.
#شرح_عبارت
تقسيم ايمان به ثابت و مستقر و متزلزل و ناپايدار و به بيان ديگر عاريتى، چيزى است که در احاديث اسلامى به آن اشاره شده است.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَکُمْ مِّنْ نَّفْس وَاحِدَة فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ) اين چنين مى خوانيم: «فَالْمُسْتَقَرّ الإيمانُ الثابِتُ وَ الْمُسْتَوْدَعُ الْمُعارُ; مستقر به معناى ايمان ثابت است و مستودع ايمان عاريتى است».
عوامل تزلزل ايمان متعدد است; عدم آگاهى از دلايل محکم و هواپرستيها و ضعف نفس و آلودگى به گناهان بزرگ. هر يک از اينها امورى هستند که ممکن است در پايان عمر ايمان انسان را متزلزل سازند و سرانجام آدمى بى ايمان از دنيا برود.
تعبير به (عَوَارِيَ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ) کنايه از اين است که ايمان هنوز در قلب و روح آدمى نفوذ نکرده و به همين دليل استقرار نيافته است. درست مانند انسانى که به کنار ديوار خانه اى مى رسد و وارد آن نمى شود. به يقين چنين شخصى استقرارى ندارد.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مردم را از بيزارى جستن از افراد پيش از پايان عمرشان بر حذر مى دارد زيرا سرنوشت انسان ها در پايان عمرشان روشن مى شود. حضرت مى فرمايد: هر گاه خواستيد از کسى بيزارى بجوييد مهلت دهيد تا زمان مرگش فرا رسد که آن هنگام (اگر از گناهانش توبه نکرد و تزلزل ايمان يافت آن زمان) بيزارى جستن است.
به اين ترتيب درباره هيچ کس حکم قطعى نمى توان کرد; نه افراد با ايمان و نه افراد بى ايمان، زيرا ممکن است در پايان راه بر اثر عوامل مختلفى برگردد و اگر حکمى بشود حکم موقت و مرحله اى است.
#خطبه۱۸۹
.
#شرح_عبارت
مى دانيم در آغاز دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه، نشانه ايمان، هجرت بود; يعنى کسانى که در مناطق ديگر از جمله مکه ايمان پيدا مى کردند بايد به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) بشتابند; هم تعاليم اسلام را فرا گيرند و هم جمعيّت مؤمنان را با حضور خود تقويت کنند; ولى بعد از سيطره اسلام بر جزيرة العرب، هجرت ظاهراً مفهوم خود را از دست داد. ديگر لزومى نداشت کسانى که در مناطق ديگر ايمان پيدا کرده اند به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) بشتابند; ولى هجرت به مفهوم ديگرى که در واقع روح همان هجرت نخستين است، پايدار ماند.
امام(عليه السلام) اشاره به اين معناى هجرت مى کند و مى فرمايد: «هجرت بر همان وضع نخستين خود باقى است. خداوند به کسانى که در روى زمين زندگى مى کنند; خواه ايمانشان را پنهان نمايند يا آشکار سازند نيازى ندارد (و اگر دستور به هجرت داده به مصلحت اهل ايمان است که بتوانند از اين طريق در مقابل دشمن قوى شوند)
عصاره کلام امام(عليه السلام) اين است که هجرت در هر زمان و هر مکانى همچون عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى و برقرار است; اما نه به اين معنا که اهل ايمان از جايى به جاى ديگر بروند، بلکه به اين معنا که حجت خدا را يعنى جانشين واقعى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و به تعبير روايت معروف نبوى، امام زمان خود را بشناسند و به او ايمان آورند; خواه اين امر از طريق هجرت مکانى صورت گيرد يا بدون آن، حاصل شود. کسى که امام زمان خود را بشناسد مهاجر واقعى است، زيرا هدف از هجرت که شناخت حجت خدا در زمين است براى او حاصل شده و کسانى که چنين نباشند مستضعف اند که گاه معذورند و گاه غير معذور. آنها که راه براى شناخت نداشته باشند جزء گروه اوّل اند (يعنى معذورند) و آنها که راه براى شناخت داشته باشند و عمل نکنند جزو گروه دوّم اند (يعنى غير معذورند).
#خطبه۱۸۹
.
#شرح_عبارت
نظير اين تعبير امام در احاديث ديگر نيز از امامان معصوم رسيده است و ممکن است اشاره به روايات دقيق و عميق توحيدى مربوط به صفات جمال و جلال خدا و مقامات پيامبر و ائمه معصومان(عليهم السلام) و نفوذ آنها در جهان تکوين به اذن خدا و شفاعت گسترده آنان از خاطيان امّت و آگاهى آنها بر غيب و حوادث آينده به تعليم الهى بوده باشد که همه کس توان تحمل آنها را ندارد، زيرا بسيارى از ناآگاهان صفات خدا را همچون صفات مخلوقات مى پندارند و پيامبر و امام معصوم را در حدّ انسانى معمولى. بديهى است اين گونه افراد تحمّل پذيرش آن احاديث را ندارند، همان گونه که در بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است وقتى اميرمؤمنان على(عليه السلام) بخشى از اخبار غيبى را بيان فرمود، افراد ضعيف و نادانى که توان پذيرش آن را نداشتند حضرت را (نَعُوذُ بِاللهِ) به دروغ گفتن متهم کردند.
#خطبه۱۸۹
.
#شرح_عبارت
اين سخن از همان احاديث صعب و مستصعب است که ناآگاهان به مقامات معصومين آن را بر نمى تابند; ولى بارها على(عليه السلام) آن را فرموده و به هر سؤالى از هر کس پاسخ داده است.
جالب اينکه اين سخن تنها در منابع شيعه نيامده است; دانشمندان اهل سنّت نيز از آن حضرت نقل کرده اند; يحيى بن سعيد بن مسيّب مطابق نقل «الاستيعاب» مى گويد: «ما کانَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ يَقُولُ سَلُونى غَيْرَ عَلىِّ بنِ أبى طالِب رَضِىَ اللهُ تَعالى عَنْهُ; از مردم جمله «هر چه را مى خواهد از من بپرسيد» بر زبان جارى نکرد جز على بن ابى طالب».
در همان کتاب از ابوالطفيل نقل مى کند که من، على(عليه السلام) را ديدم خطبه مى خواند و مى گفت: «سَلُونى فَوَاللهِ لا تَسْئَلُونى عَنْ شَىْء إلاّ أخْبَرْتُکُمْ ; وَ سَلُونى عَنْ کِتابِ اللهِ فَوَاللهِ ما مِن آيَة إلاّ وَ أنَا أَعْلَم أَبِليل نُزِلَتْ أمْ بِنَهار أمْ فى سَهْل أمْ فى جَبَل ; هر چه مى خواهيد از من سؤال کنيد، به خدا سوگند از چيزى سؤال نمى کنيد مگر اينکه پاسخ آن را به شما مى گويم، از قرآن از من بپرسيد به خدا قسم من مى دانم کدام آيه در شب نازل شد و کدام در روز و کدام در دشت و کدام در کوه».
اين سخن را با حديث ديگرى پايان مى دهيم. محمد بن يوسف بلخى شافعى در کتاب خود چنين آورده است:
«از على(عليه السلام) روايت شده است که روزى در مجلسى عمومى فرمود: «سَلُونى قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونى...; از من سؤال کنيد پيش از آن که مرا از دست دهيد»، از من درباره آسمانها سؤال کنيد که به همه بخشهاى آن آشنا هستم. مردى از ميان جمعيت برخاست و گفت: اى پسر ابوطالب اکنون که چنين ادعايى کردى بگو ببينم در اين ساعت جبرئيل کجاست؟ امام(عليه السلام) مقدار کمى سکوت کرد و در فکر فرو رفت. سپس سر برداشت و فرمود: من همه آسمانهاى هفتگانه را جستجو کردم و جبرئيل را نيافتم و تصور مى کنم تو جبرئيل باشى. سؤال کننده گفت: آفرين آفرين بر تو اى فرزند ابوطالب، پروردگارت به تو بر فرشتگان مباهات مى کند. اين سخن را گفت و سپس از نظر حاضران پنهان شد.
در ضمن آگاه تر بودن حضرت به طرق آسمانها به جهت اهميّتى است که آسمانها نسبت به زمين دارند.
#پایان_خطبه۱۸۹
#شرح_عبارت
هنگامى که پيمانه دنیاپرستان لبريز مى شود همه چيز او را در برابر حوادث تنها مى گذارد; نيرومندترين قلعه ها و محکم ترين خانه ها دفاعى از او نمى کنند و تدبيرهايش نتيجه معکوس مى دهند و او را تسليم مرگ مى سازند و مطابق ضرب المثل معروف: «چون قضا آيد طبيب ابله شود».
در نتيجه سرنوشت مغروران دنياپرست به يکى از چند صورتى که امام در ادامه اين سخن بيان فرموده، رقم مى خورد،
«يا نجات يافته اى مجروحند يا مرده اى پاره پاره، يا سر از تن جدا شده، يا غرق به خون، يا پشيمانى که هر دو دستش را به دندان مى گزد، يا حسرت مندى که دستها را به هم مى سايد، يا حيرت زده اى که سر را به روى دستها تکيه داده (و به فکر فرو رفته) يا پشيمانى که بر اشتباهات خويش تأسف مى خورد (و خود را شايسته ملامت مى بيند) و يا از تصميم برگشته اى (که راه چاره را در برابر خود مسدود مى بيند»
امام عاقبت کار مغروران ناکام در اين دنيا را در نُه صورت بالا به گونه اى بيان فرموده که دقيق تر و گوياتر از آن تصوّر نمى شود; اين اصناف نه گانه هر کدام به نوعى ضربات دنيا را بر پيکر خود احساس مى کنند و قدر جامع آن است که پايان کارشان شقاوت و حسرت و ندامت است چه آنها که ضرباتشان سنگين است و در کام مرگ فرو مى روند و چه آنها که زنده مى مانند و حسرت مى خورند.
تاريخ نمونه هاى زيادى از هر يک از اين گروههاى نه گانه را نشان مى دهد و اى بسا خود، نيز در عمر کوتاهمان آنها را با چشم خود ديده ايم...
#خطبه۱۹۱
.
#شرح_عبارت
امام (ع) سه مرحله را در این خطبه درباره مسلمانان يادآور مى شود: مرحله اوّل که مربوط به عصر جاهليت بود و مرحله دوم که ارتباط با عصر قيام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و آن همه موفقيّت ها و پيروزى ها داشت، در بخش هاى سابق اين خطبه گذشت. اکنون امام در اين بخش به بيان مرحله سوم که دوران عقب گرد مسلمانان از وحدت و پيروزى پيشينه است، پرداخته چنين مى فرمايد: «آگاه باشيد شما دست از ريسمان اطاعت خدا کشيديد و با احياى احکام جاهليّت دژ محکم الهى را که گرداگرد شما بود درهم شکستيد»
سپس به شرح اين سخن پرداخته، مى افزايد: «چنان که خداوند سبحان بر اين امّت منّت نهاده و پيوند الفت و اتحاد را ميان آنان برقرار ساخته، الفتى که در سايه آن (در امنيّت) رفت و آمد کنند و در کنف حمايت آن قرار گيرند; نعمتى که هيچ کس از مردم نمى تواند بهايى براى آن بشناسد، زيرا از هر بهايى برتر و از هر چيز با ارزشى پرارزش تر است».
اين تعبيرات بلند و بالا، همه درباره اهميّت اتحاد و الفت است، همان چيزى که قرآن بارها بر آن تأکيد کرده از جمله مى فرمايد: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً)....
#خطبه_قاصعه
.
#شرح_عبارت
امام در اين چند جمله نگرانى شديد خود را از وضع مسلمانان آن زمان ابراز مى دارد که چگونه تعصّبات قبيلگى در ميان آنها به شدت آشکار شده بود، همان چيزى که پيامبر اسلام آن را در سايه تعليمات عالى اسلامى محو کرد و اين تعصّبات سرچشمه درگيرى و خونريزى شد، لذا امام(عليه السلام) به آنها مى فرمايد: «شما دم از اسلام و ايمان مى زنيد; ولى تنها از اسلام نامى برخود نهاده ايد و از ايمان به تشريفاتى بسنده کرده ايد. آرى! شما شهادتين را بر زبان جارى مى کنيد و نماز و روزه اى در ظاهر انجام مى دهيد; ولى از اصول تعليمات اسلام بى خبريد».
سپس امام به شرح اين جمله سربسته پرداخته، مى فرمايد: «شما مى گوييد: «النّارَ وَ لاَ الْعارَ» (آتش دوزخ آرى! اما ننگ و عار نه!) گويا مى خواهيد با اين شعارتان اسلام را واژگون کنيد و حرمت آن را بشکنيد و پيمان الهى را که خداوند آن را حرمى براى شما در زمين قرار داده و وسيله امنيّت خلقش شمرده، نقض کنيد»
جمله شعارگونه «اَلنّارَ وَ لاَ الْعارَ» که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اوّلين بار از زبان «اوس بن حارثه»(7) شنيده شد و مفهومش اين است که «ما از آتش استقبال مى کنيم ولى ننگ را نمى پذيريم» در واقع از شعارهاى متعصّبين دور از اسلام است; آنها مى گفتند: «حاضريم به دوزخ برويم; اما حاضر نيستيم مثلا فلان قبيله بر ما پيشى گيرد يا خونى از ما بريزد و انتقامش را دو چندان نگيريم». امام مى فرمايد: «مفهوم اين سخن پشت کردن به اسلام و نقض پيمانهاى الهى است».
#خطبه۱۹۲
#شرح_عبارت
امام(عليه السلام) در بخش سوم خطبه ـ بعد از بيان اهميّت نماز و زکات ـ مسئله بسيار مهم ديگرى را طرح مى کند که مسئله «اداى امانت» است. همان موضوعى که اگر انجام نشود همه برنامه ها ابتر و بى نتيجه خواهد بود، مى فرمايد: «سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده انسان ها گذارد) به راستى آن کس که از اهل آن نيست، نااميد و ناکام خواهد شد»; (ثُمَّ أَدَاءَ الاَْمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا).
در اينکه منظور از اداى امانت در اينجا چيست؟ بعضى از شارحان براى آن محدوديت قائل شده و آن را به معناى ولايت و امامت، يا مانند آن دانسته اند، در حالى که قرار گرفتن اداى امانت بعد از نماز و روزه، نشان مى دهد که مفهوم عامّى از آن اراده شده است، زيرا اداى امانت پايه همه فعاليتهاى مثبت اجتماعى است که اگر خيانت در امانتها راه يابد، اعتماد همگان متزلزل مى شود، همکارى اجتماعى از ميان مى رود و محيطى مملوّ از سوء ظن و فساد و نابسامانى به وجود مى آيد، لذا در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إلاّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَ أداءِ الاَْمانَةِ إِلَى الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ; خداوند متعال هيچ پيامبرى را مبعوث نکرد مگر اينکه راستگويى و اداى امانت به خوبى و بدان، جزو برنامه هاى او بود».
شايسته است توجه شود که امانت دو معنا دارد; معنايى خاص که شامل امانتهاى مالى مردم مى شود که نزد يکديگر مى سپارند و حفظ آن از اوجب واجبات است و ديگر معناى عام که شامل هر گونه موهبت و مسئوليت الهى مى شود. به اين ترتيب عمر ما، فرزندان ما، کشور ما، مقامات اجتماعى و حکومتهاى الهى همه، اماناتى است که به ما سپرده شده و بايد در آن خيانت نشود.
اين مفهوم عام هم شامل امانتهاى مادى مردمى و هم امانتهاى الهى و معنوى مى شود و حفظ همه آنها از ارکان دين است که امام بعد از بيان نماز و زکات به آن پرداخته است.
جمله هاى بعد از آن به خوبى نشان مى دهد که هدف از ذکر امانت در اينجا، همان مفهوم عام است، چون در تعقيب اين جمله، امام مى فرمايد: «اين امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمينهاى گسترده و کوههاى مرتفع که از آنها طولانى تر و عريض تر و برتر و بزرگ تر پيدا نمى شود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذيرفتند)»
#شرح_عبارت
امام(عليه السلام) در بخش سوم خطبه ـ بعد از بيان اهميّت نماز و زکات ـ مسئله بسيار مهم ديگرى را طرح مى کند که مسئله «اداى امانت» است. همان موضوعى که اگر انجام نشود همه برنامه ها ابتر و بى نتيجه خواهد بود، مى فرمايد: «سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده انسان ها گذارد) به راستى آن کس که از اهل آن نيست، نااميد و ناکام خواهد شد»; (ثُمَّ أَدَاءَ الاَْمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا).
در اينکه منظور از اداى امانت در اينجا چيست؟ بعضى از شارحان براى آن محدوديت قائل شده و آن را به معناى ولايت و امامت، يا مانند آن دانسته اند، در حالى که قرار گرفتن اداى امانت بعد از نماز و روزه، نشان مى دهد که مفهوم عامّى از آن اراده شده است، زيرا اداى امانت پايه همه فعاليتهاى مثبت اجتماعى است که اگر خيانت در امانتها راه يابد، اعتماد همگان متزلزل مى شود، همکارى اجتماعى از ميان مى رود و محيطى مملوّ از سوء ظن و فساد و نابسامانى به وجود مى آيد، لذا در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إلاّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَ أداءِ الاَْمانَةِ إِلَى الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ; خداوند متعال هيچ پيامبرى را مبعوث نکرد مگر اينکه راستگويى و اداى امانت به خوبى و بدان، جزو برنامه هاى او بود».
شايسته است توجه شود که امانت دو معنا دارد; معنايى خاص که شامل امانتهاى مالى مردم مى شود که نزد يکديگر مى سپارند و حفظ آن از اوجب واجبات است و ديگر معناى عام که شامل هر گونه موهبت و مسئوليت الهى مى شود. به اين ترتيب عمر ما، فرزندان ما، کشور ما، مقامات اجتماعى و حکومتهاى الهى همه، اماناتى است که به ما سپرده شده و بايد در آن خيانت نشود.
اين مفهوم عام هم شامل امانتهاى مادى مردمى و هم امانتهاى الهى و معنوى مى شود و حفظ همه آنها از ارکان دين است که امام بعد از بيان نماز و زکات به آن پرداخته است.
جمله هاى بعد از آن به خوبى نشان مى دهد که هدف از ذکر امانت در اينجا، همان مفهوم عام است، چون در تعقيب اين جمله، امام مى فرمايد: «اين امانت بر آسمانهاى برافراشته و زمينهاى گسترده و کوههاى مرتفع که از آنها طولانى تر و عريض تر و برتر و بزرگ تر پيدا نمى شود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذيرفتند)»
.
#شرح_عبارت
اين اشتباه کارى، گاه از سهل انگارى و تسامح و تساهل ناشى مى شود و گاه از عدم آگاهى به مفاهيم الفاظ و جمله و گاه به سبب اينکه انسان جايز الخطا و محل سهو و نسيان است. سبب آن هر چه باشد نتيجه آن يکى است و آن انتقال ناصحيح به ديگران است.
مثلا در حديثى از عبدالله عمر مى خوانيم که پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «إِنَّ الْمَيِّتَ لِيُعَذَّبُ بِبُکاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ; ميت به سبب گريه بستگانش بر او عذاب مى شود».
هنگامى که اين حديث به ابن عباس رسيد گفت عبدالله عمر در نقل حديث خطا کرده قضيه اين است که پيغمبراکرم(صلى الله عليه وآله) از کنار قبر يک يهودى مى گذشت فرمود: «إِنَّ أهْلَهُ لَيَبْکُونَ عَلَيْهِ وَ هُوَ يُعَذَّبُ; خانواده او براى او گريه مى کنند در حالى که او در عذاب است».(1)
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 47 .
#خطبه۲۱۰
#شرح_عبارت
در عبارت فوق دو جمله ديده مى شود که در بدو نظر با يکديگر هماهنگ نيست: نخست مى گويد: «خداوند زمين را بر فراز درياى پهناور راکدى که جريان ندارد گسترده است» و در ذيل مى گويد: «طوفانهاى درهم کوبنده و بادهاى شديد آب اين دريا را بر هم مى زند».
امّا با دقت در اين تعبير روشن مى شود که هيچ منافاتى با هم ندارند; زيرا جمله اوّل از آرام بودن طبيعت اين دريا سخن مى گويد و جمله دوم از تأثير عوامل بيرونى; يعنى تندبادها بر صفحه درياها.
اينکه مى فرمايد: «ابرهاى پرباران نيز آن را به حرکت در مى آورد»; (وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ) يا به اين دليل است که چنين ابرهايى همواره همراه با طوفانهاست، يا اينکه باران سيل آسا که بر صفحه اقيانوسها مى ريزد، آن را تحت تأثير خود قرار داده و موّاج مى کند.
#خطبه۲۱۱
.
#شرح_عبارت
در چند جمله پایانی کوبنده و صريح و گويا، امام(عليه السلام) مى فرمايد: هر گاه بزرگ ترين رشوه هاى متصوّر در جهان که همه روى زمين و قصرها و ثروتها و اموال و زرق و برقها باشد به من دهند که کمترين ظلم و ستمى که همان گرفتن پوست جوى (نه دانه جو) از دهان مورچه اى که ظاهراً کوچک ترين جنبنده است انجام دهم، نمى کنم.
بسيارند کسانى که مبالغ کوچک و متوسّط رشوه آنها را تکان نمى دهد; ولى اگر امتياز مهمّى براى آنها قائل شوند که معادل تمام زندگى آنان يا بيشتر باشد دست و پايشان مى لرزد و مى لغزند. چه کسى مى تواند ادّعا کند که در هيچ حدّى از گرفتن امتياز در برابر هيچ حدّى از کمترين کار خلاف گرفتار لغزش نخواهد شد؟ امام مى فرمايد: من آن شخص هستم و حتّى صريحاً سوگند بر آن ياد مى کند.
دليلى که امام براى اين امر آورده بسيار قابل توجّه است، زيرا امتيازات مادّى براى کسانى اهميّت دارد که دنيا در نظرشان بزرگ و برجسته است; امّا کسى که در اوج معرفت خدا قرار گرفته و ما سوى الله در نظر او کم ارزش و بى مقدار است و همه دنيا از ديدگاه او همچون برگ درخت نيم جويده اى در دهان ملخى است، دليلى ندارد که مرتکب عصيان پروردگار و ظلم و ستمى شود.
على(عليه السلام) با چشم حقيقت بين خود به باطن دنيا مى نگرد; او همه اين مقامها و مواهب مادى را در حال فنا و زوال مى بيند و چيزى که ارزش آن را ندارد که کسى به آن دل ببندد يا به دل بستنش بينديشد.
به همين دليل اگر بخواهيم ظلم و ستم، رشوه خوارى و تعدّى به حقوق ضعيفان از دنيا ريشه کن شود بايد در بالا بردن سطح معرفت انسانها نسبت به خدا و نسبت به دنيا تلاش و کوشش کنيم.
در ضمن از اين عبارات با دلالت التزامى مى توان فهميد که ظلم و ستم و داورى به ناحق بدترين گناه است که حتّى در برابر به دست آوردن تمام دنيا نبايد آن را مرتکب شد.
#خطبه۲۲۴