eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.4هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
┅┄┅ٖٖٖ⃟𝓟༻ٖٖٖٖ⛄️❄️⛄️༺⃟ٖٖ𝓟┅┄ 📚داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست. دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد   به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن" لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...' خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد'، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن' او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم' آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند .... او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما.... اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.  او در همان يك روز زندگی كرد فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! '   زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علی آل یاسین😔 سلام مولای غریبمان 😔 التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷امیرالمومنین علی(ع) فرمود: هر كه را چهار چيز بدهند، از چهار چيز محروم نماند.👇👇👇 ۱_كسى را كه توفيق دعا دهند از اجابت محروم نماند ۲_كسى را كه توفيق توبه دهند از پذيرفته شدن توبه محروم نماند ۳_كسى را كه توفيق استغفار دهند از آمرزش محروم نماند ۴_كسى را كه توفيق سپاسگزارى دهند از زيادت نعمت محروم نماند. ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🌷 پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) : 🍂 دو صنف و گروه از امّت من هستند كه اگر صالح باشند ، امّت من هم خوب و شايسته مى شوند و اگر فاسد شوند ، امّت من نيز به فساد مى گرايند. 🌿 پرسيدند : اى رسول خدا! آن دو گروه كدامند؟ ✍ فرمود : فقيهان و زمامداران. 📖 بحارالانوار ، ج 74 ، ص۱۴۴ ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب بینهایت و نامحدود گفتن الحمدلله کما هو اهله از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)😍😍 دقیقه:۵۴ :۱ حجم: ۴.۳۸مگابایت ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📶🔆معجزه بی شک و تردید الهی... منبع:قرآن کریم آیه ۱۲ سوره رعد موسسه زمین شناسی ایالات متحده آمریکا ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 کیمیا... داستان زندگی پر پیچ و خم و باور نکردی یکی از متخصصین کشورمون👌😍😍😍 🍃🍃🍂🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #کیمیا حرف ها که شروع شد مادر استاد میرزاده نگاه خریدارانه‌ای به کیمیا
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 به قلم (یاس) کیمیا ترسیده بود بدون مقاومت گفت _فقط دو دقیقه میام صبر کن باید چایی ببرم سبحان کلافه‌تر از کیمیا گفت _باشه فقط زود باش کیمیا طبق سفارشات زینب خانم چادر سفید عروسی زینب خانوم را سرش کرده بود سینی چایی رو برداشت و قبل از اینکه از در آشپزخونه بیرون بیاید زهرا دستش را پشت خواهر گذاشت و ماساژگونه چند بار بالا و پایین کرد و گفت _ انشاالله خوشبخت بشی همین حرکت زهرا کلی آرامش به کیمیا داد و با اطمینان خاطر بیشتری چایی رو برد اول به مادر استاد تعارف کرد استاد زیر چشمی نگاهش می‌کرد و لبخند می‌زد کیمیا می‌دونست که سابقه و حتی سن آقای میرزاده خیلی بیشتر و قابل اطمینان‌تر از سبحان است سبحان بارها و بارها از شروع دانشگاه عاشق شده بود و فارغ شده بود ولی استاد در طول تمام سال‌ها فقط از یک نفر خوشش آمده بود و به اصطلاح خودش پا پیش گذاشته بود مسلماً هر کسی بود بدون هیچ مقدمه‌ای قبول می‌کرد کیمیا هم تا حدی قبول کرده بود ولی سبحان باعث شده بود که گاهی بدون اختیار بدون اینکه خودش متوجه باشد به سبحان فکر می‌کرد _ الان برمی‌گردم حسین مشکوکانه نگاه می‌کرد کیمیا سریع رفت حیاط در رو باز کرد سبحان روبروی خانه کیمیا به دیوار تکیه داده بود سیگار می‌کشید پوک عمیقی زد و باقی مونده سیگار رو زمین انداخت با پاهایش لهش کرد و جلو اومد با صدای خشداری گفت _ اومدم ازت خواهش کنم یک بار دیگه به من فرصت بدی کیمیا کلافه‌تر از همیشه و خسته از شنیدن این جمله تکراری سبحان گفت _ فرصت چی آقای راهبر من همین امشب نامزد کردم دیگه این مسئله رو بی‌خیال شو دوست ندارم میلاد از همین الان به من شک داشته باشه سبحان ناباورانه گفت _میلاد ؟! و بعد پوزخندی زد جلو اومد نگاهی به کیمیا که چادر سفید زیباترش کرده بود کرد در یک حرکت دست کیمیا رو گرفت و از چهارچوب در بیرون کشید کیمیا هین کوچکی کشید سبحان کیمیا رو به دیوار چسباند و خودش تقریباً هیچ فاصله‌ای با کیمیا نداشت عصبی غرید _اون مرتیکه که داری میلاد صداش می‌کنی کمه کم ۱۳ سال از تو بزرگتره کیمیا عصبی تر از سبحان گفت _مهم اینه سر به زیره ، خوش اخلاق،قابل اعتماده حالا ولم کن تا همسایه ها ندیدن سبحان کمی لحنش را آرام کرد و گفت _ پس یعنی کار تمومه کیمیا در حالی که دستش را روی سینه سبحان گذاشته بود و به وضوح تپش های تند و پر قدرت سبحان را حس می کرد و داشت هلش میداد تا فاصله حفظ بشه گفت _ بله کار تمومه تو هم تمومش کن _ سبحان در یک حرکت ب..... عمیقی از کیمیا گرفت سرش رو بالا برد و انگار که لذتی زیاد در وجودش رخنه کرده باشد نفس عمیقی کشید و در حالی که میشد براقیت چشم هایش رو که از اشک پر شده بود در تاریکی شب دید گفت _ با من اینکارو نکن میمیرم و کیمیا شوکه از این حرکت سبحان بی حرکت و بی صدا ایستاده بود صدای کیمیا گفتن حسین که نزدیک میشد اومد 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلت پاک باشه❗️نمی‌خواد نماز بخونی‼️‼️ نظرت چیه؟ بدون ورزش بدن سالم میشه؟😂 برای ویدئوهای ببشتر کانال راز قرآن چک کنید😍 ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آثار شگفت قرائت سوره واقعه 👤 ☀️ عزیزان حتما گوش کنید و به دوستانتان ارسال کنید. 💐 در نشر معارف دین سهیم باشید . ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b