eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
❤️❤️ روایت زندگی واقعی ایلای به قلم #یاس نمیدونم از چه لحاظ این حرف را زده بود نمیدونم در من
❤️❤️ روایت واقعی زندگی ایلای به قلم _من باید چیکار کنم دیگه آروم و قرار ندارم نمیدونم چیکار کنم _ببین الی تو باید اول از همه همین روحیه خراب وضعیفتو درست کنی چون با این روحیه دیگه نمیتونی ادامه بدی برات سخت میشه باید یاد بگیری از خودت دفاع کنی باید یاد بگیری که این خود تو هستی که باید گلیم خودت از آب بکشی بیرون حتی اگه شوهرت هم خوب بود باید بدونی که یه زن باید توانمند باشه یه زن باید بتونه خودش برای خودش تصمیم بگیره این راه اول وآخر پیروزی هستش به نظر من تا موقعی که صددرصد نفهمیدی ماجرا چیه اصلا این حرف را بازگو نکن بسپار به زمان تا ببینیم عکس العمل ابراهیم چی میخواد بشه تو که الان صددرصد نمیدونی تازه گیریم که صددرصد اون با میترا ازدواج کرده کمی فکر کن اینکه با تو از اولشم خوب نبوده بزار میترا بیاد مگه ابراهیم چه تحفه ای است که از دست دادنش انقدر تورو پریشون بکنه مگه نمیگی میترا وضع مالیش خوبه وقتی اون بیاد و با آدمی مثل ابراهیم زندگی کنه مطمئن باش مطمئن باش خودش به زودی می فهمه که چه غلطی کرده بعدشم یه چیزی بگم من تجربه ی زندگی مشترک ندارم ولی حالا که به قول خودت ابراهیم تمام کس تو هستش بیا و کمی با دلش راه بیا کمی بیشتر هواشو داشته باش میدونم خیلی سخته تصور می‌کنم که ابراهیم چقدر غیرقابل تحمل هستش ولی شاید بتونی نرمش کنی تلاش خودتو بکن در ضمن اولین کاری که باید انجام بدی اینه که اصرار کنی برات یه گوشی بخره اینجوری به راحتی میتونیم با هم در تماس باشیم ببین اجازه میده من بیام خونتون دوست دارم با هم رفت و آمد داشته باشیم بگو یه دوست پیدا کردی و میخوای بیاد خونتون تا موقع های بیکاری وتنهایی کمی سرت گرم باشه اون روز فاطمه کلی برام صحبت کرد کلی بهم روحیه داد یه حرفش بیشتر از همه حرفاش به دلم نشست و اونم اینکه مگه ابراهیم چه تحفه ای بوده مگه چقدر هوای منو داشته که حالا با ازدواج مجددش زندگی من خراب بشه مگه بالاتر از سیاهی رنگی هم هست؟؟ راست میگه ولی خوب فاطمه یه چیزی نمیدونه اونم اینکه هر چقدر هم که از دست شوهرت ناراحت باشی و دلتو شکسته باشه بازم دیدن اون کنار یک زن دیگه خیلی سخته خیلی سخت می خواستم پاشم بیام خونه که فاطمه گفت اجازه میدی کمی خوشگلت کنم گفتم البته من به این بهونه اومدم آرایشگاه بعد اصلاح صورتم فاطمه گفت وای الی چه چشمای خوشگلی داری اجازه میدی برات خط چشم بکشم خندیدم گفتم باشه امتحان کن ببینیم چه شکلی میشیم خط چشم بسیار خوشگلی برام کشید خودمو تو آینه دیدم از دیدن خودم واقعاً جا خوردم خیلی فرق کرده بودم چشمای درشتم جلوه خاصی به صورتم بخشیده بود همونجوری پاشدم لباس پوشیدم و با هزار جور فکر و سردرگمی راهی خونه شدم وقتی رسیدم خونه همچنان که تو فکر بودم در رو باز کردم و آروم آروم طوری که معلوم بود چقدر فکرم مشغوله داشتم به سمت پله ها می رفتم که یک لحظه صدای معصوم به گوشم رسید _ایل آی جان کجا بودی دختر سرمو بالا گرفتم و معصوم کنار ثریاخانم تو حیاط دیدم زیر انداز انداخته بودن و زیر تک درخت حیاط خونه نشسته بودن با دیدن معصوم خیلی جا خوردم آخه چندماه می‌شد ندیده بودم شاید بیشتر از دوماه فکر می‌کردم به هواداری از مادرش با من قهره دیگه نمیخواد با من صحبت کنه بادیدن ثریا خانم تمام روحیه دادن های فاطمه به یکباره از ذهنم پر کشید انگار که آتش زیر خاکستر دوباره روشن شد و زبان کشید اصلاً حواسم به معصوم نبود زل زده بودم به ثر یا یادم افتاد روزی که بهم گفت حالیت می کنم اون موقع فکر کردم چه اتفاقی میخواد برام بیفته گفتم نهایتش اینه که ابراهیم پر میکنه تا دوباره کتک و کتک کاری بشه ولی از کتک خبری نشد چون به جاش نقشه ی دیگه ای تو سرش بوده مطمئنم رابطه ی میترا و ابراهیم خونه همین ثریا خانم شروع شده حس زنانه ی من هیچ وقت اشتباه نمی کنه من مطمئنم ثریا خانم خودش زمینه ورود میترا به زندگی منو آماده کرده بود ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊 اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟! اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟! اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا؟! اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟! اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا؟! اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟! اگر قبر حق است ساختمان های مجلل !چرا؟ اگر قیامت حق است خیانت به مردم چرا؟! اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از او چرا؟! ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊 🌸✨ آیات ۱۷ و ۱۸ سوره انعام را بر کسی که درد دست یا درد پهلو دارد آویزد شفا یابد✨ 📚 خواص الآیات ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊 ✍🏼 امام علی ع ؛ هر گاه رسول خدا در شدت اضطراب بود وقتی که میفرمود 《یا حیُّ یا قیّوم》 آثار انبساط در سیمای مبارک ظاهر میشد 📚 بحرالغرائب ۱۰۷ ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🌸الـهی تـو را سپـاس میگويم ✨از اينکه دوباره خورشيد مهرت 🌸از پشت پـرده ی ✨تاريکی و ظلمت طلوع کرد 🌸برای شروع یک روز عالی ✨توکل میکنیم به اسم اعظمت یاالله 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو ‌
🌷امـروز کسی باش که 🌸واقعـا آرزو داری 💗"مهـربان و با گذشـت" 🌷سـاده و شفـاف 🌸پاک و خالص... 🌷با محبت و عاشق 🌸رنج و نگرانی را کنار بگذار 💗"با انـرژی و با نشـاط" 🌷به لحظات زندگیت 💗چنان ارزش بده 🌷که آرزو داری.... دوشنبه تون زیبا و دلتون شاد💐💗 ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾ ای فرستاده بلقیسیان (با هدایا) به سوی آنان باز شو که ما با لشکری بی‌شمار که هیچ با آن مقاومت نتوانند کرد بر آنها خواهیم آمد و آنها را با ذلت و خواری از آن ملک بیرون می‌کنیم (مگر آنکه به دین توحید و خداپرستی بگروند). 💭 سوره: نمل ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
❤️❤️ روایت واقعی زندگی ایلای به قلم #یاس _من باید چیکار کنم دیگه آروم و قرار ندارم نمیدونم چیکا
❤️❤️ زندگی واقعی ایلای به قلم دستام لرزید لبام لرزید سیل اشک از چشام راه افتاده بود رفتم نزدیکتر فقط فقط به ثریا خانم نگاه میکردم معصوم داشت میگفت الی چی شده چیکار می کنی نگاهمو دوختم به ثریا و گفتم از بی کسی هیچ کسی اینطوری سو استفاده نکن من با همه سازهای پسرت رقصیدم زندگی منو اینجور داغون نکن اگه میخواستی با میترا ازدواج کن اصلاً نباید اجازه میدادی بیاد سمت من حالا که اومده لطفاً زندگیم خراب نکن وگرنه خدارو قسم میدم توروهم مثل من بی کس و بی پناه کنه تا طعم تلخشو با جان ودلت بکشی همه ی این حرف ها رو با فک قفل شده بهش می گفتم و خیلی عصبانی بودم دستام می لرزید پاهام میلرزید عصبانی به سمت پله ها میرفتم که صداشو شنیدم _اگه اون پسره ی سبک سرم میگفت که یکی مثل تو بی چشم ورو زیر سرش خوابیده عمرا اگه اجازه میدادم ما همه مخالف بودیم اون بابای وحشیت پسرمو مجبور کن دختر ترشیدشو بگیره میترا وابراهیم از بچگی برا هم بودن تو اضافه ای اضافه صدای معصوم میشنیدم که همش بین حرف مادرشدمیپرید _مامان مامان چی شده چی داری میگی چه اتفاقی افتاده میترا چی میخواد ایل آی بگو چی شده ای بابا با شنیدن حرفای تلخ ثریا انگار که چیزی درونم شکست دویدم تو خونه وبریده وبریده گریه میکردم همه ی حرفاش م مثل یک فیلم بارها و بارها از ذهنم رد میشد نمی تونستم آروم بشم که صدای در خونه باعث شد برگردم و پشتمو نگاه کنم معصوم بود که با حالت عصبی وارد خونه شد _ ایل آی چی داشتی می گفتی این حرفها چیه چرا اینقدر عصبانی هستی مامان چیکار کرده نمیدونم به خاطر محبت های معصوم بود یا چی گریم شدت گرفت _چرا از مامانت نپرسیدی _تو بگو میخام از تو بشنوم _یعنی باور کنم خبرنداری باور کنم دخترثریا خانم خبر نداره مامانش چه آشی واسه عروسش پخته باور کنم خبر نداری ابراهیم و میترا باهم در ارتباطن ویا شایدم ازدواج کرده معصوم هینی کشید _امکان نداره ابراهیم از میترا بدش میومد براهمین اومد وتورو گرفت وگرنه میترا که خیلی آویزونش بود _آره امکان داره خوبم داره الان دوماهه که میبینم در ارتباطن مامان جونت کاری نکرده ببخشمش نه هرگز نمیبخشمش _ایل آی عزیزم صبر کن بزار مطمعن بشیم بزار از مامان بپرسم من باورم نمیشه بغلم کرد _چرا دفه پیش که اومدی نیومدی به دیدنم _به خدا میخواستم بیام مامان نزاشت منم نخواستم دلشو بشکنم درکم کن نشستیم ومعصوم در حال نوازش دستام گف _تو بی کس نیستی ایل آی من کنارتم اجازه نمیدم اینجوری اذیتت کنن حرفاش باورم نمیشد دختر ثریا خانم چرا باید اینجوری مهربون باشه واقعا چرا _چرا تو شبیه اونا نیستی _چی _ واقعاً چرا مثل بقیه خواهرات و مادرت نیستی خواهرات که حتی یه بارم با من درست صحبت نکردن مادرتنم که از همون اول منو دشمن خودش و پسرش میدونه شنیدی که کارش ناسزا گفتن به پدرم و به منه الانم که من مطمئنم دعوت های گاه و بیگاه ثریا خانوم به خونش بود که ابراهیم و با میترا آشتی داده و زمینه ی ارتباط اونارو فراهم کرده _ احساس کردم معصوم آهی کشید _ می خوای بدونی _گفتم آره واقعا می خوام بدونم چه دلیلی وجود داره ثریا خانومی که اینجور با من برخورد میکنه دخترش با من مهربون باشه _ چون من دختر اونا نیستم من در واقع برادر‌زاده ی مامان ثریام وقتی بچه بودم تو هفت سالگی پدر و مادرم تو صانحه ی رانندگی کشته شدن از موقع عمه ثریا منو بزرگ کرد منم به احترام اینکه منو بزرگ کرده بهش مامان میگم و احترامش را نگه میدارم خیلی از کاراش اشتباهه ولی خوب من نمیتونم زیاد باهاشون مخالفت کنم سعی می کنم باهاش صحبت کنم تا بدونم قضیه ی میترا چیه تو مطمئن باش من طرف توام ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b