#نهج_البلاغه
#شرح_مختصر_عبارت
اين قدر براى دنيا دست و پا نزنید!
از آن جا که تلاش براى معاش و حرص و آز براى تحصيل روزى، يکى از عوامل مهم غفلت و بيگانگى از انجام فرائض الهى و پرداختن به خودسازى و تهذيب نفس است، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به نکته دقيقى اشاره کرده مى فرمايد : «(بدانيد) خداوند روزى را براى شما تضمين کرده و شما را به انجام (واجبات) امر فرموده، بنابراين نبايد نسبت به آنچه براى شما تضمين شده، در برابر آنچه بر شما واجب شده است کوشاتر باشيد» (قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَأُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ; فَلاَ يَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْکُمْ عَمَلُهُ).
و به عبارت روشن تر دو چيز در برابر ما وجود دارد يکى تحصيل روزى است و ديگرى انجام فرائض الهى. اوّلى را خداوند براى ما تضمين فرموده و دوّمى را بر عهده ما گذارده است بنابراين تمام همّت ما بايد مصروف دوّمى شود در حالى که قضيه بر عکس است و بسيارى از مردم تمام تلاش و کوشش و دقت و فکر خود را به صورت حريصانه اى صرف تحصيل معاش مى کنند و وظايف اصلى انسانى و الهى خود را به دست فراموشى مى سپارند.
شک نيست که منظور از عبارات فوق اين نيست که مردم فعاليت هاى مثبت اقتصادى خودرا متوقف کنند و تلاش براى زندگى آبرومندانه را کنار بگذارند و يا برنامه هاى اقتصادى جامعه تعطيل شود يا به کُندى گرايد بلکه هدف اين است که از حرص و آز و دنياپرستى و افزون طلبى که انسان را از علم و دانش و معنويّت دور مى سازد باز ايستند.
#شرح_خطبه۱۱۴
#شرح_عبارت
در سوّمين دستور که در واقع تأکيدى است بر دستورهاى پيشين مى فرمايد: «همچون سنگ دلان دوران جاهليّت نباشيد که نه آگاهى از دين داشتند و نه به دستورات الهى مى انديشيدند» (وَ لاَ تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ: لاَ فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ، وَ لاَ عَنِ اللهِ يَعْقِلُونَ).
آرى، افراد نادان که نه تربيت دينى يافته اند و نه عقل و خرد خويش را به کار گرفته اند مردمى خشن و بى انصاف و بى ادب و در مجموع براى جامعه مشکل آفرين مى باشند; نه به صغير رحم مى کنند و نه از کبير پند مى پذيرند.
سپس امام(عليه السلام) اين گروه را با ذکرمثالى کاملا معرفى مى کند و مى فرمايد: «مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشيد که شکستن آن گناه است (زيرا گمان مى رود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زيانبار است (چون در حقيقت، تخم افعى است)»
اشاره به اين که نکند در عين اين که ظاهر شما اسلام است باطنتان همچون جفات و سنگ دلان دوران جاهليّت باشد و افراد صالح در طرز برخورد با شما گرفتار شک و ترديد شوند. اگر معامله صدق و امانت اسلامى کنند مى ترسند باطن، بوى نفاق جاهليّت دهد و اگر برخوردى همچون برخورد با منافقان داشته باشند از آن بيم دارند که باطن شما باطن نيکان و پاکان باشد.
معروف است که شترمرغ و همچنين مرغ سنگ خواره (مرغى که در بيابان ها زندگى مى کند و با منقار خود سنگ ها را مى شکند) رمل هاى بيابان را کنار مى زند و در آن تخم مى گذارد و نيز افعى ها و مارها در چنين جاهايى تخم گذارى مى کنند; از اين رو هنگامى که انسان با چنين تخم هايى در بيابان رو به رو مى شود، نمى داند تخم مار افعى است يا تخم سنگ خواره و شترمرغ و در طرز رفتار با آن گرفتار شک و ترديد مى شود يا به تعبير ديگر: انسان خشن و سنگ دل صورتش صورت انسان است و درونش مملوّ از شرّ و فساد ; همچون تخم هايى که صورتش تخم پرندگان است و درونش افعى خطرناک. امام(عليه السلام) با اين تشبيه جالب و کم نظير، مشکلات زندگى با افراد منافق را ترسيم فرموده است.
#شرح_خطبه۱۶۶
#شرح_عبارت
امام در آغاز اين خطبه گروهى از خاصّان درگاه پروردگار را نام مى برد که اجمالا مأموريت مهمّى بر دوش دارند و مى گويد: هان! پدر و مادرم فدايشان باد!
قرائن متعدّد نشان مى دهد که منظور از آن، حضرت مهدى و ياران خاص اوست، زيرا امام بعد از اين جمله از حوادث سخت و دردناکى خبر مى دهد که انسان را به ياد علائم آخرالزمان و ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) مى اندازد.
سپس امام پيش گوييهايى از حوادث آينده دردناکى دارد که در انتظار مردم است.
...ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِي
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، قبل از هر چيز مسئله حلال و حرام اموال را يادآور مى شود، زيرا سرنوشت مادى و معنوى جامعه ها به آن بستگى دارد، مى فرمايد: به قدرى اموال آلوده و حرام و غصب و رشوه و تقلب در جامعه زياد مى شود که به دست آوردن يک درهم حلال از تحمل ضربه شمشير در يک جنگ مشکل تر مى شود و به همين دليل آنهايى که انفاق در راه خدا مى کنند کمتر مشمول اجر و پاداش الهى مى شوند، چون مى دانند که اموالشان پاک نيست; ولى گيرندگان که از اين معنا باخبر نيستند يا مى دانند ولى به حکم اضطرار، آن مال مشکوک يا حرام را مى گيرند، مسئوليتى در پيشگاه خدا ندارند و اجر و پاداششان بيشتر است در حالى که در يک جامعه سالم مطابق حديث معروف: «اِنَّ الْيَدَ الْعُلْيا خَيْرُ مِنَ الْيَدِ السُّفْلى; دست بالا (دهنده) بهتر از دست پايين (گيرنده) است» قضيه بر عکس است يعنى معطى (دهنده) اجرش بيشتر از معطى (گيرنده) است.
#شرح_خطبه۱۸۷
#شرح_خطبه۱۸۷
امام مى افزايد: «هرگز از اطراف پيشواى خود پراکنده نشويد که سرانجام، خويشتن را به موجب اعمال خود نکوهش خواهيد کرد، خود را در آتش فتنه اى که در پيش است نيفکنيد و از مسير آن دورى گزينيد. وسط راه را براى عبور آن، باز گذاريد».
اين سخن اشاره به آن است که اگر مردم با فتنه ها همکارى نکنند و نه تنها وارد فتنه نشوند، بلکه از آن دورى گزينند و راه را براى عبور آن باز بگذارند، ضايعاتش بسيار کمتر است; درست مانند سيلاب عظيمى که مردم توانايى بر کنترل آن ندارند; ولى اگر راه آن را باز گذارند که به درّه ها و دشت ها سرازير شود ضايعاتش کمتر از آن است که وارد آن شوند و در درون آن قرار گيرند.
گاهی موج فتنه به قدرى قوى است که مؤمنان اگر بخواهند با آن به مقابله برخيزند نابود مى شوند و غير آنها که خود را کنار مى کشند سالم مى مانند. در چنين مواردى نبايد نيروها را بيهوده از دست داد، بلکه بايد آنها را حفظ کرد و منتظر فرصت مناسب بود. اين همان چيزى است که فلسفه اصلى تقيّه را در مسائل دينى و اجتماعى و سياسى تشکيل مى دهد، حفظ نيروها و انتظار فرصت.
بديهى است اقدامات نسنجيده، نتيجه اى جز هدر دادن نيروها و از بين بردن فرصتهاى آينده ندارد. فلسفه نهى از قيامها در عصر امامان معصوم نيز همين است و اين در واقع شاخه اى از شاخه هاى تقيّه است; تقيّه اى که فلسفه اش حفظ نيروها براى استفاده از فرصت مناسب است.
امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) با اينکه شجاع ترين فرد امت و از مبارزان صف اوّل درمقابل دشمنان اسلام بود در خطبه بالا به نکته دقيقى که گفته شد توجه مى دهد و بر آن تأکيد مى کند.
.
#شرح_خطبه
اين خطبه در واقع خطابى است به درگاه پروردگار متعال، آميخته با دعا براى پيروزى لشكريان اسلام و نفرين بر سست عنصرانى كه دست از يارى حق بر مى دارند و اتمام حجّتى است بر آنها در برابر خداوند بزرگ.
اين كلام به خوبى نشان مى دهد كه امام عليه السلام تا چه اندازه از سستى و بى توجهى مردم كوفه به امر جهاد با غارتگران شام، ناراحت بود؛ اين چيزى است كه از بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه استفاده مى شود و اگر كوتاهى و سستى آنها نبود تاريخ اسلام، مسير ديگرى را مى پيمود ولى افسوس ...!
هدف اصلى اميرالمؤمنين(عليه السلام) از اين خطبه، بسيج کردن يارانش براى جهاد در برابر شاميان غاصب بوده است; ولى به صورت شکوائيّه اى در برابر خداوند; شکوا از کسانى که دعوت عادلانه او را مى شنوند و از شرکت در جهاد سرباز مى زنند. شکوايى که نشان مى دهد تا چه اندازه، امام مظلوم و تا چه حدّ گروهى از اصحابش فاقد احساس مسئوليت بوده اند.
بديهى است پيروى از سخن امام که سراسر حق و عدالت و صلح و مصلحت است، به حکم شرع و عقل لازم است و آنها که برخلاف آن گام بردارند، از آيين خداوند متعال و فرمان عقل منحرف شده اند.
نکته ديگر اينکه امام(عليه السلام) مى فرمايد: کسانى که با دعوت او به جهاد با شاميان غارتگر سرپيچى کنند، از يارى خدا و عظمت بخشيدن به آيين او سرباز زده اند بى آنکه امام(عليه السلام) نفع خاص شخصى در آن داشته باشد.
ضمناً امام با اين سخن مى خواهد روشن سازد که مسير شاميان، مسير ظلم و جور و مايه فساد در دين و دنياى مردم است.
#خطبه۲۱۲
.
#شرح_خطبه
اين خطبه در واقع خطابى است به درگاه پروردگار متعال، آميخته با دعا براى پيروزى لشكريان اسلام و نفرين بر سست عنصرانى كه دست از يارى حق بر مى دارند و اتمام حجّتى است بر آنها در برابر خداوند بزرگ.
اين كلام به خوبى نشان مى دهد كه امام عليه السلام تا چه اندازه از سستى و بى توجهى مردم كوفه به امر جهاد با غارتگران شام، ناراحت بود؛ اين چيزى است كه از بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه استفاده مى شود و اگر كوتاهى و سستى آنها نبود تاريخ اسلام، مسير ديگرى را مى پيمود ولى افسوس ...!
هدف اصلى اميرالمؤمنين(عليه السلام) از اين خطبه، بسيج کردن يارانش براى جهاد در برابر شاميان غاصب بوده است; ولى به صورت شکوائيّه اى در برابر خداوند; شکوا از کسانى که دعوت عادلانه او را مى شنوند و از شرکت در جهاد سرباز مى زنند. شکوايى که نشان مى دهد تا چه اندازه، امام مظلوم و تا چه حدّ گروهى از اصحابش فاقد احساس مسئوليت بوده اند.
بديهى است پيروى از سخن امام که سراسر حق و عدالت و صلح و مصلحت است، به حکم شرع و عقل لازم است و آنها که برخلاف آن گام بردارند، از آيين خداوند متعال و فرمان عقل منحرف شده اند.
نکته ديگر اينکه امام(عليه السلام) مى فرمايد: کسانى که با دعوت او به جهاد با شاميان غارتگر سرپيچى کنند، از يارى خدا و عظمت بخشيدن به آيين او سرباز زده اند بى آنکه امام(عليه السلام) نفع خاص شخصى در آن داشته باشد.
ضمناً امام با اين سخن مى خواهد روشن سازد که مسير شاميان، مسير ظلم و جور و مايه فساد در دين و دنياى مردم است.
#خطبه۲۱۲
#شرح_خطبه۲۳۶
اين سخن ـ همان گونه که در بالا اشاره شد ـ ناظر به زمانى است که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بعد از داستان «ليلة المبيت» با شتاب به سوى مدينه مى رفت و امام در مکّه مانده بود تا امانتهاى مردم را که نزد پيغمبر وجود داشت به آنها برساند، سپس در موقعى مناسب دور از چشم دشمن به سوى مدينه حرکت کند.
امام(عليه السلام) در اين فاصله که گرفتار فراق پيشوا و استاد عزيز خود بود، سخت ناراحت بود و ايام فراق بر او سنگينى مى کرد. گفتار مورد بحث به خوبى از اين امر حکايت مى کند که مى فرمايد: «من خود را در همان راهى قرار دادم که پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن راه رفته بود. همه جا به سراغ او بودم و در گذرگاه يادش قدم مى زدم.
اين سخن نشان مى دهد که امام(عليه السلام) در همين چند روز فراق پيغمبر چه ناراحتى عجيبى داشت، دائماً به ياد آن حضرت بود و با ياد او خاطر خود را مشغول مى داشت و همچون کسى که عزيزترين عزيزانش را از او گرفته باشند بى تابى مى کرد; ولى چاره اى نبود، بايد بماند و ودايع مردم را که بر اساس اعتماد به رسول الله به آن حضرت سپرده بودند، به آنها برساند. سپس دور از چشم دشمن آماده حرکت به سوى مدينه شود. از تواريخ اسلامى استفاده مى شود که بدن امام به سبب سنگهاى فراوانى که در شب هجرت پيغمبر به سوى او انداخته بودند، در آن حال که در بستر پيغمبر خوابيده بود، سخت مجروح بود; ولى تمام اين جراحتها را به فراموشى سپرده و پيوسته در فکر محبوبش رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود.
اينکه امام مى فرمايد: «فَأَطَأُ ذِکْرَهُ; در گذرگاههاى يادش قدم مى زدم» از سخنانى است که در نهايت اختصار و فصاحت، حقيقت مهمى را بيان کرده است و منظور امام اين است که اخبار مربوط به پيامبر از ابتداى حرکت تا پايان مسير به من مى رسيد.
نکته ظريف و دقيقى که در جمله (فَأَطَأُ ذِکْرَهُ) است و مرحوم سيّد رضى به دنبال آن است، اين است که امام ياد پيغمبر را همچون گذرگاه زيبا و دل انگيزى تصوّر کرده که فضايى عطرآگين داشت و امام روز و شب در آن گذرگاه در حرکت بود. مثل اين است که کسى به ديگرى بگويد که ياد تو خانه و زندگى من است، ياد تو کوچه هاى شهر من است.
اى صبا نکهتى از خاک ره يار بيار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بيار
نکته روح فزا از دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بيار
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمّه اى از نفحات نفس يار بيار...