eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
9هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه نازگل... داستانی از ایل بختیاری 🍃🍃🍂🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه نازگل... داستانی از ایل بختیاری 🍃🍃🍂🍃
اگه دنبال داستانهای جمع و جوری که زود تموم بشه و جذابم باشه داستانهای کانال ایده رو بهتون پیشنهاد میدم داستان اولمون دختر ایل بود که تموم شد و داستان دوممون هم نازگل هستش که یه کوچلو مونده تموم بشه پارتشو بخونین تا خودتون ببینید چقدر دلنشین و جذاب😍😍😍 لینک کانال ایده مون😍 👇👇👇👇👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه نازگل... داستانی از ایل بختیاری 🍃🍃🍂🍃
🍂         نازگل🌹          قسمت ۱۰۹ به خونه ی خان که رسیدم دوباره دلم گرفت هیچوقت با خاطره ی خوش به این خونه نیومدم این خونه سرمنشا تموم بدبختیام بود روز اولی که اومدم برای التماس و نجات یوسف اومدم باردوم به عنوان خون بس و کلفت خونه ی خان اومدم بار سوم پدرمو از دست دادم و برگشتم اینبارم که به عنوان عروس زوری دارم وارد این عمارت نحس میشم کاش هیچوقت با یوسف ازدواج نمیکردم تا اون روهم به دردسر نندازم : وارد حیاط که شدم قامت خان توی ایوون مشخص شد متوجه ی نگاهم شد دستش رو تکون داد که به سمتش برم کاش قدرت اینو داشتم که بگم دلم نمیخواد بیام اما از جون یوسف میترسیدم به سمت عمارت حرکت کردم دلم میخواست تا عمارت کیلومترها فاصله داشته باشم و هیچوقت بهش نرسم اما چند دقیقه بعدخودمو‌جلوی در اتاق خان دیدم ضربه ای به در زدم -بیا تو وارد شدم و سلام دادم -سلام خوش امدی -ممنون -خانواده ت خوب بودن؟ -شکر تابی به سبیلش داد -ناراحت نباش میفرستم دنبالشون برای عقدمون چند روزی توی عمارت مهمون باشن قلبم به درد اومد اما خان روی این مسئله تاکید داشت -اگه چیزی لازم داری به زینت بگو تا خدمه رو‌بفرسته تهیه کنن دلم نمیخواد چیزی کم و کسر داشته باشی حرفی نزدم خان که دید از بودن توی اتاقش معذبم گفت:برو استراحت کن خسته ی راهی با بیرون اومدن از اتاق خان بغضی که جلوش رو گرفته بودم شکست با چشم های اشکی به سمت اتاقم رفتم              تموم باغ رو اذین بسته بودن خان از شهر مطرب خبر کرده بود خیاط چندروزی توی عمارت مشغول دوختن لباس عروسم بود وقتی خیاط اندازه هامو میگرفت همش مشغول غر زدن بود -اخه دختر تو چرا انقدر لاغری؟چهارتیکه استخونی با یه روکش پوست حیف این صورت خوشکل نیست؟ یه کم نون بخور مادر جون بگیری حالا نمیدونم چه لباسی بدوزم بهت بیاد عرقش رو پاک کرد -البته نگران نباش به من میگن پنجه طلا یه لباسی تحویلت بدم مردم انگشت به دهن بمونن : فردا عروسی من و خان بود حالا روبروش نشسته بودم اون حرف میزد و من فقط صداش رو میشنیدم با باز شدن در و وارد شدن زینت از فکر بیرون اومدم خان گفت:خوش اومدی دایی -خوش باشی دایی جان -برای فردا اماده این؟ زینت نگاهی به من انداخت -من اماده م ولی فکر نکنم عروسمون اماده باشه خان نگاهی به من انداخت معذب سرمو زیر انداختم زینت ادامه داد:دایی جان شما بهترین خیاط شهر رو خبر کردین اما ارایشگر رو فراموش کردین عروسی که قبل عروسیش دستی به صورتش نکشه که عروس نیست باید اصلاح بشه دستی به ابروهای کمونش کشید لپام سرخ شد از خجالت کوروش خان گفت:ارایشگر از کجا پیدا کنم الانه که افتاب غروب کنه زینت خندید -نگران نباشین من یه چیزایی بلدم اجازه بدین نازگل امشب به اتاق من بیاد خان با صدای بلندو قاطع گفت:هرگز همچین اجازه ای نمیدم زینت با حفظ لبخندش گفت:نگران نباشین یوسف رفته مال پدرش و نیست وسایلم توی اتاقمه اونجا راحت ترم دلم گرفت از نبود یوسف اون خبر داشت من دارم عروس خان میشم و کاری نکرده بود ازیوسف بعید بود که منو توی این وضعیت تنها بذار حتما عشق زینت منو از خاطرش برده نمیدونم زینت چقدر حرف زد تا خان راضی شدمن به اتاق زینت برم زینت دستم رو گرفت و همراه خودش برد ادامه دارد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
روایت واقعی زندگی ایلای به قلم #یاس 🍀🍀🍀🍀🍀زمان حال مردم همگی جمع شده اند خیل عظیمی از مردم تاب
روایت واقعی زندگی ایلای به قلم انگار همه اون آدما حتی جنازه بابا دارن محو میشن سیاهی مطلق همه جا رو گرفته دوباره جیغ میکشم بارها و بارها همه جا سیاه میشود و با جیغ های دختر بچه‌ای از خواب میپرم آیسو کنارم نشسته و با گریه منو صدا میکرد مامانی مامانی همه جای صورتم عرق کرده و قطرات درشت عرق روی پیشانیم نشسته نفس نفس میزنم انگار واقعاً که توی مجلس عزای پدرم بودم به یکباره پا شدم و خودم رو به آشپز خونه رسوندم یک لیوان آب رو یک نفس میخورم فایده نمی کنه خودم رو به حموم میرسونم دوش آب سرد رو باز می کنم آه چه خواب وحشتناکی بود به همراه قطرات آب اشک میریزم آیسو گریه کنان در حموم وایساده و منو نگاه میکنه دلم برای بچه میسوزه زانوهام شل شدن و روی کف حموم افتادن آیسو کنارم اومد و بغلم نشست و آب همچنان بازه نفس نفس میزنم ولی لمس دستای آیسو ذهنمو به کار میندازه این فقط یک خواب بود نباید به خاطر خوابم بچم مریض بشه آب بستم و آیسو رو بغل کردم به اتاق خواب بردم لباسامونو عوض کردم چه خواب بدی بود زیر لب همش دعا می‌کنم که خدایا نکنه اتفاقی برای بابا افتاده خدایا خبری از اونا به من بده بزار قبل مرگم از پدر و مادرم حلالیت بخوام خدایا نزار تو غربت و تنهایی بیکس بمیرم و بچم تنها بمونه ساعت نگاه کردم نزدیکی‌های ساعت ۱۲ بود از بس که دیشب سیگار کشیدم و خاطرات تلخ گذشته صحنه به صحنه توی ذهنم تکرار کردم بدنم کوفته شده و گلوم به شدت میسوزه کتری پر آب کردم و میزارم روی گاز تا بجوشه بهتره تا آیسو و خودم سرما نخوردیم و بدبختی دیگه اضافه نشده کمی خودمون گرم کنیم باید به بابا زنگ بزنم باید انقدر شب و روز بهش زنگ بزنم تا جواب بده ولی غرورم چی میشه بابا منو مثل یه تیکه گوشت گندیده جلوی ابراهیم انداخت و گفت که دیگه دختری به اسم من نداره به خودم نهیب می زنم غرور برای کی برای پدرم همون که منو بزرگ کرده و به این سن رسوند اشتباه اصلی من کردم گور بابای غرور غرور چیه من که نمیدونم تا چند وقت دیگه زنده ام باید زنگ بزنم لباس پوشیدم و به واحد زهره رفتم می خوام گوشیشو بگیرم تا به بابام زنگ بزنم چندین بار زنگ فشار دادم ولی جواب نداد نمیدونم کجا رفته زهره همیشه این موقع ها خونه بود با ناامیدی به واحد خودمون برگشتم ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ ۖ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ ﴿۳﴾ 🔸 و اوست خدا در همه آسمانها و در زمین، که از نهان و آشکار شما با خبر است و بدانچه می‌کنید آگاه است. 🔅 وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿۴﴾ 🔸 و هیچ آیتی از آیات الهی بر اینان نیامد جز آنکه (از روی جهل و عناد) از آن روی گردانیدند. 🔅 فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۵﴾ 🔸 حق را که بر آنها آمد جدّاً تکذیب کردند، پس به زودی خبر آنچه که آن را به سخریه گرفتند به آنان می‌رسد. 💭 سوره: انعام 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۸﴾ 🔸 بار پروردگارا، دلهای ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خود رحمتی عطا فرما، که تویی بسیار بخشنده (بی‌منّت). 💭 سوره: آل عمران 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✨﷽✨الهی به امیدتو 💖روزمان رامتبرک میکنم به 🌸ذکر شریف صلوات 💖بر حضرت محمد (ص) 🌸و خاندان پاک و مطهرش 🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💖وَ آلِ مُحَمَّد 🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🌸🌱🌸 🌸✨بـــه نـــام او کـــه 🌿✨رحمان و رحیم است 🌸✨بــه احــســان 🌿✨عادت وخُلقِ کریم است 🌸✨بــــارالــهــا 🌿✨امروزمان را مثل هر روز، 🌸✨با نام و یادت آغاز میکنیم؛ 🌿✨مـا را به عطای خـود 🌸✨از دیـگران بی نیاز گردان... 🌸✨ بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 🌿✨الـــهـــی بــــه امـــیـــد تــو ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 نکوهش کوچک شمردن گناه 💠 امام علی علیه السلام فرمودند: 🍃 أشَدُّ الذُّنُوبِ، مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُه. 🔹 شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد. 📚 حکمت 348 نهج البلاغه 📎 📎 📎 ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b