💙🍃
.
یــااباصــالح💚
رفتــهای
ازبــرمــا
چشـمبهراهیــم
بیــــــا💔
#اللهمعجللولیکالفرج
#تعجیلدرفرجصلوات
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
@Panahian_irMonajatShabaniye.mp3
زمان:
حجم:
6.99M
بخونیم باهم🎧
صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃
#شعبان مبارک باد 🌸
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🍀🌻
.
#دلنوشته
#خــواندناجباری
مردم هرچی میخواهند بگویند ...
فـدای ســـر مـولامون
اُمُّل بودن جسارت میخواد...
👈 اینکه وسط یه عده بی نماز،
نماز بخونی!!
👈 اینکه وسط یه عده بی حجاب ،تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!!
👈 اینکه حد و حدود مَحرم و نامحرم و رعایت کنی!!
👈اینکه به جای آهنگ و ترانه ،
قرآن گوش کنی!!
🔺 ناراحت نباش خواهر و برادرم
👈 دوره آخر الزمان است
به خودت افتخار کن،
👌تو خاصـے
👌تو فـرزند زهرایـے
👌تـوشــیـعـه عـلی هـسـتـے
👌تـو مـنـتـظــر فـرجــے
👌تـو گـریه کـنـه حـسـیـنـے
نــه اُمُّــــــــــل
برسد به دست تمام برادران و خواهران محجبه و با ایمان:
💥بگذار تمام دنیا بد وبیراه بگویند!
👌به خودت...
👌به محاسنت...
👌به چادرت...
👌به مذهبی بودنت...
👌به دینداریت...
شنیدنش می ارزد به
یک لبخند رضایت امام زمانت
📌گذشت آن زمان که نفت را طلای سیاه میگفتند.
👈این روزها طلا تویی
و سیاه هم چادر زنان جامعه ماست...
👌 طعنه ها دلسردت نکند.
✔️ باافتخار قدم بزن خواهرم...
✔️ با افتخار قدم بزن برادرم...
#اللهمعجللولیکالفرج
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🌻🌙
.
🍃فَرِحينَ بِـما آتاهُم الله مِن فَضله وَ یَستَبشِرون🍃
به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند.😍
#سردار_دلها ♥
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_شصت_و_دو #خاک_های_نرم_کوشک✨ • فانوس سید کاظم حسینی🖊______ قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود
#_پارت_شصت_و_سه
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
لطف امام هشتم، سلام الله علیه😢
مجید اخوان🖊 ____
تو عملیات خیبر ترکش خوردم. پام بد جوري مجروح شد.فرستادنم عقب و از آن جا هم منتقل شدم مشهد مقدس.
چند روز بعد، از بیمارستان رفتم خانه. همان روز فهمیدم حاجی برونسی، چهار روز آمده مرخصی. یقین داشتم سراغ من هم می آید. تو مرخصی ها کارش همین بود؛ به تمام بچه هاي مجروح، و از خانواده ي شهدا سر می زد.
اینها را می دانستم. ولی نمی دانستم هنوز از گرد راه نرسیده، بیاید سراغم.
آن وقتها خانه ي ما خیابان ضد بود. وقتی وارد اتاق شد، قیافه اش بشاش بود و خندان. سلام و احوالپرسی کردیم. با خنده گفتم: «حاج آقا، شما چهار روز مرخصی داري، باز دوره افتادي خونه ي بچه هایی که تو عملیات زخمی شدن:»
گفت: «من اصلاً به خاطر همین اومدم، کار دیگه اي ندارم این جا.»
فکر کردم شاید شوخی می کند. مرد گفتم: «پس خانواده چی؟»
«خانواده رو من سپردم به امام هشتم (سلام الله علیه)، عیالمان هم که ماشاءاالله مثل شیر ایستاده.»
گفتم: «اگر جسارت نباشه، شما هم تو این زمینه تکلیفی دارین.»
تو جاش کمی جابجا شد. صورتش را آورد نزدیکتر. راست تو چشمهام نگاه کرد و گفت: «می دونی اخوان، یک
چیزي برام خیلی عجیبه.»
«چی؟»
«من وقتی که می آم مرخصی، تا پا می گذارم تو خونه، مشکلات شروع می شه؛ یکی مریض می شه، یکی چونه اش
می شکنه، اون یکی دستش از بند در می ره،... همین طور دردسر پشت دردسر.ولی از خونه که می آم بیرون، دیگه خبري نیست، همه چی آروم می شه.»
لبخند زد. ادامه داد: «طوري شده که همسرم می گه: «عبدالحسین، نمی شه شما هم مرخصی نیاي!»
زدیم زیر خنده.آخر حرفش تکه اصلی را گفت: «اصلاً آقا به من ثابت شده که حافظ خانواده ام کس دیگري هست؛
چون وقتی می رم تو خونه، مشکلات شروع می شه، وقتی می آم جبهه، هیچ مشکلی ندارن.»...
حالا سالها از آن روز می گذرد.بعد از شهادتش، معنی حرفش را بهتر فهمیدم. همسرش تو یک خانه ي محقر و با حقوقی ناچیز، هشت تا بچه ي قدو نیم قد را بزرگ کرد، خودش داستان مفصلی دارد. بچه ها، یکی از یکی با تربیت تر. دوتا را فرستاد دانشگاه، دو تا از پسرها را هم داماد کرد.بقیه شان هم با درسها و نمره هاي خوب دارند ادامهي تحصیل می دهند. خدا رحمتش کند، از لطف امام هشتم (سلام االله علیه) به خانواده اش، خاطر جمع بود.
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_شصت_و_سه #خاک_های_نرم_کوشک✨ • لطف امام هشتم، سلام الله علیه😢 مجید اخوان🖊 ____ تو عملیات خی
#_پارت_شصت_و_چهار
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
یک قطره اشک💧
همسر شهید🖊________
صداي زنگ خانه بلند شد. چادرم را سرکشیدم ورفتم دم در. چشمم افتاد به دو، سه تا از بچه هاي سپاه. چند باري
با عبدالحسین آمده بودند خانه. سلام کردند.«سلام، بفرمایین، امري بود؟»
«ببخشین حاج خانم، لطفاً شناسنامه ي آقاي برونسی رو بیارین.»
خواستشان بی مقدمه بود و مهم. همان طور که سرم پایین بود، تعجب زده پرسیدم: «براي چی؟»
«ان شاءالله قراره ایشون مشرف بشن مکه.»
«مکه؟!»😳
یکی شان گفت: «بله حاج خانم، آقاي برونسی تو این عملیات شاهکار کردن و خیلی غنیمت گرفتن، براي همین هم
از طرف شخص حضرت امام، می خوان بفرستنشون مکه، تشویقی.»
خوشحالی ام را تو صدام ریختم و زود پرسیدم: «خودشون خبردارن؟»😳
«نه، ما می خوایم کارهاشون رو بکنیم که از تهران برن مکه.»
زود رفتم تو وشناسنامه اش را آوردم. گرفتند، خداحافظی کردند و رفتند.
دو روز بعد شناسنامه را آورند و گفتند: «الحمداالله همه ي کارها جور شد.»
یکی شان بسته اي داد به ام.
«چیه؟»
«لباس احرام آقاي برونسیه.»
قضیه ظاهراً جدي شده بود.گفتم: «خوب ایشون که هنوز جبهه هستن!»
«وقتش بشه، خودشون میان مشهد.»
وقتی رفتند، آمدم تو. نفسی تازه نکرده بودم، باز زنگ زدند.
«دیگه کیه؟!»
رفتم دم در. زن همسایه بود. «زود بیا که تلفن داري.»
«کیه؟»
«آقاي برونسی.»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم پاي تلفن. گوشی را برداشتم. سلام کرده و نکرده، جریان را بهش گفتم. با صداي
بلند خندید. 😂😂گفت: «مکه کجا؟ ما کجا؟»
فکر کردم دارد شوخی می کند. کمی بعد فهمیدم نه، واقعاً خبر ندارد. به خنده گفتم: «شما کجاي کار هستین؟ تا حتی لباس احرام هم براتون خریدن.»
«نه حاج خانم، ما مکه اي نیستیم.»
بالاخره هم باور نکرد، شاید هم کرد، ولی خودش را، به قول خودش، لایق نمی دانست. دو روزمانده به حرکتش، آمد. روز بعد خداحافظی کرد و رفت تهران. از آن جا هم مشرف شد حج.
قبل از رفتنش پرسیدم: «کی بر می گردین؟»
گفت: «ان شاءالله اگر به سلامتی برسم تهران، زنگ می زنم خونه ي همسایه و بهتون می گم.»
دو، سه روز بعد، برادر خودش و برادر من آمدند خانه. گفتم: «خوبه وقتی آقاي برونسی برگشتن، براشون دست و پایی بکنیم.»
برادرش خندید.گفت:«من گوسفندش رو هم خریدم، تازه یک گوسفند هم داداش خودتون خریده.»...
خودم هم از همان روز دست به کار شدم. به قول معروف، دیگر سنگ تمام گذاشتیم.حتی بند و بساط بستن یک
طاق نصرت را هم جور کردیم. گفتیم: «وقتی از تهران زنگ زد، سریع سرکوچه می بندیمش.»
همه ي کارها روبهراه شد.یک روز رفتم پیش مادرم که خانه اش نزدیک خودمان بود.گرم صحبت بودیم. یکدفعه یکی
از همسایه ها، در نزده، دوید تو! نگاهش هیجان زده بود.
«چه خبره؟!»
«بدو که آقاي برونسی از مکه اومدن.»
«نه!»😳
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
🍃ادامه دارد....
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•Sleep🌙•
.
تایم خاموشی:)
+رفیق...
در "فضایمجازی" نبرد سنگین شده
امروزه هر کسی یک گوشی دارد
مانند کسی است کھ سلاحی در
دست داره؛ پس باید بداند کھ چگونه
از این سلاح استفاده کند و چھ چیزی
را با آن "هدف" بگیرد :)🌱...
.
#شبتونحسینی🌙
#دعایفرجیادتوننره💗
#یازهراسلاماللهعلیهـا🦋
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
•🖐🏻🙂•
.
#تــآیمدعــا:)
مثــلهــرشب...🌚✨
همگـــےبــاهمدعـــایفــرجرومیــخونیمــ💛
بہامیــدفــرجنــورچشممـــون😍
اگرهمگییکدلویکصدابراےظهوردعاکنیم...
انشاءاللهظہــورمحققخواهدشد ...|✋🏻📿|
.
#دعاےسلامتےامامزمان(عــج):
✨بِسْمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ✨
•🦋اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا🦋•
الّلهُمصَلِّعلیمحمَّدوَ
آلِمحمَّدوعجِّلفرجهُم
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
4_6025990732928518067.ogg
زمان:
حجم:
525.4K
#دعای_فرج🎧
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂🖐🏻
••• #التماس_دعا
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|