نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس چند از خانما ومنشی دویدن سمتم وزیر بغلمو گرفتن ون
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
دستمو آروم آروم روی شکمم کشیدم وبا تصور دختر کوچلوم توی خیالم نوازشش کردم
صدای کفش پای منشی که داشت به سمت اتاق میومد منو از فکروخیال بیرون آورد
-خانم حالتون بهتر شد
_بله خوبم
_ببین شوهرت اصرار داره همین امروز سقط کنی
_بهش بگین امروز سقط کنه زنش میمیره
_چی
_اگه بهش اینجوری بگین امروز میریم خونه شاید بتونم راضی کنم منصرف بشه
_خیله خوب فهمیدم میرم به دکتر بگم
پاشدم ونشستم کفشامو پوشیدم واز تخت اومدم پایین ودوری توی اتاق زدم
بازم بدون اینکه متوجه بشم به سقف اتاق نگاه میکردم
تا به اون روز نمیدونستم از دختر داشتن چقدر خوشم میاد
طولی نکشید که منشی اومد تو
_امروز راضی شد بره ولی فردا برمیگرده از من میشنوی زیاد مقاومت نکن بچه ای که پدرش نخوادش اومدنش هم بی فایدس ...
زیر نگاهای مسقیم خانمای تو سالن رفتم بیرون و با ابراهیم از اون خونه خارج شدیم
_۴۵بهتره این ادا اطوارتو کم کنی خودتم بهتر میدونی ما موقعیت بچه دار شدن نداریم
جوابی بهش ندادم
وقتی رسیدیم خونه ثریا خانم چپ چپکی از گوشه ی چشمش نگاهمون میکرد
سلامی دادم ورد شدم ومستقیم رفتم بالا
_سلام مامان
_علیک سلام آقا خوشگله خوش میگذره مامان
این حرف با طعنه کنایه زد
_خوش چی ثریا خانم گرفتاری بدبختی
_بدبختی چی مامان
_هیچچی ولش کن مامان یه چایی داری بهم بدی
_آره دارم بیا بریم تو
چقدر بی کس بدبخت بودم که کسی نبود بگه چه مرگته
از چی اینقد بغض کردی
یک ساعتی کشید تا ابراهیم اومد خونه
لباس عوض کرد و گفت که میره سر کار
قبل از اینکه از خونه خارج بشه گفت
من فردا یه کار مهم دارم با ثریا خانم میبرمت مطب دکتر کارتون تموم شد خودتون با آژانس برمیگردین خونه
_بهش گفتی
_آره گفتم
_خوب
_خوب چی ایل آی نکنه انتظار داری مامانم اصرار التماس کنه که نه من نوه میخام
پوزخندی زد ورفت
آره خوب راستم میگف ثریا خانم وجود منو به زود تحمل میکرد چطور خیال میکردم ازم حمایت میکنه
روز بعد ابراهیم منوثریا خانم برد همون محل دیروزی
کاملا ناامید شده بودم وحرفی نمیزدم
وارد مطب که شدیم مثل دیروز تقریبا صندلیای سالن دور تا دور پر شده بود
نمیدونم این جماعت دیگه چه دردشون بود که میخواستن بچشونو بکشن
یه ساعتی طول کشید تا نوبت ما بشه
منشی برگه ای جلو مادر شوهرم گرفت وگفت باید این داروهارو تهیه کنید وبه منم گفت
_پاشو خانم خوشگله نوبت تو
چشمامو که پر التماس بود به ثریا خانم دوختم اونم متوجه نگاهم شد وبا طعنه کنایه گفت
_چیه اینجوری نگاه میکنی
یعنی این حرفش با اون لحن تندش تیر خلاصی بود به آخرین امیدم
آروم آروم سمت اتاق رفتم وبه دستورات دکتر عمل کردم
_دکتر گفت که درد نداره سعی کن به هیچچی فکر نکنی دستای سفیدش که دستبند طلای کت وکلفتی داشت روی صورتم کشید و لبخندی زد
تنها راه بیخیالی این روزها فک کردن به دوران مجردی و روزگاری بود که روزگاری ازشون متنفر بودم ولی الان شیرینی فکر وخیال وحافظه ی من بود
طولی نکشید که دکتر گف خوب تموم شد
با تعجب به دکتر نگاه کردم با حرف دکتر انگار گوشه ای از قلبمو کندن
_به این زودی
_آره عزیزم فعلا پانشو یه نیم ساعت همینجوری بمون
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊❤️🕊❤️🕊❤️🕊
إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ
خدا رحمتش وسیع و نامتناهی است
و به احوال بندگان آگاه است ..🌱
- سوره مؤمنون ۳۲
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
قلبي غصن أخضر
سألتُ الله أنْ لا يجف
قلب من شاخه سبز است
از خدا خواستم هیچ وقت
خشک نشود ..🍁
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🤲دعای عالی برای رفع مشکلات ...!
يَا رَبَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ
يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينِ
وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاکِينِ
وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
صبور بودن عالیترین نماد ایمان است،
و خویشتن داری عالیترین عبادت
ناکامی به معنی آزمایش است، نه شکست..
و نتیجه توکل و اعتماد به
خداوند،آرامش است.
خداوند در اندوه و خنده، در تلخی و شیرینی است.
در پشت همه چیز، یک هدف الهی وجود دارد و بنابراین حضور الهی در همه چیز هست!
هیچ وقت به خداوند نگویید
مشکل بزرگی دارم …
کافیست به مشکلتان بگویید
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
برنامه ای که خدا برای تو دارد
نمیتواند توسط مردم متوقف شود.
در سرزمین ناامیدی زندگی نکن
خدا در سرزمین امید منتظر توست
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💞🌹
هروقت خعلی بهت سخت گذشت.....
ناامید شدی و ب تح خط رسیدی............
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
ـ تـہ ِ تـہ ِ هــَمہ ۍ نـا امیـدۍ هـا ...
نداشتــَن ھـا ...
نخواستــَن هـا ...
نـَبودن هـا ؛
و بـِہ بـُن بـَـسٺ رسیـدن هـا
خـُدا را دارے ڪـِہ،
آغوشـَش را برایـَت باز ڪـَردھ !
نا امـیدۍ ݘـِرا ؟!
♥️ خـُدایا شـُڪرٺ ڪـِہ هـَستۍ 🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
نگو . . .
خدایا منو دست خالی از خونه ت برنگردون !!!
بگو . . .
« خدایا دست هامو هر لحظه پر از نور و رحمت خودت من »
.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
•°~🕌🕊
-ماراگمانکنمزعلیآفریدهاند
-عشقشسرشتهدرگِلما،بندِجانماست..♥️
#السلامعلیڪیاامیرالمؤمنین✨
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
" بارالها "
زمين تنگ است و آسمان دلتنگ
بر من خرده نگير اگر نالانم...
من هنوز رسم عاشقي نمي دانم
" خداوندا "
کمکم کن پيماني را که در طوفان با تو بستم, در آرامش فراموش نکنم و در طوفان هاي زندگي با " خدا" باشم نه نا خدا
خدايا : پنجره اي براي
تماشا و حنجره اي براي
صدا زدن ندارم ،
اميدم به توست ،
پس بي آنکه
نامم را بپرسي و
دفترهاي ديروزم را
ورق بزنى، رحمتت را جاري کن
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس دستمو آروم آروم روی شکمم کشیدم وبا تصور دختر کو
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
دکتر رفت گوشه ی اتاق وپشت میزش نشست وهمچنان که سرش پایین بود وداشت توی دفترش چیزی مینوشت گفت
_یادت باشه داروهایی که برات نوشتم طبق دستور وسروقتشون بخور تا عفونت نگیری
تکونی خوردم
_سعی کن تکون نخوری بزار گرمای مهتابی کامل به شکمت برسه
با بغض گفتم
_دکتر پس بچه کو
دکتر خندید وقتی میخندید خیلی خوشگل میشد
_دختر خوب بچه کجاس اون فقط یه لخته ی کوچیک خون بود فقط
حالاحالاها مونده بود تا شبیه بچه بشه
در ضمن بغض نکن ببین دختر خوب وقتی شوهرت مخالفه اصلا نباید بچه دار بشی چون اگه حمایت پدرش نباشه حالا خود به دنیا اومدن بچه که هیچ حتی دوران بارداریتم برات جهنم میشه پس بی خودی غصه نخور تو کار درستی کردی
بعد دوباره خندید
_ولی من به جای تو عوض این بد اخلاقیاشو در آوردم
_چجوری خانم دکتر
_بهش گفتم تو برا سقط حتما باید ساکشن بشی
گفتم دارو بدم بدنت ضعیفه میمیری هزینه ی ساکش دوبرابر دارو هستش
تا اون باشه قلندری نکنه
نیم ساعتی همینجوری بمون بعد میتونی بری خودتم تقویت کن واقعا بدنت ضعیفه
_خانم دکتر
_بعله
_دختر بود یا پسر
_چی ...آها...بچرو میگی هنوز برا تعین جنسیتش زود بود گفتم که فقط یه لخته ی خون بود نمیتونم قطع به یقین بگم دختر بود یا پسر ولی
_ولی چی
_با تجربه ی من احتمالا دختر بود ولی بازم معلوم نیس خدا میدونه
دکتر رفت و من ماندم و حسرت از دست دادن دختری که فقط یک روز حس مادرانه براش داشتم وب جز اشک ریختن چه چیزی یا چه کسی مرحم این دردهای من بود
نیم ساعت بعد ثریا خانم وارد اتاق شد وگفت که دکتر گفته میتونم برم
آماده شدم واز مطب دکتر خارج شدیم
هیچ وقت برق خوشحالی که تو چشمای ثریا خانم بود فراموش نمیکنم
این کینه کدورت ثریا خانم باعث تعجب خودمم بود یعنی همه ی اینها فقط برای ازدواج نکردن ابراهیم با میترا دختر خالش بود؟
سوار آژانس شدیم به سمت خونه راه افتادیم .کمی سرم گیج میرفت وبی حال بودم
چشمامو دوختم به خیابونا و مردمی که انگار همشون کار اورژانسی دارن وفقط در حال عجله وبدوبدو هستن
آهی کشیدم ناخودآگاه گفتم... مادر
اون روز واون شب جز بدترین روزای زندگیم بودن هم به خاطر از دست دادن بچم وهم به خاطر احساس بی کسی شدیدی که داشتم
ابراهیم تا دیر وق نیومد وثریا خانم هم حتی یکبارم بهم سر نزد
جامو پهن کرده بودم وبادرد شکم وخونریزی خوابم برد
فردای اون روز ازضعف شدید چشمامو باز کردم
ابراهیم دیدم که روبه شکم خوابیده وحتی توی خوابم ابرو هاشو بهم گره زده
با صدای ضعیفی صداش کردم
بعد چند بار صدا زدن بالاخره بیدار شد
_ابراهیم میشه برام چیزی بیاری بخورم خیلی ضعف دارم حالم خوب نیس
_باشه باشه الان میارم
_دیشب وقتی اومدم خواب بودی ثریا گفت که کارو تموم کردی آفرین...حالا چی بیارم برات
_دلم یه چایی گرم میخاد دهنم خشک
_واستا کمی طول میکشه
رفت سمت دسشویی ودست وصورتشو شست اومد وکمک کرد بشینم
پاشو بابا چیزی نشده که
مگه دیشب شام نخوردی
_نه نخوردم
_الی لوس بازی در نیار پاشو
_سرم گیج میره ابراهیم خواهش میکنم یه جیزی بیار معدم خالیه
ابراهیم چایی دم کرد ودوتا چایی ریخت اونم مثل من عادت داشت ناشتا چایی بخوره
بعد خوردن چای شیرین کمی بهتر شدم پاشدم و رفتم آشپزخونه
یادمه مامان وقتی تو دورم دل درد میگرفتم برام کاچی با روغن حیوانی میپخت وچای پونه و آویشن دم میکرد
روغن حیوانی نداشتم ولی با کره کمی کاچی درست کردم
چای پونه دم کردم واومدم جامو جمع کردم
خیلی درد داشتم ولی ابراهیم سرش تو گوشیش بود واهمیت نداد که چقدر به کمکش احتیاج دارم
بعد خوردن صبحونه ابراهیم رفت سر کار و من ماندم روزهای تکراری
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
👌#تعبیرزیبا
🍃🌺آيت الله مجتهدي تهراني:
وضو ميگيري، اما در همين حال اسراف ميکني
نماز ميخواني اما با برادرت قطع رابطه ميکني
روزه ميگيري اما غيبت هم ميکني
صدقه ميدهي اما منت ميگذاري
بر پيامبر و آلش صلوات مي فرستي اما بدخلقي مي کني
دست نگه دار بابا جان!
ثوابهايت را در کيسهٔ سوراخ نريز.....
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊
❌آیا گناهان_کبیره هم بخشیده می شوند؟
🌿بجز حق الناس مابقی گناهان را میتوان با توبه کردن پاک کرد...
🌸ان الله یحب التوابین🌸
خداوند توبه کنندگان را دوست میدارد.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
خدایاخودت بساز
خودت بسازی قشنگ تره
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
خدا آسانی ما رو میخواد 🎬
یک همچین تصوری در ما ایجاد کردن
که دین مایه مصیبت و محرومیته!
🎙#دکترالهیقمشهای
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#سهشنبههایجمکرانی
🌱جمکران جمکران نگاهم را
به نگاهت دخیل خواهم زد...
روی این بغض های زخم آلود
آبی از سلسبیل خواهم زد...
🌱دل به دریا سپرده ام با تو
ای تمام زلال دریا تو
گر تو موسای قصّه ام باشی
شک نکن من به نیل خواهم زد...
#اللهمعجللولیکالفرج
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
نامتوپناهاستنگاهتواماناست
آغوشتودلبازترینجاۍجھاناست♥🌿!
#شآه_خراسآن:)
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
صبح است و سلامِ تازهتر مےچسبد
یڪ صبح بخیرِ
مختصر مےچسبد
لبخندِ تو
بر سفرهی شعر و غزلم
حتے دو دقیقہ بیشتر،
مےچسبد.
صبحتان بخیر و شادی همراهان جانی🌹
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊
🌸ســـــلام
🌷صبحتون پُـر از لبخند خـدا
🌸امـیدوارم دنیـاتـون
🌷سرشـار از مهر و لبخند باشه
🌸و بـه هر چیزی که تـو
🌷زندگیتون میخواهید برسید
🌸و همون جایی باشید
🌷کـه دلتـون میخـواد
🌸صبح تون زیبـا و شـاد
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔅 كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ ﴿۹﴾
🔸 چنین نیست (که شما کافران پنداشتید که معاد و قیامتی نیست) بلکه شما (از جهل) روز جزا را تکذیب میکنید.
🔅 وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴿۱۰﴾
🔸 البته نگهبانها بر (مراقبت احوال) شما مأمورند.
🔅 كِرَامًا كَاتِبِينَ ﴿۱۱﴾
🔸 که آنها نویسندگان (اعمال شما و فرشته) مقرب خدایند.
🔅 يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۱۲﴾
🔸 شما هر چه کنید همه را میدانند.
💭 سوره: انفطار
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔅 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۴﴾
🔸 اوست خدایی که سکینت و وقار بر دلهای مؤمنان آورد تا بر یقین و ایمانشان بیفزاید، و سپاه قوای آسمانها و زمین همه لشکر خداست و خدا دانا و به حکمت نظام آفرینش آگاه است.
💭 سوره: فتح
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊
#داستان_آموزنده
🔆آزادى در انتخاب همسر
پيغمبر اكرم خود چند دختر شوهر داد. هرگز اراده و اختيار آنها را از آنها سلب نكرد.
هنگامى كه على بن ابى طالب (علیه السلام ) براى خواستگارى زهراء مرضيه (سلام الله علیها ) نزد پيغمبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) رفت پيغمبر اكرم فرمود:
- تاكنون چند نفر ديگر نيز به خواستگارى زهرا آمده اند و من شخصا با زهرا در ميان گذاشته ام . اما او به علامت نارضائى چهره خود را برگردانده است . اكنون خواستگارى تو را به اطلاع او مى رسانم .
پيغمبر نزد زهرا رفت و مطلب را با دختر عزيزش در ميان گذاشت ولى زهرا بر خلاف نوبتهاى ديگر چهره خود را برنگرداند، با سكوت خود رضايت خود را فهماند. پيغمبر اكرم تكبير گويان از نزد زهرا بيرون آمد.
📚نظام حقوق زن در اسلام صفحه 58.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞🌹💞
خــــــــــــــــدا
تنها کسی است ک توی تنهاییات محرمــــت میشع
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس دکتر رفت گوشه ی اتاق وپشت میزش نشست وهمچنان که
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
آهنگی پلی کردم .
احساس میکردم اگه با این روحیه ی داغون ادامه بدم حتما افسرده میشم...
قسمتی از یک متن که قبلا ها خونده بودم توذهنم اومد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
《ما که توقعمان زیاد نبود !
دلمان کسی را می خواست که ما را بلد باشد !
وقتی ببینیم نیست ؛
دلسرد می شویم ، سکوت می کنیم و به هیچ کنشی ، واکنش نمی دهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چای ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد ، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم !
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست !
صحبت این است که آدم ها برای ماندن ، انگیزه می خواهند
دلشان که گرم نباشد ، بی حس می شوند ،
پشت می کنند به هرچیزی که بود و
می روند
برای همیشه می روند ...》
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بارها دلم میخواست فرار کنم ولی گذشته از بی پولی و بی کسی فکر واکنش مامان وبابا باعث میشد بی خیال شوم
عید اومد وهمه چیز رنگ عید گرفت حتی ابراهیمم برای من روسری وپیرهن خریده بود
روابط ما روز به روز سردتر از گذشته میشد
ولی وقتی ابراهیم با دوبسته کادو اومد خونه وسرخوش داد زد
الی جونم کجایی بیا که ابی برات کادو گرفته
از تعجب چشام گرد شده بود
_برا من گرفتی؟؟
_بعله الی خوشگلم
_آخه تو...
_بیا خلقمو تلخش نکن برو بپوش ببینم ماه ایلمون چجوری میشه
کادوهارو گرفتم وپیرهن تنم کردم رنگ سرخ آبیش با رنگ سفید پوستم خیلی زیبا شده بود
ذوق کرده بودم وکادوی دیگرو بازش کردم
روسری آبی با دورنوار زردش خیلی قشنگ بود
ابراهیم در انتخاب رنگش واقعا گل کاشته بود
باورم نمیشد از موقعی که بچرو سقط کرده بودیم رفتارای ابراهیم روز به روز بدتر میشد
اما الان این کادوها این تغیر رفتارصدوهشتاد درجه ای منو به فکر برده بود.
ما رسم داشتیم عید که میشد برادرا به خواهراشون عیدی میبردن ولی من نمیدونستم رسم اینا چی بود
_ابراهیم شما رسمتون تو عید چیه
_رسم چی
_متظورم اینه که عیدی اینا نمیبرین به خواهرتون مادرتون
_خواهرارو ولش کن شوهرشون دادیم برا چی
مامان خانمم بردم دیگه
_کی!!!
_همین امروز
_پس من چی
_ببین الی دیگه منو میشناسی اهل تعارف نیستم رک میگم ثریا از تو چندان خوشش نمیاد منم ترجیح دادم خودم تنهایی ببرم بفرما اینم جووورابش
_آره خوب حرف حساب جواب نداره
اینو گفتم با ناراحتی رفتم سمت آشپزخونه
شام کشیدم و تو سکوت خوردیم
چایی بعد شام که آوردم ابراهیم نگاهی زیر چشمی بهم انداخت وگفت
_ناراحت شدی الی
_مادرت از من خوشش نمیاد پدرت که هیچ واکنشی نشون نمیده اصلا نمیدونم اون چی
از من خوشش میاد از من خوشش نمیاد
خواهراتم که هنوزم هنوزه دوتاشون ندیدم
از فامیلتم فقط خانواده ی عموت اونم فقط یک بار دیدم
چرااااا؟؟؟؟
انگار از حرفم زیاد خوشش نیومده بود
که تغیر رنگ صورتش به وضوح میدیدم
_خوب ادامه بده منظووور
_منظوری ندارم فقط
_فقط چی
شنیدی میگن گربرو دم حجله بکش دقیقا قصه ی من بود
به قدری کتک و ناسزا وزورگویی دیده بودم تو این چند وقته که مثلا نوعروس بودم
دیگه جراتم از دست داده بودم و اکثرا ترجیح میدادم سکوت کنم ولی اینبار نمیدونم چی شد که بازم زبونم چرخید وحرفی زدم که نباید میزدم
_چیزه میدونی منظورم اینه که باید کاری کنیم که ...اصلا ولش کن
ابراهیم به یکباره چایی توی دستشوپرت کرد توصورتم وبا عصبانیت با دندونای قفل شدش گفت
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕🤍💕
نَحْـنُأَقْرَبُإِلَيْـهِمِـنْحَـبْلِالْوَرِيـدِ
ازرگگـردنشبـہاونزديـكتريـم
خداخـودشمیگـه....
نفـسبـہنفـسهمـرآهته
پـسازچـےمیتـرسـۍرفیـق؟
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b