یڪ کتاب بعد از خوانده شدن چاقتر
مۍشود انگار چیزۍ لابلاۍ صفحہها
جـا میماند ، چیزهایـے مثلِ احساسات
افکار ، صداها ((:🥤!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
حریر 💛'
عروس و دامادی کھ بھ تازگـے داشتند
در ؏شق غرق میشدند.
کھ ناگـٰاھ در شب عروسـے طوفانـے زندگـےِ نوپایشان را درهم پاشید و عروسِ مجلس را اسیر خود کرد و بر پیشانـےِ داماد مھرِ بےناموسے زد و حالا عروسـے کھ بھ اسارت رفتھ و دامادی کھ بےخبر مانده از نوعروسش کھ معلوم نیست زندھ است یا مرده ، هنوز در اسارت محمد بغدادیست یا فروختھ شدھ؟
شاید هم سر از کاخ شاهن شاهـےدرآورده باشد !
-نویسندھ ❲ فاطمہ سلطانـے ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
چشم روشنـے ✨!
روایتـے از زندگـےِ جانباز ، طلبہ و سپاهے
سید جواد کمال از زبان همسرش ؛
همسرے کہ با آگاهـے بہ سختیھ زندگے با یک جانباز این راه را انتخاب کرد و با تمام تلخ و شیرینـے هایش پاۍ زندگـےاش ایستاد.
-نویسندھ ❲ کوثر لک ❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
راضِ بابا 👨🏻💼!
16 سال داشتھ باشے و بتوانے بھ همچین مقـٰامـے برسے ! زیبـٰاست !🌸 خاطرات دخترے 16 سالھ با آرزو هایے دخترانھ ولی از جنس آسمان .
یک دفعہ در خود فرو رفت انگار مےخواست حرفـے را بھ زبان بیاورد . نگاھ مختصرے بھ من کرد و گفت : مامان من یھ آرزویے دارم ، دعا میکنین برآورده بشہ ؟!
التماس دعایش هنگام تحویل سال از یادم نرفتہ بود . خندان پرسیدم : چہ آرزویے؟!
از پنجره آشپزخانہ بیرون را نگاھ کرد .
_مامان دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبے بھم بده کہ پنجرش رو بہ کعبه باز شہ : ))✨
-نویسندھ ❲ طاهرھ ڪوه کن ❳!