قـ🍓ـاچ کتـٰاب؛
انگار حسین در روزهاۍ جانبازۍاش لحظہ لحظہ اوج مےگرفت و بالا مےرفت. ذهنم مےرفت پیش مسئولینے کہ بہ دیدارش مےآمدند ؛ از فرماندار و شھردار تا وزیر کشور و جانشین مجلس خبرگان. بہ وقتهایـے کہ بهش مےگفتند : اگہ چیزۍ لازم دارۍ اگہ کم و کسرۍ دارۍ بگو . و حسین از پنجرهۍ اتاق ، آسمان را نگاه مےکرد. لبخند روۍ لبش نقش مےبست ، نفسش را آرام بیرون مےداد و مےگفت : ما توۍ این راه کہ قدم گذاشتیم ، بہ خاطر این نبوده کہ بھمون خدمتـے بکنن. اگہ کمبودۍ هست ، اصلا مھم نیست. ما راهمون چیز دیگهاۍ بوده هدفمون چیز دیگہاۍ بوده ، من از اون راهے کہ رفتم و از کارۍ کہ کردم ، هیچ وقت پشیمون نمیشم . بعد چشمم بـےاختیار مےرفت سمت قاب طاقچہ همان قابـے که تمام حرفهاۍ حسین را مےزد. همان قابـے کہ آیتالله بُدَلا برایش آورده بود و حسین بین تمام تابلوها و لوح تقدیرهایـے کہ برایش مےآوردند . فقط آن را پسندیده بود .
همان قابـے کہ جوهر ، سینہۍ سفیدش
را با این بیت سیاه کرده بود🖤 :
چرا دسـت یــازم چرا پــاۍ ڪـوبم
مرا خواجہ بـے دست و پا مـےپسندد
- کتابِ تبِ نـاتمـام ( :
فرقِ مادر شھید با مادران دیگر خلاصہ میشود بھِ این : مادر شھید پیش از آن کھِ مادر شھید شود ، شھید میشود . .💔
روزتون مبارڪ♥️'
@mybook_84
[ رفیـ👭🏻ـق خوب باید
بـا کتابھـا و قصہ ها
بزرگ شده باشہ ، چون ؛
وقتـے از تنھایــے پیشش
صحبت کنـے قطعا واسش
بــے معنیهـ 🕶⚡️]
❲ تیکھِ کتـٰاب ✨ ❳
فاطمہ جان ! دخترم ، تبریک و تسلیت میگویم .
من راز تسلیت پدر را میدانستم . .
- پدر جان ، تسلیت چرا ؟!
- حسین امام است و پدرِ بقیہ امام ها .
صدا در گلویش لرزید 💔.
- روزی میرسد کھِ حسین هرچہ ڪمک میطلبد ، کسـے جوابش را نمیدهد . عاقبت هم عدهاۍ از امتم او را غریب و تشنھِ در کربلـا شھید میکنند :)
.
-کتابِحیدر💜•°
یکـے از رمانتیک ترین رفتارهایـے کھِ از یڪ کتابخوان حرفہاۍ سر میزند ، کند خواندنِ کتابـے ست کھ عاشقانھِ دوستش دارد .
زیستن در فاصلہۍ میانِ واژه ها : )♥️!
. @mybook_84 '
انسان ذاتاً تنھاست ! آشناها شاید بتونن یھِ
گوشہ از اون رو پُر کنن اما این تنهایـے رو
فقط خدا میتونہ کاملا پُر کنہ :)
حالا فھمیدی چرا احساسِ تنھایـے میکنـے؟
به خدا بیشتر نزدیک شو🌱`
. @mybook_84 '
قبل از انقلاب کھ چند روزی براۍ انجام کاری از مشھد بہ تھران آمده بودم و از اتوبوس استفاده میکردم ، تقریبا یک ساعت یا کمتر طول مےکشید تا با اتوبوس از جایـے بہ جاۍ دیگر مےرفتم . بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم ! آن ساعت هارا احساس نمیکردم کھ ضایع مےشود؛ چون ڪتاب مےخواندم.
•💚حضرت آقا ❲ 1375/2/22 ❳
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
. عالمِ برزخ در چند قدمـےِ ما !'
بعضے مےپندارند روز قیـٰامت خیلے دور است ، بنابراین آیا اکنون براۍ پاداش صدها هزار سال بعد ، عمل نیک انجام دهیم؟! و یا اکنون خود را براۍ مجازات هزاران یا میلیونها سال بعد ، آماده سازیم؟! فرضاً فرا رسیدن قیامت ، هزاران سال بعد رخ دهد ، ولے عالم برزخ [کہ همان عالم قبر است] کہ در مقایسہ با قیامت ، قیامت صغرۍٰ مےباشد ، چند قدمے ماست و گاهے بین ما و آن ، تنها یک دقیقہ فاصلہ است.
.
-نویسندھ ❲محمد محمدۍ اشتھاردۍ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
زن و شوهر عاشقـے کھ برای کمک بھ هم نوعان خود و دفاع از وطن جانِ خود را فدا کردھ و پا بھ سامرا مـےگ
بدبخت آنھایـے کھِ ماهگرفتگـے را نقص مـےدانند
وَ بھِ این فکر نمـےکنند کھِ شاید مـ🌙ـاه ، تنِ
آنھا را بوسیده باشد : )!
- ڪتاب اردیبھشت نام دیگرِ توست .🤍!
.
رفیق کسیه کھِ تورو میخندونهـ ˘˘💛'
اونم درست وقتـے کھِ فک نمیکنـے
دیگہ هرگز بخندی (:
❲ @mybook_84 •. ❳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم میخواد شما بچہها، جوونا واقعا ڪتاب بخونید..!
- حضرت آقـا♥️
❲@mybook_84❳
خدایا ببخش که یک عمر عاشقانههایم را خرجِ این و آن کردم؛ و به تو فقط یک مشت خَمیازه و کِسلی و بیحوصلگی تحویل دادم :)
❲ @mybook_84 •. ❳