تشکر بود از اینکه دستش را گرفتم نه در این لحظه از کودکی هم بازی بودیم من آن کسی بودم که همیشه دست هایش را میگرفت و به عنوان یک شاهزاده بوسه میزد آنقدر چرب زبونی کرد که به شک افتادم چاقویم را در جیبم گذاشتم در این فکر بودم که اگر اورا نکشم،شاید آینده ی خوبی در انتظار هردوی ما باشد درحالی که انگار آن شب خودش میخواست بمیرد ! چاقویی را از جیبش در آورد و با دست های سفیدش که از سرما قرمز شده بود آن را گرفت گفت که این کار در سرما درد کمتری دارد خواست چاقو را به قلبش بزند که من نگذاشتم از من التماس کرد اجازه بدهم میگفت این زندگی لیاقت اورا ندارد درست هم میگفت ! او قلب نازکی داشت که به درد این دنیا نمیخورد قلب نازکش نمیگذاشت با آن چاقو به آن کلفتی به قفسه ی سینه خود ضربه بزند برای همین من کارش را راحت کردم با همراهی خودش... چاقو را در قلبش فرو نکردم ! اول چشم هایش را در آوردم بعد موهایش را نوازش کردم قلبش را تا آخر با خود نگه داشتم میان یخ ها در اتاقم در آن ظرف که در بالا ترین قفسه ی کتاب پنهانش کرده بودم قلب او ظریف و زیبا بود نمیخواستم زمین آن را بخورد میخواستم تا آخر به همان قرمزی کنارم بماند... -تکه نویس
𝐏𝐨𝐯: 𝐘𝐨𝐮 𝐚𝐫𝐞 𝐭𝐡𝐞 𝐡𝐞𝐫𝐨 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐨𝐰𝐧 𝐜𝐢𝐭𝐲. -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
𝐏𝐨𝐯: 𝐘𝐨𝐮 𝐚𝐫𝐞 𝐚 𝐛𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐛𝐞𝐚𝐝 𝐭𝐡𝐚𝐭 𝐚𝐥𝐥 𝐭𝐡𝐞 𝐩𝐞𝐨𝐩𝐥𝐞 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐜𝐢𝐭𝐲 𝐚𝐫𝐞 𝐚𝐟𝐫𝐚𝐢𝐝 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
عمارت خلوت است .صدای پای سیاه پوش و دویدنش روی پله ها به سمت پایین سکوت کر کننده ی عمارت را میشکند . کاینر همچنان بیهوش روی یکی از مبل های گران قیمت عمارت افتاده است. .هیوا.:(کاینر را میبیند)دیو .. بیدار شو ببینم. چه وقت خوابه؟ دیو! آهایی! دیو زنده ای اصلا؟ (فریاد میکشد)دیوید‌! (شوکری که همیشه همراه دارد را از جیبش بیرون آورد و ولتاژ نه چندان زیادی را به بازوی کاینر وارد میکند) .کاینر.:(در حالی که خمار به نظر میرسد و درد بدی داخل سینه و شکمش احساس میکند آرام زمزمه میکند)بیانکا لعنت بهت! (درد بدنی اش بیشتر میشود اما همچنان توانی برای حرکت دادن بدنش ندارد) .هیوا.:دیو بیدار شو!چت شده تو؟(محکم به بازوی کاینر ضربه میزند) کاینر:(بریده بریده میگوید)این وضعیت از مرگم بدتره! -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-