آفتاب در حجاب
نوشتهی سیدمهدی شجاعی
انتشارات کتابستان
°
🌊- کتابِ خوشقلمی که مثل موج، خواننده رو با خودش همراه میکنه!
🌱- از کودکی بانوی کربلا شروع میکنه تا مصیبت کربلا و سختیها و رنجها ...
😢- کتابی که برای اهالیِ دل میشه روضه و مجلسِ عزا:)
قیمت کتاب: ۱۸۰ هزار تومان
سفارش از طریق:
📚-@ketab98_99
#آفتاب_در_حجاب
#معرفی_کتاب
#اربعین #حضرت_زینب
•°○@namaktab_ir○°•
❌تمدید شد❌
۳ ➕ ۱
دومین پویش بزرگ ۱+۳ با محوریت کتاب #سفر_به_دنیای_ناشناختهها
۳ تا کتاب
بخر و بفروش یا هدیه بده
برو کربلا😍
۴ تا کمک هزینه سفر کربلا⚠️
تا ۲۳ شهریور✅
بیا اینجا👇🏻
@ketab98_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما فرستادین😍
بستهها رسیده و اینم بچههای عراقی درحال رنگآمیزی کتابهای نذری:)
°
همین حالا با ۱۸ هزار تومن تو هم شریک باش با ما🌱
شماره کــارت :
۶۱۰۴۳۳۷۳۳۸۱۴۹۹۰۷ارسال فیش واریزی✨👇 💌- @p_namaktab پن: کلیک کنید روی شماره کارت، کپی میشه^^ #سفیر_دانایی #نذر_کتاب #اربعین •°○@namaktab_ir○°•
yeksafheazhezaran-safar be sarzamine nashenakhteha.mp3
4.75M
📚کتاب #سفر_به_دنیای_ناشناختهها
❓●•• اگر برای پویش و برنده شدن سفر کربلا نمیدونی چطوری کتاب رو معرفی کنی..
❗️●•• این صوت رو برای دوستات بفرست تا کتاب رو بیشتر بشناسن✅
دربارهی مسابقه و هدیه سفر کربلا بیشتر بدانید👇🏻
پویش ۱+۳
@namaktab_ir
مردی روی دوش، مادرش را به کربلا میبرد و مردی با ماشین آخرین مدل، مادرش را به خانه سالمندان میبرد و جالب است که آن مرد به این مرد کربلایی میگوید عقب مانده و مرده پرست!
@namaktab_ir
شما فرستادین😍👇
اینم تهیه نذری اربعین
توسط آقاعلیرضا وتوزیع اونها درمسیر نجف به کربلا
خدایا شکرت
که توفیق دادی دراین نذر شریک باشیم.
همین حالا با ۱۸ هزار تومن تو هم شریک باش با ما🌱
شماره کــارت :
۶۱۰۴۳۳۷۳۳۸۱۴۹۹۰۷ارسال فیش واریزی✨👇 💌- @p_namaktab پن: کلیک کنید روی شماره کارت، کپی میشه^^ #سفیر_دانایی #نذر_کتاب #اربعین •°○@namaktab_ir○°•
📗 #فصل_شیدایی_لیلاها
1⃣ #قسمت_اول
🐫| زنگ شتران و صدای کاروانیان که در دشت میپیچد دلم به شومی گواه میدهد. نمیدانم کاروان حسین درب منزل بنی مقاتل چه می کند؟
مستاصل مانده ام
که با صدای یا الله گویان ٬پرده خیمه بالا میرود. «حجاج » را میشناسم، از قبیله خودمان است.
_ سلام بر عبیدالله پسر حر جعفی، حسین بن علی تو را خوانده و در خیمه اش به انتظار نشسته.
😰| آشفته و دلخور می گویم:
_ شتر لنگ را معجون طلا و عسل هم بخورانی باز می لنگد و این یعنی بخت کج مدار من. اصلاً گریختم که با حسین کشته نشوم، بس که یارانش در کوفه کم بودند. اصلا نبودند.
خوف کردم که ماندنم مرا هم کشته این جماعت کند. جانم را بار شتر کردم و به صحرا زدم.
✋🏻| سلام مرا به حسین برسان و بگو: این بار توفیق رفیق ایامم نشد، انشاءالله باری دیگر.
کمی بیش نگذشته، دوباره یاالله حجاج پشت خیمه بلند می شود و چادر را کنار میزند. « در امان خدا »ی حجاج را نیمه می شنوم. خدا عاقبتم را به خیر کند. اندیشهی همه چیز کرده بودم، جز ملاقات با حسین در بنی مقاتل.
ناگزیر بلند میشوم.
📨| _سلام بر حسین بن علی.
_ آمدم برای دعوت، آیا مشتاق توبه نیستی که سنگینی بار گناهت زمین نشاند و باران مغفرت، تیرگی معاصی ات بشوید؟
_ بی شک بله، اما چگونه؟؟
_ به یاری پسر پیامبر و دفاع از او.
😥| آشفته و بریده میگویم:
مختصر سرمایه ام را که می دانی!! از آنِ فرزندان است.
_ سرمایه هرچه داری، لااقل دو برابرش را از اموال خودم می بخشمت، همراه نمیشوی؟
_ باغ هایم، اطراف کوفه چه می شود؟
_ باغی در مدینه از آن من است، دوهزار نخل همه از آن تو، همراه نمیشوی؟
_ اگر خطری برای جان محتمل نبود، بی شک معامله ی پرسودی میشد، اما فراموش نکردهام که من برای حفظ جان این جایم، در این بیابان لمیزرع.
🐎| حجاج را هم گفتم که من از کوفه گریختم چون دشمنانت بسیارند و یارانت کم. مرا ترس جان، عاقبت این جنگ نیامده. مرا اسبی اصیل و تیزرو و شمشیری از فولاد ناب آن هم از آن تو.
حسین برمیخیزد و ...
#اربعین
•°○@namaktab_ir○°•
📗 #فصل_شیدایی_لیلاها
2⃣ #قسمت_دوم
💚| مرا عهدی به این جا کشانده است، پی تکرار یک نگاه.
چندی است که خاطره ی مهربانی چشمانی در من جان گرفته، بذر نگاهی در دورترین جای سینه ام به ثمر نشسته و عطش تکرارش دیوانه ام کرده است.
⛺️| به سمت خیمه راه می افتیم.
امام، ما هر پنج تن را در آغوش می گیرد و به سلام و درودی غبار راه از رویمان می تکاند.
🧔🏼♂| _سلام بر طرماح بن عدی، جزای خیر ببینی. خسته ی راه نباشی عمربن خالد و تو سعد٬ چقدر زود روزگار گرد پیری بر محاسنت نشانده نافع.
💬| هر کدام لطف امام را پاسخی می گویند، امام می پرسد:
_ از کوفه چه خبر؟؟؟
بغض می ریزد در گلوی پنج مسافر. سکوت که طولانی می شود، عمرو آرام می گوید :
قتل مسلم و هانی، توسط همان قوم که آماده ی قربانی بودند پیش پای امامت شما. همان ها به وعده های عبیدالله و تهدیدهایش، امروز مهیای جنگ اند با شما.
😭| عمرو سر پایین می اندازد و چند قطره اشک تند از چشمانش می افتد.
_ بازار آهنگران کوفه رونق گرفته است به ساخت شمشیر و نیزه و آبدیده کردنشان.
_ و لباس رزم از پستوی خانه ها بیرون کشیده اند.
_ همان ها که دیروز، از یکدیگر پیشی می گرفتند به مُهر کردن نامه های دعوتشان، امروز آخرتشان را ارزان به وعده های عبیدالله می فروشند.
😖| نفسمان تنگ می شود از واگویه ی این همه بدعهدی. امام اما هم چنان آرام می شنود و آرامشش سکون می ریزد در جانهامان.
❤️🩹| امام چشم به افق می دوزد و می گوید:
_ عافیت از عاقبت این قوم رخت بر می بندد به ریختن خون من و ایام آرامش ترک می کند زندگیشان را به ستیز با من و ذلت و خواری دامن گیر روزگارشان خواهد شد،
کاش چنین نمی کردند...
#اربعین
•°○@namaktab_ir○°•
دیگه بههرحال باید ثابت کرد نمکتابی بودن رو🦦
پن: خیلی هم کیفیت عکس خوبه! تو این تاریکی و حرکتهای زیاد چه توقعاتی داریناااا😒
#روایت_سفیر
بله، راهیِ کربلا نیستیم:)💔
ولی قراره بریم جایی که رنگ و بوی اربعین و پیادهروی رو داره ...😅
#روایت_سفیر
گر بگویم ادمین مُرده بود دروغ نگفتهام😂
ولی الان زنده شدم اومدم بگم کجا هستیم ^^
موقعیت:
خوابیدی و دوستات غذاتو گذاشتن کنار تا بیدار بشی😋
°
قدرت دفاعی سیستمی که به این ظرف غذا وصله، گنبد آهنین نداره🗿
#روایت_سفیر
تازه
داریم یهعالمه بستهی ۵۰ درصدی میبندیم
از بس که استقبال عالی بوده، بستهها سریع تموم میشن و باید شارژ کنیم😍🥲
#روایت_سفیر