eitaa logo
نَبـ෴ـض‌ِعشـقـდ➴
5.2هزار دنبال‌کننده
633 عکس
207 ویدیو
5 فایل
❤∞|بسم الله الرحمن الرحیم|∞❤ رمان:ساقدوش اجاره ای #نویسنده_مریم‌طاهری ممنون که هستین🥰 🔴هرگونه کپی برداری از رمان حرام می‌باشد و پیگرد قانونی و الهی دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
نَبـ෴ـض‌ِعشـقـდ➴
#رمان_ساقدوش_اجاره‌ای #part105 🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 #خاص_ترین_رمان😍✌️🏻 صدای نفس های عصبیش رو می شنیدم اما
🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 😍✌️🏻 -ای کاش توی همون تصادف می مردی و... -بسه خانم محترم. هی من می خوام دخالت نکنم شما هر چی از دهنتون در میاد به اون دختر میگید. با تعجب به سمت من برگشت. دیگه واقعا داشت کفریم می کرد، بد و بیراه و تهمت هاش کم بود حالا داشت نفرین هم می کرد. واقعا خجالت نمی کشید این کار ها رو با اون دختر می کرد؟ اون هم دختری که با تموم بی حجابیش اما واقعا پاک و معصوم بود، این رو که دیگه می شد از توی چشماش خوند. -بله. -لطفا بفرمایید بیرون، عادت ندارم سر زن ها داد بزنم. -واقعا ماشالله، گفتید چهل و دو سالتونه فکر کردم حتما خیلی عاقلیید. -اگه عاقلی به تهمت زدنه، به دل شکستن، به بیرون اومدن هر حرفی از دهنم و چسبوندنش به این و اونه من نادون ترین ادم این شهر. شما اصلا حالتون هست که چقدر دارید اون دختر بیچاره رو اذیت می کنید؟ -نگران نباشید، اون پررو تر از این حرف هاست که بخواد اذیت بشه. پوزخندی زدم. بدم می اومد از این ادم هایی که زندگی خودشون رو محدود می کنند توی یک سری افکار مضخرف و داغون. -بسه خانم، من چیزی از شما و خانوادتون نمی دونم اما توی همین دو کلمه حرفتون خوب فهمیدم که ایشون حق دارند از خانواده اش جدا بشن. شما اصلا می فهمید اون تازه تصادف کرده و نیاز به دلداری داره، نیاز به همراه داره، نیاز به یک خانواده داره، شما این رو می فهمید خانم محترم؟ دِ اگه می فهمیدید این طور اون چادر مقدس رو سرتون نمی کردید که بخواین دل خواهرتون رو بشکنید. نفس پر حرصی کشید و جوابم رو نداد. اصلا مگه جوابی هم داشت. نگاهی به آیه انداختم، چشم هاش قرمز شده بودند، نه آیه... نه، ... یکم دیگه طاقت بیار تا این دختر از این اتاق بره بعد اشکات رو بریز، تو حق نداری غرورت رو بشکنی آیه. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌱
۲۸ دی ۱۳۹۹
4_6014877470690379944.mp3
7.04M
🎧 فاطمیه 🎼 به پشت در خانه ات 🎤 🎶 گلچین برترین نوحه ها و نماهنگ ها
۲۸ دی ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شروع روز تون رامعطرکنید باذکرصلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ص و خاندان مطهرش 🌸 🌸یک صلوات هدیه به حضرت فاطمه سلام الله علیها 🌸ویک صلوات هم به نیابت ازامام زمان (عج) 🌸 اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌸مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
۲۹ دی ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر آرزو می کنم در این روز زیبا دلتون پر از محبت روزتون پر از رحمت زندگیتون پر از برکت لحظه‌هاتون پراز موفقیت وعاقبتتون ختم به خیر باشد دوشنبه تون پراز عشق وخوشبختی
۲۹ دی ۱۳۹۹
زیبایی داشتن یک صورت زیبا نیست , بلکـه داشتن یک قلب مهربان و عاشـق ، یک ذهن زیبا و درخشان و یک روح زیباست ... ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌
۲۹ دی ۱۳۹۹
نَبـ෴ـض‌ِعشـقـდ➴
#رمان_ساقدوش_اجاره‌ای #part106 🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 #خاص_ترین_رمان😍✌️🏻 -ای کاش توی همون تصادف می مردی و..
🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 😍✌️🏻 به سمت خواهرش برگشتم، باید هر چه سریع تر بیرونش می کردم، ایه نباید غرورش می شکست، اون نباید گریه می کرد، نباید تموم زحمتش توی این نیم ساعت رو خراب می کرد. -خانم محترم، ایه نه از شما انتظار کمک داشت و نه انتظار هم دردی، اما حداقل نیش و کنایه نزنید که زخمش بدتر بشه،‌ شما مثلا خواهرید، باید بشین مرهم، حالا که نشدید، بفرمایید برین که ایه خوب از پس خودش بر میاد. به در اشاره ای کردم و خودم از جلوش کنار رفتم. دستاش از عصبانیت می لرزید و خدا کند که بد قضاوت نکرده باشم. اما مگه طور دیگه ای هم می شد که بشه؟ توی همین چند ثانیه با حرفای برخواسته از افکار بسته اشون اشنا شده بودم دیگه. اگه بحث سر حجاب و محرم و نامحرم بوده، که فکر می کنم عامل بی حجابی آیه همین حرفاست، همین کارها، وگرنه دختری که با زبون خوش بهش اسلام رو یاد بدن، چرا باید لج کنه و از خونه فرار کنه؟ -من میرم اقای محترم، شما هم با این ظاهری که مثلا خدا پیغمبر حالیش میشه سر به راهش کنید، ممنونم. با قدم های محکم به سمت در رفت. با رفتنش نفس آسوده ای کشیدم کهبا صدای شکستن بغض آیه تو هم مخلوط شد. هیج فکر نمی کردم اون دختر زبون دراز و لجباز اینقدر ضعیف باشه که با حرفی پقی بزنه زیر گریه. دستم رو تو جیب شلوارم فرو کردم و به سمتش رفتم که صورتش رو سریع با دستاش پوشاند. از همین یک دنده بودنش خوشم می اومد. -اگه بحث سر دلتنگی واسه خانوادست، که باید بشکنی این غرور لعنتی و بیخیال خواهر و برادرت بری سمت مادر و پدر. سرش رو با قدرت تکون داد. -اگه بحث دلخوریه که باید بگم متاسفانه نازکشی نداری، پس لطفا اشک هات رو پاک و دوباره بشو همون دختر سرخوش. دستش رو از روی صورتش برداشت. لب هاش می لرزید و صورتش تر شده بود. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌱
۲۹ دی ۱۳۹۹
الهی ... روزها گاه شتابان و گاه آهسته اما پیوسته میگذرند و آنچه در گذر زمان جاودانه است مهر و کرم توست ، نه بقدر بندگیم ، که به وسعت خدایی توست...
۲۹ دی ۱۳۹۹
نَبـ෴ـض‌ِعشـقـდ➴
#رمان_ساقدوش_اجاره‌ای #part107 🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 #خاص_ترین_رمان😍✌️🏻 به سمت خواهرش برگشتم، باید هر چه س
🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻🍁🌻 😍✌️🏻 -بحث سر شکستن این دل لامذهبه، سر اینکه نمیتونم کنترلش کنم که براش مهم نباشه... میتونم ها، اما الان نه.... باید بشینم اینقدر اشک بریزم که از یادم بره چی گفت و چی گذشت و من رو چی خوند. مژه هاش به هم چسبیده بودند و برای اولین بار اون نگاه سرکش و پررو مظلوم شده بود. برای اولین بار دعا کردم کاش پویا بود، اون با حرف های نامربوطش حداقل می تونست خنده رو روی لبای این دختر بشونه. -اگه بحث سر همین نیم ساعت اشک ریختن واسه قوی تر شدن، پس شدیدا ببار که بعضی وقتا آدم ها نیاز دارن به باریدن. -بحث سر نامرد بودن خانوادست، بحث سر افکار غلطشونه، بحث سر اینه که بابام اون بالا فکر میکنه من الان دنبال تفریح وخوشگذرونیم و اصلا یادم نیست پدری هم هست که روی تخت بیمارستانه. -نچ، ایه خانم بحث سر اینا نیست، بحث سر اینه که تو الان یه گوش میخوای هی به جونش غر بزنی عقده‌ی حرف های خواهرت خالی بشه، من سر تا پا گوشم. دستاش روی ملحفه نشست و مشغول بازی با نخ های بیرون زده اش شد. د لعنتی چرا نمی فهمید وقت مظلومیت می شد مثل یک دختر بچه، یک بچه ای که پدرش رو گم کرده وسط یه بازار شلوغ اما دوست نداره از غریبه ها کمک بگیره. اگه بحث سر دلتنگی واسه باباته، که منم جای بابات. سرش را بلند کردو با چشم های گرد قهوه ایش نگام کرد. چند ثانیه ای همین طور توی اجزای صورتم گشت و گشت که بالاخره پقی زد زیر خنده، منم از خنده ی بی ریاش خنده ام گرفته بود. با صدای بلند و بدون اهمیت به بقیه فقط می خندید، یه طوری می خندید انگار بدجور به دلش می چسبید، یه طوری می خندید انگار تموم دنیا حکم کرده بودن به خندیدنش. -وای حاجی، به خدا به تو هر چی میخوره جز اینکه بابای من باشی. -خب مگه من چمه؟ -اولا که واسه بابا بودن یکم زیادی جوونی، دوما که اخه بابا این طور مذهبی؟ نچ... فرقی با اون واقعی نداری این طور که، من دوست ندارم. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌱
۲۹ دی ۱۳۹۹
برای فرد سالم، دوست داشتنِ خوبی‌های ديگری دليل عشق نيست، بلكه دوست داشتنِ عيب‌های ديگری، بزرگترين دليل عشق است...❣
۲۹ دی ۱۳۹۹
حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست دل من اگر که از عشق نصیبی دارد حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد
۲۹ دی ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش تحفه ای گرانبها بـا رنگ عشق است از جانب خـــدا در این عصر زیبـا ایـن هدیـه را برای شما دوستان خوبم آرزومنـدم عصر زیبـاتـون بخیر
۲۹ دی ۱۳۹۹