eitaa logo
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
4.5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
38 ویدیو
6 فایل
-بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🤍. و قسم بھ کتـٰاب‌هاۍ خاک خورده کھ کتـٰاب رنگ میبخشد بھِ افکارِ تاریکِ ذهن‌ها ˘˘🎨' - تو بگو من گوش بدم 💌. @answerrr صندوقچہ‌ۍ اسرارِ مکتوب شده🧚🏻‍♀️!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🤍.
• دلم میخواد چندتا کتـٰاب جدید بخرم ولـے کتاباۍ نخوندھ‌ۍ داخل قفسہ دارن بھم پوزخند میزنن 😂😐🌸!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
دخترکے چشم آبـے در دل آلمان . متنفر از عطر تلخِ چای و چاۍ دوستان . با پدر و مادرۍ مسلمان و ایرانے
❲ • تیکہ کتـٰاب ˇˇ ❳ اسلام چیزۍ جز انسانیت نداشت و شیعہ شاهـے جز علـے ! علـے تمام نفس‌هایش انسان‌ نوازۍ میکرد چہ بر پیشانـے دوست ، چه بر قلبِ دشمن . بیچاره پدر کہ بوتھ‌ۍ احساسش را سوزاند و کینہ و حماقت بہ جایش نشاند . مگر میشود علـے را شناخت و دوست نداشت!؟چیزی کہ در این بین مدام سوال مۍشد بر لوح افکارم ، مطالبـے بود کہ از بعضـے شیعیان در مورد عدم برادری و وحدت بین شیعہ و سنـے ، درشبکہ‌های اینترنتـے مۍخواندم . مگر مۍشد پیرو علـے باشۍ و رسم بد دهانـے و آزار بدانـے؟ مگر میشد شیعہ‌ۍ امیر بود و اشک نریخت از کشتار مظلومان در یمن و فلسطین و سوریه؟! مگر امکان دارد کھ سنگ مولا را بہ سینه زد و دهان باز کرد بہ زنازاده‌ خواندن پیرو اهل سنت دلـے کھ علـے پادشاهش باشد ، زبان غلاف میکند و پنجہ مشت . اگر حرام زاده‌اۍ هم باشد ، از قبیلہ‌ۍ وهابیت است ؛ نه از برادران سنی‌مان کہ حب علـے لقمہ به لقمہ در کام جانشان ، بذر بندگـے مۍکارد . من معنـے برادری را بین پنجہ هاۍ گره خورده‌ۍحسام در انگشتان همرزمان سنی‌اش دیدم ؛ دربند پوتینـے کہ هر دو گره زدند و عزم ایستادن کردند ، در مقابل حیوان صفتان داعش . - کتابِ‌چایت‌را‌من‌شیرین‌میکنم☕️🤎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب بخوان و زیبایـےهایش را در رفتارت ، نمایش بده فرهنگ بہ همین صورت ، نیرومند مـےشود ؛ اگر چنین نکنـے ، در حال سقوطـے . @mybook_84 ♥️❳
هدایت شده از  🇵🇸 . آماج .
15.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـــ ـ 🇮🇷 قَـوي انتشار بدید.
امروز بہ پیشنھاد یه عزیزدلـے ، صوت کتاب شنود رو گوش دادم[ معمولا با گوش دادن صوت کتاب رابطہ خوبی ندارم😅] و خیلے خیلـــــے قشنگ بود و آدمو به فکر میندازه خودمم فعلا 3 قسمتش رو تونستم گوش بدم . موقع گوش دادن یاد شما افتادم و گفتم حتما از این به بعد با شما شریک بشم و باهم لذت ببریم ازش ˘˘💕.
. اللهم عجل لولیك الفرج به حق اباعبدالله✨♥️.
شبِ یلداتون کلـے مبارک ^^🍉'
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
امروز بہ پیشنھاد یه عزیزدلـے ، صوت کتاب شنود رو گوش دادم[ معمولا با گوش دادن صوت کتاب رابطہ خوبی ندا
و یه چیز دیگه ای هم که درمورد این صوت ها هست اینه که خود اون شخص که تجربه مرگ رو داشته داستان رو تعریف میکنه و چیزهایی که میگه در خود کتاب شنود که چاپ شده ، سانسورش کردن [اگه صوت اول رو گوش بدید تمام این توضیحات رو به طور دقیق گفته 🌚]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🤎.
وقتـے بہ خانہ مۍآیید ، نیم ساعت را بہ مطالعہ کتاب اختصاص دهید ، چقدر کتاب هارا در همین نیم ساعت ها مۍشود خواند ! بنده دوره هاۍ بیست و چند جلدۍ کتاب را در همین فاصلہ‌هاۍ یک ربع ساعت خوانده‌ام . شاید صد ها جلد کتاب را همینطور در این فاصلہ‌هاۍ کوتاه خوانده‌ام. بسیارۍ از افراد را هم میشناسم کہ این‌ گونہ‌اند. - حضرت‌آقا🧡[1372/2/21]
. رفیق شاید موفقیت در صفحھٔ بعدۍ باشد، کتاب را نبند ◡◡ ☕️ .
- کتابِ‌چایت‌را‌من‌شیرین‌میکنم☕️🤎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم💙.
رفقا.. کتـٰاب خوب خوندن زندگے آدم و عوض مےکنہ فکر آدم و مےبرہ جاهاۍ خوب . شکل میده فکر و زندگے رو . . تاکید میکنم کتاب خوب و پر محتوا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنویسید بہ هر سطر کتاب ؛ یک روز پاۍ اعتقاد خود مۍمیریم !
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
این کتاب روایتگر یک پرنده‌ۍ امنیتـے واقعـے است بِنام عنکبوت 🕷🕸" در پروندهے عنکبوت از چیدن دام تا طعم
❲ یھ جرعہ کتـٰاب  ❳ شھاب از ماشین پیاده شد و در سکوت شب پھباد را راهـے ساختمان کرد . سینا و امیر تصاویری کہ پھباد از فضاۍ داخل حیاط نشان میداد را روۍ لب تاب کنترل مـےکردند . سینا گفت: - یہ دوربین بالاۍ در ورودی حیاط ، اینم دومـے بالاۍ ورودی ساختمون ، چہ قفل کتابـے زدن بہ درش، تمام پنجره ها هم نرده داره کهـ 😐! امیر بہ نور ضعیفـے کھ از یکـے از پنجره‌هاۍ این ساختمان دیده میشد اشاره کرد : - این ساختمونـے کہ کنار حیاطہ انگار تازه ساختہ شده ، یکی هنوز توۍ این ساختمونہ سینا ! سینا با وحشت نالید : - من مطمئنم کہ همہ رفتند امیر بہ سرعت از ماشین پیاده شد و بہ شھاب اشاره کرد تا پھباد را از ساختمان بیرون بیاورد : -خدا کنه متوجه نشده باشن! شھاب داخل ماشین کھ نشست گفت : - هیچ راه نفوذۍ بھ داخل ساختمون نبود؟ وقتـے سکوت هر دو را دید پرسید : -چیزۍ شده؟ کتابِ‌زنان‌ِعنڪبوتـے🕸👠