#بر_لحظه_های_عمرت_بخیل_تر_باش
#تا_برای_دنیار_درهم
🔸مرحوم آقای #طباطبایی یک مقدار تبری می جست از بعضی از درس ها و محافل و آمد و شدها و فرمود:
🔸مثل این که مردم قدر عمر خود را نمی دانند؛ عمر خیلی ارزشمند است، خیلی گران قدر است. همین طور آناتش متدرجا با چه سرعتی دارد می گذرد.
🔸جناب وصی حضرت امیر المومنین (علیه السلام) فرمود:
🔸همین طور که روز و شب از شما می گیرند، طناب #عمرتان را قیچی می کنند.؛ خوب شما هم سعی کنید که از روز و شب چیزی بگیرید، یک چیزی داشته باشید. آنها که دارند می گیرند، شما هم از روز و شب چیزی داشته باشید که:
🔸روزها گر رفت، گو رو باک نیست
🔸 تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
📔 جلد سوم پندهای حکیمانه
🌿علامه حسن زاده آملی
✅ کلاس نهج البلاغه و زندگی
🆔https://eitaa.com/nahjolbalaghehvazendegi
#داستان_کوتاه_واقعی/ بسیار جذاب و خواندنی
آیت الله #شبیری_زنجانی: مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم و راست می گفت چون تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر - بعدها : #امام_موسی_صدر گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن. #مرتاض گفت درون آن سینی بنشین. ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد. وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی. سید گفت: می خواستم #طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.
مرتاض را نزد استاد خود علامه #طباطبایی بردیم. ما نگران بودیم که آبرویمان نرود و به استادمان گفتیم که این مرتاض از #هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم. علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب نشان دهد. مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود انجام دهد. من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند ...
مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن . مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد.
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان #مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. #مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود #علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و با سراسیمه گی و التهاب بیرون رفت . برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد، نتوانستی؟
با عصبانیت گفت من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا #روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ونهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم #باطل شد و کارهایم نقش بر آب . به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس #خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد ...
•┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈•
✅ کلاس نهج البلاغه و زندگی
🆔https://eitaa.com/nahjolbalaghehvazendegi
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
◀️ غزلی زیبا از علامه #طباطبایی ره که با یاد #رسول_ترک به ذهن می آید!!!
📋 مهرخوبان دل و دین از همه بی پَـــروا برد
رُخ شَــطرنج نبُرد آنــچه رخ زیبـــا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سُهایش کشش لیلی برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذرٌه یی بودم و مِهــــر تو مــرا بالا برد
من خَس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هـــم به دل دریا برد
جام صَهبا ز کجا بود مگر دست که بود
که درین بزم بگردید و دل شیـــدا برد؟
خَمِ ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه زمن نام و نشان یکجا برد
خودت آموختِیَم مِهر و خودتِ سوختِیَم
با برافروختــه رویی که قــرار از ما بــرد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خـــم ابروت مــرا دید و زمن یغمـا برد
همه دل باخته بودیم وهراسان که غمت
همه را پشت سـر انداخت مرا تنـها برد
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
هدایت شده از تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
📌 #حسین، #عرفان_کامل...
علامه #طباطبایی:
برای رسیدن به "عرفان کامل" دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد:
#حرم #سیدالشهداء(ع)
مجلس #روضه سیدالشهداء(ع)
👇👇
🌻 @ahlebait110
✍دستورالعمل روش ختم صلوات حضرت زهرا (ع) :
یکی از خطباء و سخنوران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) با توجه به مشکلی که برایشان ایجاد می شود، دچار گرفتاری شده و به هشت سال حبس محکوم می گردد.
او پس از آنکه یک سال و اندی از زمان حبس را سپری می کند،به ناگاه ذکری که علامه طباطبایی به او تعلیم داده را به خاطر می آورد و این ذکر را که در حقیقت،ختم صلوات صدیقه طاهره (س) است شروع می کند و وقتی این صلوات به پایان می رسد،خبر آزادی او نیز از بلندگوی زندان اعلام می کنند و اینگونه با توسل به ساحت مقدس بی بی دو عالم،حضرت فاطمه زهرا(س) از گرفتاری و زندان نجات پیدا می کند.
صلوات یاد شده مطابق دستور علامه طباطبایی اینگونه می باشد:
۵۳۰ مرتبه بر حضرت زهرا (س) به این شکل خوانده شود:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ أَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَالسِّرِّ المُستَودَعِ فیها بَعَدَدِ ما أَحاطَ بهِ عِلمُکَ.
#طباطبایی