فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبیک یا مهدی
«بزرگترین معجزه قرن در سه دقیقه »
سایت : فارسی | انگلیسی
آپارات
@ostad_shojae | montazer.ir
#دختر_غیور_عراقی
در طریق العلماء این دختربچه را دیدم که هیچ امکانی برای پذیرایی از زوار نداشت ولی در آن گرما چادر خود را گره زده بود و قرآنی را با دو دست بالای سر گرفته بود تا زوار حین حرکت دستی به آن کشیده و ذکری بگویند و با توکل بر خدا به مسیر ادامه دهند.
خانمی جلو رفت و عروسکی به او هدیه داد.
نکته ای که برایم بسیار جالب و عبرت آموز بود همین صحنه ای است که عکس آن را گرفتم.
دختر عراقی با دیدن عروسک بلافاصله آن را هم با قرآن بالا گرفت و به کار خود ادامه داد.
یعنی حتی لحظه ای به عروسک توجه نکرد تا مبادا از نقش خود و تکلیفی که احساس می کرد غافل شود.
آینده را همین بچه های با اراده و هدفمند می سازند نه بچه های شکمو و راحت طلب که بیشتر ساعات خود را پای موبایل سپری می کنند.
متاسفانه بسیاری از زوار به جای این که فکر کنند در چه فضایی دعوت شده اند و از فرصتها بیشترین استفاده را بکنند مرتب در حال گرفتن عکس و فیلم بودند.
در همین تصویر هم خانمی را می بینید که دارد عکس می گیرد ولی به باطن وقایع و زیبایی ها توجه ندارد.
حتی عده زیادی را دیدم که در حساس ترین زمان سفر که لحظه ورود به حرم است به جای تمرکز و ارتباط گرفتن با امام دوربین گوشی خود را روشن کرده و بالای دست گرفته بودند
https://eitaa.com/nafsemotmaen
#اربعین، یک تجلّی از عصر ظهور است؛ یعنی نشان میدهد وقتی امام در روابط اجتماعی تجلّی کند، چه اتفاقی میافتد.
اُلفَتی که در اربعین اتفاق میافتد، اُلفَتِ حولَالإمام است؛ یعنی اُلفَتی که بر محور محبّت امام و ولایت امام اتفاق میافتد.
این اُلفَت میتواند به اُلفَت پایدار و ماندگار اجتماعی تبدیل شود.
#استاد_میرباقری
🔻شعر
🦋🦋🦋
ای واقف اسرار ضمیر همه کس
🦋
درحالت عجز،دستگیر همه کس
🦋
ازهر گنهم توبه دِه و عذر پذیر
🦋
ای توبه دِه و عذر پذیر همه کس
#خدا
#خواجه_عبدالله_انصاری
غروب آفتاب در نخلستانهای کوفه
🔻 داستان
🦋ساعت ده صبح دکتر به همراه پرستار وارد اتاق بیماران میشود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر میگوید: «به این کباب بدهید، به تخت کناری غذا ندهید، به آن یکی سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته بینمک بدهید، به این آش بدهید و ....»
🦋 مریضها همه یک جور به دکتر نگاه میکنند. حتی به کسی هم که میگوید غذا ندهید، او میفهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون میفهمد و میشناسد که دکتر خیرش را میخواهد، اعتراضی نمیکند.
🦋حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض کباب بدهند و به من هیچی ندهند، دکتر میفهمد که این شخص مشکل در فهم و درک دارد.
ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی دادی و به من ندادی، مشکل ادراکی داریم.
🦋ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم.
🦋خداوند تبارک و تعالی فرمود:
اگر بنده بداند من خدای او هستم و هر چه صلاح اوست به او میدهم، در دلش از من ناراضی نمیشود.
#رزق و #روزی
#خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکته مهم تربیتی
🔴 تربیت اثرگذار⁉️
#دکتر_علی_تقوی
#تربیت
همین روش را برای اصلاح تغذیه و آرامش فرزند خود به کار گیرید. فرمولهای آرامش و نکات مربوط به اصلاح تغذیه را به او آموخته سپس بگویید به هرکس که رعایت نمی کند تذکر بده
💎 مرڪز تخصصـی آمـوزش و احیـاء واجـب فرامـوش شـده ...
نخل پر بار در کوفه
🔻قانون مرگ
امام باقر(ع) فرمود:
يكي ازشاهان بني اسرائيل اعلام كرد: شهري مي سازم كه هيچ كس نتواند در آن عيبي بيابد فرمان داد معمارها و بناها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد.
پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد، مردم از آن شهر ديدن كردند و همه آنها به اتفاق گفتند شهري بي نظير و بي عيب است .
در اين ميان مردي نزد شاه آمد و گفت :اگر به من امان بدهي و تامين جاني داشته باشم ،عيب اين شهر را به تومي گويم . شاه گفت به توامان دادم .
آن مرد گفت ،اين شهر دو عيب دارد:
1-صاحبش مي ميرد .
2-اين شهر سرانجام بعد از تو خراب مي شود .
شاه فكري كرد و گفت :چه عيبي بالاتر از اين دو عيب ،سپس به آن مرد گفت به نظر تو چه كنم ؟
آن مرد گفت : شهري بساز كه باقي بماند و ويران نشود و تو نيز در آن هميشه جوان باشي و پيري به سراغت نيايد و آن شهر بهشت است .
شاه جريان را به همسرش گفت ،همسرش فكري كرد و گفت :در ميان همه افراد كشور،تنها همين مرد، راست گفته است.
📚بحارالانوار ،جلد14،ص 478
#مرگ
#بهشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعه صدر باور نکردنی یکی از خادمان عراقی در ایام اربعین امسال در قبال زائر ایرانی
وقتی زائر ایرانی باعث مرگ کودک دو سالهشان میشود، پدر کودک خم به ابرو نیاورد تا مبادا زائر امام حسین (ع) برنجد!!
این پدر داغدیده میگوید:
ما صاحب مصیبت هستیم اما این در مقابل مصیبت امام حسین (ع) چیزی نیست و دار و ندارمان را برای خدمت به ایشان میدهیم ...
لینک کانال «حرف حساب» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/307953861Cd71679ef85
#مصیبت
🔻راضى به رضاى او
🌺💐✨🌺💐✨
✨💐🌺✨💐
💐🌺✨
✨
چهار پنج نفر جمع شديم و به راه افتاديم . هنگامى كه به در خانه اش رسيديم خدمتكار داشت از خانه بيرون مى آمد.
گفتم : آقا تشريف دارند؟
بله .
برو بگو عده اى از دوستان براى عيادت فرزندتان آمده اند.
خدمتكار به داخل برگشت و پس از چند لحظه ما را به حضور امام باقر (عليه السلام) راهنمايى كرد. با ديدن امام سلام كرديم و او نيز با خوش رويى پاسخ گفت .
وقتى حال بيمارش را پرسيديم غم و اندوه بيشترى بر چهره اش نشست . آرام و قرار نداشت و بسيار بى تاب بود. حق هم داشت ، ما كه پدر بوديم مى فهميديم او در چه حالى است ، مريضى فرزند براى پدر خيلى سخت است ، مخصوصا مرضى كه علاج ناپذير باشد.
پدر و مادر حاضرند بيشترين سختى ها را تحمل كنند، ولى حتى خارى به پاى فرزندشان فرو نرود.
با ديدن چنين وضعى فقط چند دقيقه نشستيم و صلاح ندانستيم بيشتر از آن مزاحم امام شويم . با اشاره من دوستان هم برخاستند و پس از آرزوى سلامتى براى فرزند امام خداحافظى كرديم و بيرون آمديم .
در راه يكى از دوستان گفت ((ديديد امام چقدر ناراحت بود؟)).
آن يكى گفت ((آرى ، اگر اين كودك طورى شود او چه مى كند!)).
سر كوچه از همديگر خداحافظى كرديم و هر كس راه خانه اش را در پيش گرفت .
روز بعد از كوچه مى گذشتم كه صداى زارى و شيون عده اى از زنان توجهم را جلب كرد. صدا از خانه امام بود.
سراسيمه خود را به آنجا رساندم . در خانه باز بود و وارد شدم . خدمتكار امام را كه ديدم پرسيدم : خدا بد ندهد، چه شده ؟
چشم هايش پر از اشك شد و گفت : مريض فوت كرد.
انا لله و انا اليه راجعون ، امام كجاست ؟
در اتاقش نشسته است و مهمان دارد، شما هم اگر مى خواهيد تسليت بگوييد مى توانيد برويد و امام را ببينيد.
با ديدن امام دست در گردنش انداختم و تسليت گفتم و از خدا برايش صبر طلبيدم
اما وقتى ديدم چهره اش بر خلاف ديروز آرام است و اثرى از پريشانى ديروز در او ديده نمى شود بسيار تعجب كردم
گفتم : اى امام بزرگوار، ديروز كه فرزندتان مريض بود خيلى بى تاب و نگران بوديد، اما اكنون كه درگذشته و به رحمت خدا رفته ، انتظار داشتيم حالتان از ديروز هم بدتر باشد، ولى شما را با رويى گشاده مى بينيم ، حكمتش چيست ؟
فرمود: ما نيز مثل هر پدرى دوست داريم عزيزانمان سالم و بدون درد باشند، اما زمانى كه امر خداوند سررسيد و تقدير خدا قطعى شد خواست خدا را مى پذيريم و در برابر اراده و مشيت الهى تسليم و راضى هستيم .
در راه با خود مى انديشيدم انسان چقدر بايد دريا دل باشد تا در اوج عواطف انسانى روحيه اى مطيع در برابر حكم خداوند داشته باشد، اگر چنين مساءله اى براى من اتفاق افتاده بود تا چند روز حال خود را درك نمى كردم ، اما او قلبى داشت كه با وجود اندوه فراوان همچون دريايى آرام و پر ابهت بود، در دلم به اين مكتب انسان ساز و پيشواى آن آفرين گفتم .
📚حیات پاکان،مهدی محدثی
#امام_باقر
#مصیبت
#رضا و #تسلیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز آرامش بالا بردن سطح #غصه و برخورداری از یک #غم_معنوی است نه تلاش برای رسیدن به #آسایش
تصاویر اشک و گریه موکب داران عراقی موقع جمع کردن مواکب پذیرایی از زائران ...
لینک کانال «حرف حساب» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/307953861Cd71679ef85
🔻ارزش خدمت به مادر
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف.
با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عارفان و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، بیان پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
#مادر
کاظمین
🔻یاد خدا
🔅💠🔅💠
🔅شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:فلان کس بر روی آب می رود.
💠شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.»
🔅شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.»
💠 او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
#ابوسعید_ابوالخیر
#خدا
🔻 صبح بخیر
الهی مرا آن ده که مرا آن به
الهی اگر از دنیا مرا نصیبی است به بیگانگان دادم.
واگر از عقبی مرا ذخیره ای است به مومنان دادم.
در دنیا مرا یاد تو بس و در عقبی مرا دیدار توبس.
🪴
#خواجه_عبدالله_انصاری
#خدا
🔻 تربیت صاحب بن عباد
نوشته اند که صاحب بن عباد در دوران کودکی که به مسجد می رفت تا درس بخواند، مادرش هر روز یک دینار و یک درهم به او می داد و می گفت: «آن را به نخستین فقیری که برخورد نمودی بده.» این شیوه مادرش تا دوران جوانی او هم چنان ادامه داشت.
وقتی هم که او به مقام وزارت رسید، هر شب به خدمتکار خود که رخت خوابش را پهن می کرد سفارش کرده بود که یک دینار و یک درهم زیر بسترش بگذارد تا هنگام صبح فراموش نکرده و به فقیر بدهد.
این چنین بود که این مرد بزرگ بر اثر تربیت مادر در سخاوت و احسان و بخشندگی سرآمد عصر خود گردید.
در معجم الادبا آمده است که:
«صاحب» به نویسندگان، شاعران، فقیهان، زاهدان، ادبا و حتی ادیب زادگانی که در بغداد بودند کمک قابل توجهی می کرد و برای هر یک از آنان سالیانه مبلغی می فرستاد، نام برخی از این افراد در کتب رجال و تاریخ ثبت است. هر کس در ماه رمضان بعد از عصر وارد خانه او می شد، حتماً باید افطار می کرد و برمی گشت. هر شب از ماه رمضان در کنار سفره وی بالغ بر هزار نفر مهمان حاضر می شدند. خیرات و احسان هایی که او در ماه مبارک رمضان انجام می داد، برابر تمام احسان های سالیانه او بود.
«اسماعيل بن عباد معروف به «صاحب» از وزراى آل بويه و داراى فضل و علم، فصاحت و بلاغت و ديگر كمالات نفسانى بود. شيخ صدوق بزرگترين محدث و فقيه شيعى كتاب« عيون اخبار الرضا عليه السلام» را بعد از تأليف به صاحب بن عباد هديه كرد.»
📚وفيات الاعيان، ج 1، ص 207
#کرامت و #بخشندگی
#بخشش
#تربیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب در کلام آیت الله طالقانی
سامرا
🔻سیرهی امام سجاد (ع)
💥یکی از اقوام امام سجاد علیهالسلام نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد. حضرت در جواب او چیزی نفرمودند. چون آن شخص از مجلس برفت، حضرت به اهل مجلس خود فرمود: «شنیدید آنچه را که این شخص گفت. الآن دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنوید.»
💥آنان گفتند: «ما همراه شما میآییم و دوست داشتیم که جواب او را میدادی.» حضرت حرکت کردند و این آیهی شریفه را میخواندند: «آنان که خشم خود را فرونشانند و از بدی مردم درگذرند (نیکوکارند) و خدا دوستدار نکوکاران است.»
💥راوی این قصه گفت: ما از خواندن این آیه فهمیدیم که حضرت به او خوبی خواهد کرد. پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند که به او بگویید علی بن الحسین علیهالسلام است.
چون آن شخص شنید که حضرت آمده، گمان کرد حضرت برای جوابگویی دشنام آمده است!
💥حضرت تا او دیدند، فرمودند: ای برادر! تو نزدم آمدی و مطالبی ناگوار و بد گفتی، اگر آنچه گفتی از بدی در من است، از خداوند میخواهم که مرا بیامرزد و اگر آنچه گفتی در من نیست، خداوند تو را بیامرزد.
💥آن شخص چون چنین شنید، میان دیدگاه حضرت را بوسید و گفت: «آنچه من گفتم در تو نیست و من به این بدیها سزاوارترم.»
#امام_سجاد
سید مهدی قوام روضه خوان مشهور شهر بود.
یکی از شبهای محرم، تهران قدیم ، بعد از آخرین مجلس به راننده گفت: امشب مرا به منزل نبر، اول به لاله زار میرویم.
تا اسم لاله زار را آورد برق راننده را گرفت، آخر آن زمان در تهران هرکس میخواست به معصیت و عیش حرامی مرتکب شود میرفت آنجا
راننده میگفت: مدام بین راه باخود میگفتم سید مهدی را چه به لاله زار! وارد خیابان شدیم، چند کاباره اینجا بود که با وجود فرا رسیدن ماه عزا همچنان فعالیت داشت. جلوتر کنار خیابان زن نابکار منتظر ایستاده بود تا بقول معروف مشتری پیدا کند و خودش را به او بفروشد. همین که از مقابل آن زن نابکار گذشتیم، حاجی زد روی شانه ام و گفت: نگه دار!
تعجب من صد چندان شد
ترمز کردم، حاجی پیاده شد رفت سمت زن. سرش را پایین انداخت، سلام کرد، دستش را زیر عبایش برد، پاکتی بیرون آورد، به آن زن با لحن پدرانه ای گفت: "این پاکت یک دهه روضه خوانی منه، تو رو به صاحب این عزا ، تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از این راه پول درنیاور.
یکسال گذشت سید مهدی عازم کربلا شده بود، در حرم سیدالشهدا علیه السلام مردی جلویش را گرفت،حاج آقا ببخشید، آقا آنجا گوشه صحن خانمم ایستاده از وقتی شما را دیده گریه اش بند نمی آید. بمن گفت با شما کار دارد، سید مهدی رفت به سمت خانم، سلام کرد، بفرمایید خواهرم.
صدای گریه زن از زیر پوشیه بگوش میرسید،حاج آقا میدونی من کی هستم، شب آخر محرم، خیابان لاله زار، از وقتی پول روضه خوانی ات در زندگی ام آمد دیگر از خانه بیرون نیامدم امام حسین علیه السلام مرا خرید، آن مرد شوهرم است، دنیای نجابت و پاکیست، خیلی مدیون شما هستم
نجف
🔻شير آن است كه خود را بشكند
يكى را در پيش رسول (ص) مىگفتند كه ((وى بسيار نيرومند است .))
گفت: چرا؟
گفتند: با هر كه كشتى گيرد، وى را بيفكند و بر همه كس غالب آيد .
رسول (ص) گفت: قوى و مردانه آن كس است كه بر خشم خود غالب آيد، نه آن كه كسى را بر زمين بيفكند .
سهل دان شيرى كه صفها بشكند
شير آن است كه خود را بشكند
#خشم و #غضب
📚 حکایت پارسایان ،رضا بابایی