🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_هفتاد_و_پنج #خاک_های_نرم_کوشک✨ • بعد از عملیات همسر شهید🖊______ پدرش سکته کرده بود. رفتیم
#_پارت_هفتاد_و_شش
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
گلایه
همسر شهید🖊_______
تو خانه که بود، اصلاً و ابداً نمی شد مثلاً بگوییم: امروز این همسایه رفت خانه ي آن همسایه. تا می خواستیم حرف کسی را بزنیم، زود می گفت: «به ما مربوط نیست، ما براي خودمون کار و زندگی داریم، چکار داریم به این حرفها؟»
خودش حتی از حرفهاي بیهوده عجیب پرهیزداشت، تا چه برسد به غیبت و دروغ و این طور گناهان.
یک بار با هم رفته بودیم روستا. چند وقت پیش ظاهراً به مادرش آب و ملکی رسیده بود. آمد کنار عبدالحسین نشست. با لحن شکایت آمیزي گفت: «نمی دونم تو دیگه چطور پسري هستی مادرجان!»
عبدالحسین لبخندي زد و پرسید😊: «براي چی؟»
گفت: «هی میاي روستا خبر می گیري و می ري، ولی یکدفعه نشد که به من بگی: «ننه این آب و ملک تو کجاست؟»
تا این را گفت: عبدالحسین اخمهاش را کشید به هم😣. ناراحت جواب داد: «منو با ملک و املاك شما کاري نیست!»
مادرش جا خورد، درست مثل من😳. ادامه داد: «فکر کردم کنار من نشستی که بگی: چقدر نمازقضا خوندم، یا چقدر
نماز شب خوندم؛ حرف ملک و املاك چیه که شما می زنی؟»
انتظار این طور برخوردها را همیشه از او داشتم، ولی نه دیگر با مادرش. معترض گفتم: «یعنی همین جوري درسته؟ ناسلامتی مادر شماست!»
زود تو جوابم گفت: «یعنی همین درسته که مادر من با این سن و سال بالا، بیا بشینه صحبت دنیا رو بکنه؟»
لحنش آرام شده بود. مکثی کرد و ادامه داد: «رزق و روزي رو که خدا میرسونه، مادر ما حالا دیگه باید بیشتر از هر وقتی فکر آخرتش باشه.»
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻