توو معدن ِسنگ و گچ و آهن
جز کوه غم چیزی نمی بینم
دارم واسه خوشبختی بچّم
سنگا رو از توو راه میچینم
یه عمره که حسرت به دل موندم
هی کارکردم پایِ غم خوردن
کاش دستای زخمی مو میدیدی
قبل از غم جون کندن و مردن
سهم من و این کوه سنگی داد
سهم تو رو اما نمیدونم
مُردن تو معدن سخت آسونه
سنگا رو بردار از روی شونم
از سختی معدن نترسیدم
از حرف مَردم سخت آزردم
با روسیاهی زندگی کردم
با رو سپیدی عاقبت مُردم
آری، میون ِمعدنِ دلسنگ
دنبال قدری آب و نون بودم
کی فکرشو میکرد یکروزی...
آخه'واسه مردن جوون بودم!
#صفيه_قومنجانی
ترانه ای که برای عرض تسلیت درحادثهی تلخ معدنچیان گلستان در سال ۹۶ سروده شد و اکنون در اول مهر۴۰۳ با اندکی تغییر و خاطری آزرده تقدیم میشود به کارگران شریف معدن طبس
♣️ #ایران_تسلیت
@nabzeghalam