eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم صدای منشی دکترمنو از خیالات خودم دور کرد آرام پلکی زدم آه کوچکی کشیدم بلند شدم وگفتم _ بله _نوبت شماس خانم رسولی مقدم _بله الان _بااینکه به خاطر اعتیادم ومصیبتهای زیادی که کشیده بودم به نظر خودم زیبایی ام را از دست داده بودم ولی انگار هنوزم کمی جذابیت در چهره ام داشتم که نگاه خیره ی مردان توی سالن انتظار را حس میکردم وچقدر این نگاها منو اذیت میکرد خدا داند ... توی دلم فحشی نثارشان کردم سونو وبرگه ی آزمایشم را از کیفم درآوردم و با تقه ای به در وارد اتاق خانم دکتر متخصص بیماریهای پ *س ت *ا *ن شدم من فارغ التحصیل رشته ی شیمی بودم وفهمیدن جواب سونو وآزمایشم که به زبان انگلیسی بود چندان سخت نبود دکتربعد از اینکه چند بار عینک زیباشو بالا پایین کرد نگاهی بهم انداخت وگفت _ خب خانم رسولی بدون مقدمه میگم که براتون هم خبر بد دارم و هم خبر خوب ... _بفرمایید _ من مشکلی ندارم راحت باشید _ خواهش میکنم بگید چقدر وقت دارم؟؟ دکترخنده ای کرد و با نهایت آرامش گفت _چرا این سوال میکنی ؟؟ _ مگه میدونی چی میخام بگم _تبسمی کردم و گفتم _میدونم بدخیمه اندک سوادی دارم دکتر نگاه عمیقی بهم انداخت کنی سکوت کرد _آره درست فهمیدید بدخیمه ولی اجازه بده خبر خوبمم بگم بدون هیچ حرفی نگاهش کردم نگاهی تهی از هر احساسی _خبرخوبم اینکه به دو دلیل قابل درمانی اونم درمان قطعی مگه اینکه خدا تقدیرتو جور دیگه نوشته باشه ... 🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
🌸🍃🌸🍃 1⃣ ✍ابلیس فرصت را غنیمت شمارد. به آن دو نزدیک شد و سرصحبت را باز کرد: 🔸ای آدم میخواهی تو را به درخت ابدیت و ملک جاودان راهنمایی کنم؟1 🔸 آگاه باشید که خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید.2 🔸شما هم مثل همین بهشت زمینی و همه ی نعمت هایش فانی هستید. اما اگر از میوه آن درخت بخورید تبدیل به دو ملک شده و جاودان خواهید شد.3 🖋آن دو که ابلیس را میشناختند سعی کردند به او بی توجه باشند. 🔸چرا از من رو بر میگردانید؟! قسم میخورم که خیر شما را میخواهم.اصلا چه کسی گفته که این درخت هنوز بر شما حرام است؟!اگر اینگونه است پس چرا هرموجودی به آن نزدیک میشود ملائکه دورش میکنند،اما با شما دو نفر کاری ندارند؟!4 🔸به من اعتماد کنید. جاودانگی و سعادت ابدی در یک قدمی شما است. ادامه دارد... 📚منابع: 1)آیه120،سوره طه 2)آیه20،سوره اعراف 3)نور الثقلین،جلد 2،ص11 4)مجلسی،بحار الأنوار،ج11،ص161 🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد! ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🌸🍃🌸🍃 1⃣ ✍ابلیس فرصت را غنیمت شمارد. به آن دو نزدیک شد و سرصحبت را باز کرد: 🔸ای آدم میخواهی تو را به درخت ابدیت و ملک جاودان راهنمایی کنم؟1 🔸 آگاه باشید که خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید.2 🔸شما هم مثل همین بهشت زمینی و همه ی نعمت هایش فانی هستید. اما اگر از میوه آن درخت بخورید تبدیل به دو ملک شده و جاودان خواهید شد.3 🖋آن دو که ابلیس را میشناختند سعی کردند به او بی توجه باشند. 🔸چرا از من رو بر میگردانید؟! قسم میخورم که خیر شما را میخواهم.اصلا چه کسی گفته که این درخت هنوز بر شما حرام است؟!اگر اینگونه است پس چرا هرموجودی به آن نزدیک میشود ملائکه دورش میکنند،اما با شما دو نفر کاری ندارند؟!4 🔸به من اعتماد کنید. جاودانگی و سعادت ابدی در یک قدمی شما است. ادامه دارد... 📚منابع: 1)آیه120،سوره طه 2)آیه20،سوره اعراف 3)نور الثقلین،جلد 2،ص11 4)مجلسی،بحار الأنوار،ج11،ص161 🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد! ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم صدای منشی دکترمنو از خیالات خودم دور کرد آرام پلکی زدم آه کوچکی کشیدم بلند شدم وگفتم _ بله _نوبت شماس خانم رسولی مقدم _بله الان _بااینکه به خاطر اعتیادم ومصیبتهای زیادی که کشیده بودم به نظر خودم زیبایی ام را از دست داده بودم ولی انگار هنوزم کمی جذابیت در چهره ام داشتم که نگاه خیره ی مردان توی سالن انتظار را حس میکردم وچقدر این نگاها منو اذیت میکرد خدا داند ... توی دلم فحشی نثارشان کردم سونو وبرگه ی آزمایشم را از کیفم درآوردم و با تقه ای به در وارد اتاق خانم دکتر متخصص بیماریهای پ *س ت *ا *ن شدم من فارغ التحصیل رشته ی شیمی بودم وفهمیدن جواب سونو وآزمایشم که به زبان انگلیسی بود چندان سخت نبود دکتربعد از اینکه چند بار عینک زیباشو بالا پایین کرد نگاهی بهم انداخت وگفت _ خب خانم رسولی بدون مقدمه میگم که براتون هم خبر بد دارم و هم خبر خوب ... _بفرمایید _ من مشکلی ندارم راحت باشید _ خواهش میکنم بگید چقدر وقت دارم؟؟ دکترخنده ای کرد و با نهایت آرامش گفت _چرا این سوال میکنی ؟؟ _ مگه میدونی چی میخام بگم _تبسمی کردم و گفتم _میدونم بدخیمه اندک سوادی دارم دکتر نگاه عمیقی بهم انداخت کنی سکوت کرد _آره درست فهمیدید بدخیمه ولی اجازه بده خبر خوبمم بگم بدون هیچ حرفی نگاهش کردم نگاهی تهی از هر احساسی _خبرخوبم اینکه به دو دلیل قابل درمانی اونم درمان قطعی مگه اینکه خدا تقدیرتو جور دیگه نوشته باشه ... 🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787