دلانه✨
میگفت اگر بنده بدونه خدا چه مشتاقانه در انتظار اوست که توبه بکنه و کاراشو درست کنه، سریع تر از هر وقت به سمت خدا برمیگشت👩🏻🦯
دست اون همیشه جلوته؛ دست بده بهش برگرد به آغوشش، درست میشه.🥺
غصه نخور...!
#دلانه
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
✍ #پنــــــــــــــــــــد_امشـــــــــــــــب
بــــرای دیــــده شــــدن تــلاش بیجـــا نکــــن...
بــــه کمــــال کــــه برســــی
قطعــــا دیــــــده خواهـــی شــــد ...√
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🔸کیمیای صلوات
سیری در فضائل بیانتهای ذکر شریف صلوات
🎧 قسمت بیست و ششم👇
#صلوات
#دعای_مستجاب
#پادکست_مهدوی
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
4_5794149549341676182.mp3
1.6M
🔸کیمیای صلوات
سیری در فضائل بیانتهای ذکر شریف صلوات
🎧 قسمت بیست و ششم
#صلوات
#دعای_مستجاب
#پادکست_مهدوی
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
💞 نفس عشق💞
#رمان 📖 #داستان_واقعی زیبا از سرنوشت واقعی 📝 #رویای_من قسمت_سوم ((بخش دوم )) 🌼🌸سال آخر دیبرستان ب
{ #داستان واقعی زیبا از سرنوشت واقعی}
#رمان
📝 #رویای_من 📝
قسمت_چهارم بخش_اول
🌹فرید رو تو آغوشم محکم گرفتم تا سرما نخوره هوا کاملا تاریک شده بود بدنم مثل بید می لرزید ، نمی دونستم اون همه تغییر رفتار اعظم برای چیه شاید من کاری کرده بودم که باعث ناراحتی اون شده بود. کاش از خودش می پرسیدم ، شاید این طوری نمی شد و تو روی هم وا نمیستادیم…… کم کم سر و صدا خوابید … هادی که خیلی هم پریشون بود اومد بیرون و به من گفت : بده فرید رو ببرم تو؛؛ هوا سرده؛؛ و بچه رو از من گرفت و برد, ولی به من حرفی نزد بغض گلومو گرفت و اشکهام ریخت …
🌹 بی پناه و در مونده شده بودم … یک کم که گذشت بر گشت … کنار من ایستاد و گفت : خواهر جون تو کوتاه بیا, الان برای اینکه قائله ختم بشه برو تو همون اتاق تا من راضیش کنم .
گفتم چرا اونوقت ؟ برای چی اون باید راضی بشه این خونه مال منم نیست؟ من سهمی ندارم ؟
🌹اومد جلو و منو بغل کرد و سرمو بوسید و گفت : چرا حالا اون ترسیده….. چون تو سهم داری اونو بی حق کنی دست پیش گرفته پس نیفته … موقتی برو امشب من می دونم چیکار کنم که آروم بشه … فقط دو سه روز صبر کن
خودش میاد ازت معذرت می خواد …
گفتم محاله از این خونه میرم ولی تو اون انباری نمیرم …. بهت گفتم این کارو نکن بزار من برای خودم یک جا بگیرم …ولی گوش نکردی حالا خوب شد ؟
🌹ناراحت شدو گفت : چه حرفی می زنی این جور چیزا پیش میاد دیگه من که نمی تونستم تو رو تنها ول کنم تو رو خدا نکن منو وسط خودتون قرار نده ، تو که عاقل و تحصیل کرده ای کوتاه بیا به خاطر, من قول میدم خودم درستش می کنم بی غیرتم اگر بزارم این طوری بمونه …… گفتم : آخه تو به من میگی برم تو انباری درس بخونم ؟ اصلا فکر نکنم تخت من اون تو جا بشه وسایل مامانم رو هم می خوام ببرم تو اتاق خودم یادگاری اونو نگه دارم …..
🌹گفت : چشم….اونم چشم؛؛ روی دوتا تخم چشمم فقط امشب و فردا بهم فرصت بده گفتم دیگه لج بازی نکن جون داداش بیا تمومش کن … خواهش می کنم مرگ من ……پامو کوبیدم زمین و پرسیدم : تو از روح مامان خجالت نمی کشی که من تو اون اتاق بخوابم؟ باشه میرم ولی تا فردا اگر خودشم بکشه تیکه تیکه بکنه باید من یک اتاق خوب داشته باشم.. یک دفعه دست منو گرفت کشید با خودش برد تو … اعظم هنوز یک گوشه نشسته بود و گریه می کرد …..
🌹من زیر چشمی بهش نگاه کردم ورفتم توی اتاقی که به انباری راه داشت و روی یک کارتون نشستم ….واقعا نمی دونستم چیکار کنم ….هادی فرش اتاق منو آورد و برد تو انباری و پهن کرد داشتم دق می کردم اونا می خواستن کار خودشونو بکنن …..
🌹بعد تخت منو آورد و رختخواب منو روش پهن کرد , وقتی اونو گذاشت دیگه جایی زیادی نمونه بود بعدم بقیه ی وسایلم رو آورد و گذاشت و گفت : اینا رو خودت جا به جا کن …..نگاه خشمگینی بهش کردم و گفتم : هادی ؟ مگه من تا فردا نباید صبر کنم چرا جا بجا بشم ؟………..
🌹انگشت شو گذاشت روی دماغش و گفت هیسسس….بزار فکر کنه تو قبول کردی خودم درستش می کنم ……
دست به هیچی نزدم و رفتم تو تختم و دراز کشیدم اتاق سرد بود …هادی یک والر که از خونه ی ما آورده بود نفت کرد و روشن کرد و گذاشت کنار تختم و خم شد و منو بوسید و گفت مرسی خواهر جون که به حرفم گوش دادی … با بی حوصلگی صورتم رو کشیدم کنار و پتو رو کشیدم رو سرم اونم چراغ رو خاموش کرد و رفت …..
🌹مثل اینکه ترجیح می داد من گرسنه سر شب بخوابم تا اعظم ناراحت نباشه ….. ولی من تا نزدیک صبح بیدار بودم گاهی فکر می کردم و گاهی گریه …یه چیزایی دستگیرم شد ….محبت های بی دریغ اعظم و هادی رو فهمیدم دیگه خر شون از پل گذشته بود و خونه رو فروخته بودن با خودمم فکر کردم منم پامو می کنم تو یک کفش و سه دونگمو می فروشم از این جا میرم هیچ کس هم نمی تونه جلومو بگیره ….
🌹پدرم ۲۷ سال سابقه ی کار داشت و دوست هاش قرار بود کارِ باز نشستگی اونو درست کنن و حقوق اونو بدن به من ولی هنوز خبری نشده بود …. آره باید دنبال حقوق بابا هم می رفتم و از این بی پولی در میومدم ..هر روز صبح دستم جلوی هادی دراز بود و چشم و ابرو های اعظم رو تحمل می کردم ..اونم هر دفعه به اندازه ی پول اتوبوس به من می داد ….
🌹حالا مدرسه ام از اینجا خیلی دور شده بود و باید دو تا اتوبوس عوض می کردم …….مدرسه ی من تو بهارستان وخونه ای که هادی خریده بود تو تهران نو….. باید یک بار سوار می شدم و میرفتم میدون شهناز و از اونجا یکی دیگه می نشستم و خودمو به بهارستان می رسوندم … هر بارکه به هادی می گفتم پول,, پنجزار میذاشت کف دست من بلیط دو ریال بود و من از وقتی اومده بودم خونه ی هادی نتونسته بودم تو مدرسه چیزی بخورم ، حتی اون یک قرون ها رو هم جمع می کردم و باهاش بلیط می خریدم ….
👇👇👇
#رمان "
#رویای_من "بر اساس داستان واقعی
قسمت_چهارم بخش_دوم
🌷صدای اذان مسجد محل بلند شد نمی دونم انگار اون صدا تا عمق وجودم رفت ، مثل اینکه پناهی مطمئن پیدا کرده باشم خودم رو تو آغوش خدا دیدم. دستهامو روی سینه حلقه کردم و بازو هامو گرفتم و اشکهام سرازیر شد بلند شدم
🌷وضو گرفتم و نماز خوندم ….. بعد خوابیدم و کم کم خوابم برد ….فکر کنم یکساعت بیشتر نخوابیدم …. قبل از اونا بیدار شدم و لباس پوشیدم و رفتم مدرسه تا چشمم بهشون نیفته ……
🌷سه تا بلیط داشتم برام مهم نبود حتی اگر تمام راه رو هم پیاده می رفتم حاضر نبودم از هادی پول بگیرم ….شماره آقای خبیری ، دوست بابام رو برداشتم (من و هادی بهش می گفتیم عمو ) و از خونه زدم بیرون ….
تا میدون شهناز سوار اتوبوس شدم سمت راست میدون یک باجه ی تلفن بود …زنگ زدم ….. چهار یا پنج تا زنگ خورد تا گوشی رو خواب آلود برداشت و گفت کیه ؟ گفتم عمو منم رویا … دختر آقای سرمدی سلام …معلوم بود یک کم هوشیار شده …چون لحنش عوض شد و گفت :
🌷سلام دخترم تو کجایی ؟چرا پیدات نیست ؟گفتم بهتون احتیاج دارم میشه کمکم کنین ….
گفت : باشه عمو جون هر وقت تو بخوای پولاتو گرفتی ؟ گفتم چه پولی عمو من که پولی نگرفتم .گفت : یک دفتر چه باز کردیم حقوق بابا تو می ریزن تو اون دادم به هادی بهت بده…الان حقوق شش ماه رو که ماهی چهار صد و سی و دو تومن بود تو حسابته هفته ی پیش دادم به هادی همه ی این چند ماه رو یک دفعه می تونی بری بگیری بانک صادارت شعبه ی بهارستان اگر بری زود پیدا می کنی برو پولاتو بگیر عمو جون ……. حالا با من چیکار داری تو حالت خوبه؟
🌷در حالیکه صدام می لرزید گفتم آره خیلی خوبم دست تون درد نکنه …گفت خواهش می کنم حقت بوده تو رو خدا عمو بیا پیش من از حالت منو با خبر کن پیش هادی راحتی ؟ گفتم آره خوبم چشم میام به زودی میام پیش شما پرسید پس با من چیکار داشتی بگو عمو جون کارت چی بود ؟ گفتم باشه برای بعد …..
🌷و خداحافظی کردم و گوشی رو گذاشتم از کنار خیابون راه افتادم حالم خیلی بد بود چرا هادی به من نگفته بود ؟ شاید می خواست اون پول رو به من نده ….. و هزار فکر دیگه حالا علاوه بر اعظم از اونم عصبانی بودم ….
تا مدرسه پیاده رفتم اون روز ریاضی داشتیم و من همیشه سر این درس دنیا رو فراموش می کردم چون خیلی استعداد داشتم همیشه پای تخته بودم ، دبیری داشتیم لاغر و سفید رو….
🌷اون کسی بود که ریاضی رو همون طوری که باید با مفهوم و ساده درس می داد و من که عاشق ریاضی بودم با تمام وجود به حرفاش گوش می کردم و یک لحظه از تدریس اونو از دست نمی دادم. اونم اینو درک می کرد و به من می گفت: اگر یک روز تورو جایی با شوهر و بچه ات ببینم و بگی دکتر نشدی می زنم تو گوشت تو باید با این همه هوش پزشکی بخونی …..
🌷منم تا اونجا که ممکن بود سعی می کردم سر کلاسش حواسم جمع باشه…. ولی بعد از کلاس سرمو گذاشتم روی میز و خوابیدم …..ساعت های بعد دیگه حال روز خوبی نداشتم …. دوستام فکر می کردن برای مامان و بابام گریه می کنم و با من همدردی می کردن ….
🌷دوست داشتم هر چی زود تر بر گردم خونه تا دفتر حقوق رو از هادی بگیرم ….. و ازش بپرسم چرا اونو از من مخفی کرده؟ ….توی راه برگشت با خودم می گفتم : باید مراقب خودم باشم دیگه تنها هستم دست اونا برام روشده بود ….و باید همه چیز رو می فهمیدم
ادامه_دارد
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#ایــــــــــہــــــــــا
#الــــعــــزیـــــز ♡
به من و خانواده ام اسیب رسیده
اورده ی ما کم است ولی تو پیمانه را برایمان کامل بده
بر ما تصدق بفرما
که خدا متصدقین را دوست دارد 😍
#یاایهاالعزیز
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
#نماز_شب 🌙🌓
جوانی از آیت الله مجتهدی پرسید برای از بین بردن زنگ قلب چه کنیم
فرمودند
۱_قرآن سحر
۲_استغفار سحر
۳_دست روی سر یتیم کشیدن
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مثل هر شب براتون
✨یک تن سالم
🌸یک لب خندون
✨یک رویای دلنشین
🌸یک دنیا خوشبختی
✨یک زندگی صمیمی
🌸وفرداهایی بهتر
✨ازخداوند مهربان خواستارم
🌸شبتون زیبا دلتون گرم
#شب_بخیر
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◻️💠 #قرارهرشب 💠◻️
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــرَجْ
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
💢 #نیایش_شبانه
🤲 خدایا
دینم را اصلاح کن که دین؛
نگهدارِ کار من است
و آخرتم را اصلاح کن که خانه پایدار من آنجا است
و از مجاورت لئیمان گریزگاهم بدانجا است؛و زندگی را برای من مایه فزونی در هر کار خیری قرار ده،و مرگ را آسودگی از هر شری برایم مقرر فرما.
📕فرازیازدعایروزسهشنبه
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
#مولا_جانم
🍁محراب لحظههای دعايت چه ديدنیست
قرآن بخوان چقدرصدايت شنيدنیست...
🍁آقا بگو قرار شما با خدا كی است؟
آياحيات ما به زمانت رسيدنیست؟
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلامالله🕊علیها🤲
@nafas_eshgh2💞
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#نفس_عشق💓
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
🪧تقویم امروز:
📌 شنبه
☀️ ۱۰ آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۸ جمادیالاولی ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 30 نوامبر 2024 میلادی
📖حدیث امروز:
✳️ امام زین العابدین (علیه السلام) :
خداوند از آن کس از شما خشنودتر است که خانواده خود را بیشتر در رفاه و نعمت قرار دهد.
📒 بحار الأنوار ، ۷۸/۱۳۶/۱۳
🔖مناسبت امروز:
🥀شهادت آیتالله سید حسن مدرس وروز مجلس
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌 ❀━┅┉┈
#سلام_امام_زمانم 💚
﴿سـَــــلٰام مَحـبـــــوبَـــــم۔۔۔𑁍﴾
⇠دیــدَنرو؎تــــُـو۔۔
↶چـِشـــمدیگر؎مےخٰـــــواهَـــــد!!!↷
⇇مَنظــــــرحُسـنتــُـــو۔۔
◇صٰاحـبنَظـــــر؎مےخـــــوٰاهـــــد!!!
↲↲بٰایـدأزهـردو² "جَـھــــــٰانِ "۔۔۔
بےخَبــَرشگـردٰاننـد!!!
⇠⇠هـــــرکہ أزکـــــو؎ِوصٰـــــالـــــت۔۔۔
◇◇خَبـــــر؎مےخٰـــــواهـــــد!!!
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌 ❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلامعلیکیاقتیلالعبرات💔✋🏻
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌 ❀━┅┉┈
حَقداشتاَگَرتـٰابوت . .
بَرشـٰانِہهـٰایَشسَنگینیمیڪَرد؛
آخَرعَلیتَمـٰامِآرِزویَشرا . .
شَبـٰانِہبَردوشمیڪِشید!💔"
السَّلاَمُعَلَيْكِأَيَّتُهَاالصِّدِّيقَةُالشَّهِيدَةُ🏴
پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا
منتظر زهراست، برگرد ای عزیز فاطمه..🖤
-العجلیابنالزهرا-
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#آرامش_ماندگار🕊
🆔@nafas_eshgh2✍
┈┉┅━❀💌 ❀━┅┉┈