سلام دوستان ان شاءالله خادمای کانال مسافر سفر عشقند و دعاگوی شما لطفا صبور باشید و حضور گرمتون رو از ما نگیرید♥️!

زِ کودکی خادم این تبار محترمم♥️ #ما_ملت_امام_حسینیم

اَلسَّلآمُ عَلَیكَ یـٰا سـٰآقے عَطـٰآشـٰے🖤

اَلسَّلآمُ عَلَیكَ یـٰا اَبـٰآعَبدِاللهِ اِلحُسَین🖤

رمانی داستانی و مملو از آگاهی، آگاهی ای دلچسب کہ منجر بہ اثبات حقانیت شیعہ و ضلالت فرقہ منحرف داعش می‌شود. -قرآن را برمی‌گرداند طرفم و می‌گوید:«اگر رسول‌الله درباره تعداد رکعات نماز حرفی نمیزد، آیا خود قرآن توضیحی در این باره داشت؟» _نہ. لبخند می‌زند. _پس نباید گفت فقط قرآن برای ما کافی است. چون ما در کنار آیات قرآن بہ تفسیر تأویل و معانی پنہان آیات هم نیازمندیم. همہ آن معانی پنہان نزد رسول‌الله وجود داشت و حضرت یک بہ یک آن معانی را برای مردم بازگو می‌کردند. بازگو کردن رسول‌الله یعنی حدیث! و تو چند دقیقہ قبل معتقد بودی کہ احادیث بہتر است سوزانده بشود ، چون باعث گمراهی امّت اسلامے است. نمی‌دانستم چہ باید بگویم. حس می‌کردم پرده بزرگی را از برابر چشم‌هایم کنار زده است. ادامہ می‌دهد:«اما اینکہ گفتی احادیث دلیل آغاز اختلاف ماست، من هم با تو موافقم! اینجا دقیقا همان جایی است که راه ما از شما جدا شده. احادیث آشکار کننده دین خدا هستند. یک حدیث غلط می‌تواند عقیده ما را منحرف کند. پس برای ما خیلی اهمیت دارد کہ این حدیث را از دست چہ‌کسی بگیریم. از دست صحیح بخاری کہ بزرگترین راوی آن ابوهریره است کہ شیفتہ گربه‌اش بود و از فرط گرسنگی و نیاز بہ رسول‌الله پناه آورده و بہ شہادت اکثر علمای‌عامّہ کم‌حافظہ و دروغگو بوده؟! یا از دستِ علےبن‌ابےطالب که پرچمدار جنگ‌های رسول‌الله و پسر‌عموی رسول‌الله و برادر رسول‌الله بوده! اینجاست که راه ما از هم جدا می‌شود.» -نویسندھ ❲ مجید پورولی کلشتری ❳!

در مورد کتـٰاب‌هایی کھ می‌خوانید با دیگران صحبت کنید!! یکی از لذت‌هایی کھ بسیاری از کتـٰابخوان‌ها تجربھ کرده‌اند، صحبت با دیگران در خصوص کتـٰاب‌ھایی است کھ خوانده‌اند. این فرصت را از دست ندهید✋🏻😉!'

🧡💛"

"🍁" من عاشق پاییز و زمستانم ! عاشق اینم که پشت پنجره‌ی بخارزده بنشینم و گرمای فنجان چای را در پنجه‌ی دستانم حس کنم ! باران ، نم‌نم و آرام خیابان‌ها را خیس کند و من این طرف پنجره به لطافت قشنگ آسمان زل بزنم ! قند در دلم آب شود و بعد از جوشش ذوقِ کودکانه‌ام ، انگشتانم را روی شیشه بچرخانم و شکلک‌های دوران بچگی را رویش زنده کنم ! من از اول هم سرما را به گرما ترجیح دادم ! هر فصلی که زور سرمایش به گرما بچربد را دوست دارم ! تابستان قهرش نگیرد ولی ، من آفتابِ کمرنگ زمستان را به خورشید سوزان تابستان ترجیح می‌دهم . .✨

خانم مهناز رئوفے نویسندھ این کتـٰاب زمانے بهائے بوده و چند سالے است کہ مسلمان شده. ایشان در این کتـٰاب نحوه ترویج بهائیت، اهداف و پشت پرده‌هایـے از این فرقہ را در قالب داستان روایت مےکنند و بسیاری از سوالات مطرح شده در مورد این فرقہ نوظهور را با بیانے ساده پاسخ داده‌اند. علے آهستہ، همراه با تنفس‌هایـے ممتد گفت: «همان‌طور کہ خوابیده بودم شربتی گوارا توی دهانم ریخت و گفت برخیز و افطار کن. گفتم هنوز بہ رعنا نرسیده‌ام. فرمود مےرسے. بعد فرمود برخیز جوان وقت خواب نیست. وقتے چشمانم را باز کردم کہ توی بخش بودم.» رعنا بہ گریہ افتاد و دیگر حرفے نزد. وقتے کمے آرام شد، گفت: «هنوز روزه بودی؟» علے گفت: «دیگر روزه نیستم. آن‌کہ باید ما را بہ هم مےرساند». صدای گریہ مادر و ریحانہ و رعنا بلند شد. رعنا در حالے کہ سعے مےکرد اشک‌هایش را پاک کند تا اشک‌ها مانع از دیدن علے نشود، گفت: «علے، یادت هست آن روز بارانے چہ دعایـے کردی؟ یادت هست گفتے از خدا مےخواهم هر کدام کہ در گمراهے هستیم هدایت شویم؟» علے با بہ هم زدن پلک‌ها تصدیق کرد. رعنا گفت: «بہ آرزویت رسیدی. من هدایت شدم. دیگر لازم نیست برویم پیش عاقد بهائے. من مسلمان شدم». نویسندھ ❲ مهناز رئوفے ❳!

توصیہ میکنم این کتـٰاب‌هایی را کہ درباره‌ی شہدا نوشتہ شده، درباره‌ی ایثـٰارگران دوران دفـٰاع مقدّس نوشتہ شده و شخصیّت‌های اینہا را تشریح میکند، بخوانید؛ هم کتـٰاب‌های شیرین و پرجاذبه‌ای است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا می‌کند. حضرت‌آقا🤍 [۱۳۹۵/۹/۲۳]

یک روز یک کتاب خواندم و تمام زندگی من تغییر کرد.. اورهان پاموک🌱

. . . افکار وَ اندیشہ‌هایِ انسان بہ گونہ اۍ است کہ مُمکن است فقط خواندنِ یک کتاب پایھ اندیشہ‌ھا وَ افکارِ انسان را بر مبناۍِ جدید یا در مسیر خاصي قرار دهد. وَ چھ بسا ممکن است کتابـے مسیر سرنوشت میلیون‌ها انسان را در راھِ مخصوصے بیندازد✨. #کتاب_بخونیم📘'

این کتاب در قالب موضوعات مختلف و با پاسخ های متنوع عقلـے ، منطقـے و احساسـے جواب مارو درباره اهمیت و تاثیر نماز در زندگیمون آگاه میکنہ .🥤💞 شاید سوال خیلیامون باشہ کہ چرا کسایے کہ نماز نمیخونن خوشبخت تر از ما هستند ؟ ولـے مایـے کہ نمازمون رو هم میخونیم بہ اندازه اونا خوشبخت نیستیم ؟! نویسندھ ❲ فاطمہ دولتـے ❳!

. تیڪہ کتـٰاب 🌙' - مامان نماز چہ فایده‌اۍ داره ؟ مگہ شما نمےگفتـے کہ نماز باعث میشہ آدم گناه نکنہ ؟ ولـے کو ؟ نرگس ، من ، خودِ شما ، نماز میخونیم ولـے واقعا هیچ گناهـے نمیکنیم ؟! امروز نبودید نرگس رو ببینید ؛ ببینید کہ چطور از کوره در رفت ، داد میزد و میخواست رازِ آیدا رو جلوۍ بچہ ها فاش کنہ ، این نماز چه فایده‌اۍ داره ؟ به فول آیدا آدم نماز نخونہ و گناه نکنہ خیلـے بھتره تا اینکہ نماز بخونہ و گناه کنہ !' دوباره مینشیند مقابلم و مےگوید : یادمہ میگفتـے کہ آیدا هیچ وقت نماز نمےخونہ ، درستہ ؟ سر تکان میدهم - از آیدا برام بگو ، از رفتار و کردارش . - رفتار و کردارش تعریفـے نیست ؛ یہ روز بہ خاطر تقلب کردن ، یہ روز بِخاطر دعوا با بچہ‌ها ، یہ روز بِخاطر دروغھاش . مامان ابرو بالا می‌اندازد و می‌گوید : پس نماز نمےخونه ، گناه هم میکنہ ؛ البتہ یہ گناه دیگہ هم میکنہ یه گناه خیلـے بزرگ ، هر روز پنج بار از خدا نافرمانـے میکنہ ، نماز نمیخونہ و این هم توۍ پروندھ‌ۍ عملش ثبت میشہ . یک لامپ در سرم روشن میشود انگار چشم هایم برق میزند ک مامان میخندد و مےگوید : ببین فاطمه اگہ نماز با خلوص نیت و تواضع و اول وقت بودن خونده بشہ تاثیر زیادی روۍ دوری از گناه داره . - یعنـے نمازی کہ ما میخونیم هیچ تاثیری نداره؟ - بہ نظرت روۍ تو تاثیر نداشتہ؟! همین نماز‌هاۍ ما کہ گاهـے دیر وقت و گاهـے با عجلہ خوتده نیشه تاثبر خودش رو داره . همین نرگس رو ببین درسته امروز کار بدی کرده اما مثل آیدا بہ کسـے تھمت نزده ؛ حتـے تا پاۍ گفتن رازِ آیدا رفتہ ، اما نگفتہ کہ باباش اعتیاد داره و مامانش از خونہ رفتہ . بگو ببینم چـے باعث شده نگہ ؟ کسـے جلوش رو گرفتہ ؟ من کہ فکر میکنم تاثیر همون نماز و قرآنیہ کہ میخونہ . دلم آرام میگرد و صداۍ متہ‌ۍ توۍ سرم خاموش میشود . من میگم نماز بخون و تمام سعیت رو بکن کہ گناه نکنـے . خود نماز ، چہ بخوایم چہ نخوایم ، مارو از گناه دور میکنہ . هرچـے نماز بھتر و کامل تر ، تاثیرش بیشتر . مثل یہ کاپشن میمونہ دیگہ ؛ هرچقدر کاپشن ما ضخیم تر باشہ ، توۍ زمستون بیشتر گرم میشیم اگر هم نازک باشہ خب بدون شک کمتر ما رو از سرما حفظ میکنہ .

یہ قـ🍉ـاچ کتاب ؛ دخترایـے هم کہ فکر میکنن منـے کہ از ماشینِ تویوتا پیاده میشم ، خونہ مستقل تو تجریش دارم و آزادم پس خوشبختم ، نباید این خوشبختـے رو مزه کنند . من بھشون دروغ نمیگفتم حتـے گاهـے تشویقشون هم نمیکردم . من فقط وقتـے خیال میبافتند تارِ خیالشون رو پاره نمیکردم . وقتـے توۍ لذت دست و پا میزدن میذاشتم تا تھش برن و خفہ شن . چون خودم احساس خفگـے میکردم . اصلا دلم میخواست همہ‌ۍدختراۍ ایران رو برسونم بہ آرززوشون کہ این لذت ها بود بعد مے نشستم بہ بدبختیشون میخندیدم ؛ چون خودم مجبور بودم توۍ بدبختـے هام همیشہ سرپا باشم و با غرور از آرایشگاه تور بیام بیرون . برند بپوشم ، لبخند بزنم و پشت فرمون تویوتام بشینم . چون مجبور بودم : )🥿 ❲ دخترانِ عنکبوتـے💄🕷 ❳!

مھم نیست چـے بشہ ، فقط مھمہ فراموش نکنے از کجا اومدی ، چیا از سرگذروندی و کجا قراره بری . خیلـے وقت ها اون مقصد دور بہ نظر میرسہ ؛ این موقع ها لازمہ یہ نگاه بندازی بہ عقب تا ببینـے از پس چہ چیزهایـے براومدی ✨🥤