eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
42 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
زمسـتـان سال 63 بـود كہ با هـم ازدواج كرديم💍 از همان موقع برحسب نـياز به همراه حاج سعيد به شهرهاي مرزے كردستان رفتم، 23 سال زندگے مشتـرك 💞را در فضايـے آكنده از و در خانواده پاسداري در كنار هم تجربه كرديم😇 هر كدام از فرزندان مان👶🏻 در يكے از شهرهاي مرزي متولد شده و با توكل برخدا 🙏🏻و يارے خدا و با مشكلات جنگ و جبهـہ بزرگ شدند. زندگے در آن شهرها سخت و دشوار بود😣 به طورے كه امنيت مالے و جانے نداشتيم😔 بارها به اتفاق بچه ها تا مرز شيميايي شـدن و شهادت پيش رفتيم😣😭 منتے نيـست، هرچه بوده افتخارو خدمت بوده🙂 براي پايداری و ، البته اگر خدا قبول كند😌💚 💓 @nabzeeshgh 💓
💖✨💖 زمسـتـان سال 63 بـود كہ با هـم ازدواج كرديم💍 از همان موقع برحسب نـياز به همراه حاج سعيد به شهرهاي مرزے كردستان رفتم، 23 سال زندگے مشتـرك 💞را در فضايـے آكنده از و در خانواده پاسداري در كنار هم تجربه كرديم😇 هر كدام از فرزندان مان👶🏻 در يكے از شهرهاي مرزي متولد شده و با توكل برخدا 🙏🏻و يارے خدا و با مشكلات جنگ و جبهـہ بزرگ شدند. زندگے در آن شهرها سخت و دشوار بود😣 به طورے كه امنيت مالے و جانے نداشتيم😔 بارها به اتفاق بچه ها تا مرز شيميايي شـدن و شهادت پيش رفتيم😣😭 منتے نيـست، هرچه بوده افتخارو خدمت بوده🙂 براي پايداری و ، البته اگر خدا قبول كند😌💚 💓 @nabzeeshgh 💓
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #اول ساعت از یک بامداد🕐 میگذشت،
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ به صفحه گوشی نگاه کردم،.. سایت العربیه باز بود و ردیف اخبار سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم : _با این میخوای انقلاب کنی؟ و نقشه ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد : _میخوام با دلستر🍾 انقلاب کنم! نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی مقدمه پرسید: _دلستر میخوری؟ میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال ، هنوز رمزگشایی از جمالتش برایم دشوار بود که به جای جواب، شیطنت کردم : _اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام! دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند _مجبوری بخوری! اسم انقلاب ، هیاهوی ٨٨ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم با دلخوری از اینهمه مبارزه بی نتیجه، نجوا کردم : _هرچی ما سال ٨٨ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید! با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد : _نازنین جان! انقلاب با بچه بازی فرق داره! خیره👀 نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد _ما سال ٨٨ بچه بازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟ و من بابت همان چند ماه، مدال دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد : _ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم! در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
1⃣ به این دسته از پست ها علاقه داری؟ 2⃣دوست داری اطلاعاتت در مورد تسلیحات نظامی زیاد بشه؟ این کانال رو بهت پیشنهاد میکنم👇 🪖|کانال ایران❗️ https://eitaa.com/nezamiran313 https://eitaa.com/nezamiran313 ♻️|تازه نمونه پست هاش هم بالاست😉