eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
3.3هزار ویدیو
42 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
شبتون بخیرهمراهان عزیزکانال💕نبض عشق💕 شبتون پرازعطرخدا🍃 💓 @nabzeeshgh 💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
54.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب بخیر کله گردالی زشت🙂😇 💓 @nabzeshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازيهای کودکی حکمت داشت لي لی👇 تمرین تعادل درزندگی سرسره👇 سخت بالارفتن و راحت پایین آمدن هفت سنگ👇 تمرین نشانه گرفتن به هدف آلاكلنگ👇 ديدن بالا و پايين زندگي
سلام شبتون بخیر امروزمشغله کاریم زیادبودنتونستم درخدمتون باشم ان شاالله جبران میشه🙏🌸
💞💞💍💍💞💞 گام اول اصولی در ، قرار خواستگاری از طرف پسر است که بعد از تحقیقات اولیه صورت می گیرد و با# مادر دختر گذاشته می شود. (در صورت فقدان هر یک از مادرها، کسی که جایگزین آنهاست این نقش را ایفا می کند) 🍂 مختصر قبل از قرار خواستگاری لازم است تا پس از خواستگاری به علت نبود اولیه مورد نظر خانواده پسر در دختر، مجبور به گفتن منفی نشوند؛ چرا که خواستگاری نسنجیده و در نتیجه پاسخ منفی از سوی آقا پسر، آثار نامطلوبی بر دختر خواهد گذاشت. 🍂 باید توجه داشته باشید که حتما به صورت خواستگاری کنید و از اشکال گوناگون خواستگاری اعم از خواستگاری# پسر از دختر در محیط کار یا تحصیل یا خیابان (که در شأن دختر خانم نیست)، خواستگاری دختر از پسر، خواستگاری# مادر بزرگ بدون هماهنگی با نوه خود و خانواده اش و ... کنید چرا که قطعا منفی به دنبال خواهد داشت. 👈🏻 ادامه دارد ... 💓 @nabzeshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میخواستم همونجوری باشم که دلش میخواست... قرص و محکم... سعی میکردم گریه و زاری راه نندازم... تموم مدت هم بالا سرش بودم... وقتی تو خاک میذاشتنش...😔 وقتی تلقین میخوندن... وقتی روش خاک میریختن...😢 گاهی وقتا... خدا آدمو پوست کلفت میکنه... بچه های سپاه و لشکرش... میزدن تو سر و صورتشون... نمیدونستم که ایییین همهههه آدم دوسش داشتن...❤️ حرم بی بی معصومه (س)... پر شده بود از سینه زن و نوحه خون... بهت زده بودم... مدام با خود میگفتم... آخه چرا نفهمیدم که شهید میشه...!😞 خیلیا میگفتن... "چرا گریه نمیکنه....😕 چرا به سر و صورتش نمیزنه...؟!" یه مدت تو خونه ی آقا مهدی موندم... بعدش برگشتم پیش خانوم همت و باکری... حالا منم شده بودم مثه اونا... دیگه منتظر کسی و چیزی نبودم... اتفاقی که نباید،اتفاق افتاده بود...💔 خیلی هوامو داشتن و... تجربه هاشونو بهم میگفتن... بعد یه مدت صبر اومد سراغم و آرومتر شدم... میشِستیم و از خاطرات شهیدامون میگفتیم... اون روزا اونقده مصیبت ریخته بود... که گریه کردن کار خنده داری به نظر میرسید... یادگاریهای زندگی باهاش...💕 همین خاطرات ریز و درشتیه که... گاهی وقتا یادم میان و... یه مرجان بزرگ و... یه قرآن و تسبیح هم که بهم داده بود...💕 از دوستش گرفته بود که شهید شده... بازم انگار اتاق ذهنم دو قسمت شده و... داره پشت اون دیوار کمیل میخونه... باورتون میشه... صدای کمیل خوندشو میشنوم...؟😔💚 💓 @nabzeshgh
سوزشِ چشم مَن از لذّت زيبايي خيره بَر شده ام ، پلك زَدَن يادَم رفت 💓 @nabzeshgh