هدایت شده از تک رنگ
💞سلام رفقا!💞
صبح انتخاباتی تون بخیر!🇮🇷💫
خواستیم بگیم منتظر اثر انگشت☝️ هاتون هستیم!!
🔰 خود رای اولیتون،
🔰 پدر و مادر عزیزتون😘
🔰 خواهر و برادر و کل خاندان تون😁
🔰 رفقا و دوستا و آشنایان و نزدیکان تون!
خلاصه تو این یه عکسی که برا ما میفرستین،
هر چی تعداد انگشتا بیشتر🌟 باشه،
از اونجا که پای هدیه🎁 در میونه،
خوش به حالتون تر میشه!😃
🎊😍جایزه ویژه😍🎊
به بیشترین تعداد رای داده هاااااااا🗳☝️
بشتابییییییید🏃🏃😜😋
🌸 @yaranesamimi 🌸
#نقد_کتاب
#رهش
#رضا_امیرخانی
مقدمه:
کتاب 📚را می خری چون امیرخانی نوشته؛
کتاب📚 را تا ته می خوانی چون امیرخانی نوشته؛
متحیر می شوی؛
می بندی و رویش فکر 🤔می کنی و🗣 می گویی یعنی این همان است که دو سه سال وعده داده بود؟!
متحیر می مانی که
یعنی امیرخانی نوشته بود،؟!!!
البته شک نکنید که امیرخانی نوشته است،
چون ارمیا روح کتاب است؛ همان ارمیای معروف.
کلیت موضوع کتاب:
این نوشته ی امیرخانی، نقد اوضاع و احوال تهران نیست.
اوضاع و احوال به گند کشیده شده دنیاست 🌏که همه را در خود می کِشد و می کُشد.
روح و جسم آدم ها را به مرور تسخیر خودش می کند و با اثر گذاری نقطه نقطه خفه می شوند،
بدون آن که گناهی داشته باشند.
بی دین ها، به معنای تام و تمام، بی اعتقادها حتی به نظم هستی، سوارکارند(سرمایه دارهای فئودال بی دین) و همه را هم، رام و همراه خودشان می کنند.
همه ی بی دین ها، همه ی بی خیال ها، همه ی سست ایمان ها، همه ی مدعیان ایمان را
و حتی آدمی هم اگر مخالف این نظام می شود،
نه از روی سبک و روش الهی است بلکه از روی نیاز به زنده بودن وحیات راه به جایی نمی برند و محکوم به مرگند… مرگ تدریجی🌑.
امیرخانی می خواست در قالب علا و ایلیا و لیا که یک خانواده اند👪،
نظام از هم گسسته خانواده فعلی را در رمان رهش بیاورد،
در قالب شخصیت های متفاوت و کم، داستان نظام پاره پاره فعلی کشور 🇮🇷را بگوید.
ادامه 👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
حرف آخر:
ساز زدن✍ هر کسی برای خودش،
نه برای مردم و ناتوان بودن مدیریت کلان نگر و خیانت ها و… حداقل نتواسته بود ذهن خواننده👥👥 را منسجم نگه دارد.
تشتت مدیریت کلان، در تشتت نوشته های امیرخانی هم موج می زد.
ذهن و فکر خواننده به جایی می رسید که
فقط می خواست کتاب تمام شود تا بگوید 📚کتاب امیرخانی را خوانده است.
همین بیان صحنه هایی که فقط فضای رمان را خراب می کند به خاطر آن که نویسنده ✍می خواهد بگوید فضای شهری این قدر تهوع آور🤢 است؛
مثل صحنه ی ترافیک و شماره یک…. پرواز شماره یک و … که اصل حرف نویسنده است؛
ذهن را اذیت می کند و عصبانیت او از این مدل را نشان می دهد.
امیرخانی رمان رهش را نه هنرمندانه،
که مبغوضانه 😬و ….. نوشته است؛ بر هر چه هست.😐😔
💠namaktab.ir
🔶naghdbook.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
📚آسمان شیشهای نیست:
📘 #آسمان_شیشه_ای_نیست
✍ #مرتضی_انصاری
🌀 #عهدمانا
👨 #جوان
🔖 #رمان
🍃معرفی:
آسمان🌨 آسمان است؛ صاف و سالم. چه برای پسر 👨💼داستان چه برای دختران داستان؛ آنها اگر حواسشان به خودشان نباشد…ترک⚡️ می خورند؛ هر چند که با اشتباهشان آسمان ترک نمی خورد…آسمان همیشه صاف است.
☘برگی از کتاب:
نمی دانست چرا همیشه زن های روبرو و طرف دیگر ایستگاه به نظرش زیباتر می آمدند. شاید به این خاطر که دست نیافتنی تر بودند. اگه کسی به مریم نگاه کنه و این جوری فکر کنه ناراحت نمیشی؟
ازترس اینکه مرد دیگری در مریم حتی به اندازه یک نگاه👁 شریک شود؛ نگاهش راقطع کرد ولی ذهنش بازهم دست از سر اوبر نداشت. 🤔
– یعنی اگر مریم نبود، حق داشتی به هر زنی که خواستی نگاه کنی⁉️❓⁉️
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
بشتابید🏃🏃🏃
قیمت با تخفیف ویژه
#سفارش از طریق👇
📦 @sefaresh_namaktab
نمکتاب 🇮🇷
📚 #زنان_عنکبوتی 💌 #ارسالی_مخاطبین👇👇👇👇 باسلام. کتاب واقعا فوقالعاده بود👍 تنها کتابی📘 بود که بعد خ
📸 #عکسنوشته
📚 #کتاب_زنان_عنکبوتی
✍ بودن یا نبودن؟
بشتابید🏃🏃🏃
قیمت با تخفیف ویژه
#سفارش از طریق👇
📦 @sefaresh_namaktab
📚 #بچه_مثبت_مدرسه
✍ #یاسر_عرب
🌀 #مدرسه
🤩 #نوجوان
🍃معرفی:
+مثبت در _منفی میشود 💯صددرصد مثبت+ ولی از مدرسه اخراج می شوید!😝
کتاب 📘 بچه مثبت مدرسه به دغدغه ها و افکار 🤔 و رفتارهای دنیای معصوم دو دانش آموز می پردازد که نظام آموزشی حدود سال های دهه شصت کشورمان را تجربه کرده اند.
متن کتاب 📘 ، دلنشین و روان بیان شده است و اکثر عبارات در عین سادگی، حاوی مفاهیمی عمیق است که خواننده را به ادامه خواندن مطالب سوق می دهد.
مطالب در ترکیبی از دو قالب طنز 🤣 و جدی 😐 به وضعیت آموزشی مدارسی که این دو نوجوان در آن درس می خواندند پرداخته است.
از امتیازات این کتاب 📘 می توان به این دو مورد اشاره نمود:
👌 روایت مطالب به صورت خاطره وار از زبان دو دانش آموز که در بطن حوادث و ماجراهایی درگیر هستند، میباشد
و همچنین نحوه بیان عبارات به صورت محاوره ای و ساده نوشته شده است.
بچه مثبت مدرسه از زبان یاشار🧑 و محسن 👨بیان شده است.
یاشار دانش آموزیست بازیگوش😜 و پر جنب و جوش🏃♂ اما دلسوز و مهربان🙂.
یاشار🧑 و محسن👨 با هم دوست می شوند و حوادث زیبا و دلنشینی را می سازند.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
╭┅──────┅╮
@namaktab_ir🌺
╰┅──────┅╯
نمکتاب 🇮🇷
📚 #بچه_مثبت_مدرسه ✍ #یاسر_عرب 🌀 #مدرسه 🤩 #نوجوان 🍃معرفی: +مثبت در _منفی میشود 💯صددرصد مثبت+ ولی از
بازرسی ماهیانه🕵♂ بود و من هم مثل بچه های دیگه از روز و ساعت 🕰 بازرسی 🔍 بی خبر بودم.
ناظم محترم، آخرهای کلاس ریاضی پیدایش شد😱...
دوشنبه بود و به شدت قرمز!
قرمز آژیری!🚨
بعد از چند لحظه پچ پچ🤭 و خنده، معلم ریاضی 👨🏫 در اوج بی رحمی ما را با ناظم تنها گذاشت.
ناظم آدم عجیبی بود. عینک دودی بزرگی🕶 به چشم داشت. کمی هم چاق بود...
متاسفانه من رو هم که میشناسین، اصلا حاضر نبودم نظرم رو واسه خودم نگه دارم🙄.
اون موقع ها کارتون «چوبین» پخش می شد!🧒📺
من که استاد کاراکتر سازی و شخصیت پردازی مدرسه بودم، با خروج معلم ریاضی👨🏫 برای اعلام شروع جنگ💣 صدام رو عوض کردم و با صدای جغد 🦉 تو کارتون چوبین بلند گفتم:
- یه خبر بد👀!
و بعد کلاس از خنده منفجر🤣 شد!
این روز ها که نمی دونم، اما اون موقع ها بساط فلک و شِلنگ😳 و خط کش 📏 به راه بود.
شِلنگ که تا اون لحظه از دید من پنهان شده بود👀، ناگهان خودش را محکم روی میز کوبید😤 و کلاس مثل قبرستونی متروک⚰ ساکت شد.
می دونم که تو هم درک می کنی نگه داشتن احترام شلنگ چقدر واجبه😤!
ما که در حفظ حرمتش هیچ شکی نداشتیم😒!
بله دیگه، این کار من تقریباً در حد خودکشی😖 بود، البته من یکی به خودکشی با این جور کارها عادت کرده بودم.
جناب ناظم...
╭┅──────┅╮
@namaktab_ir🌺
╰┅──────┅╯
💌 #خاطرات_کتابخوانی
خاطره فدای سرت
در لابه لای صدای انفجارهای 💥💥💥پیاپی، صدای شکستنِ ظرفی مرا به خود 🧐آورد…
عمار و کریمه👦🏻👧🏻 را میدیدم که حسابی به تکاپو افتاده بودند…
معلوم نیست که پشتِ مبل چه خبر شده که بچهها اینطور فاصله مبلها تا ظرفشویی آشپزخانه را حروله 🏃♂️🏃♂️🏃♂️میکنند…!
ینی این حمله، 🔫💣چندنفر کشته و زخمی داشته؟! سرنوشت “امل” چه میشود؟!
صدای شُرشُرِ آب💧💧، دوباره مرا به خانهمان آورد…
نمیفهمم چرا بچهها 👦🏻👧🏻اینطور رفتار میکنند…
انگار میخواهند چیزی را از من پنهان کنند…
اشکهایم 😭سراسیمه به سراشیبیِ گونهام میرسند و پشتِ هم سر میخورند و به روی صفحه کتاب 📖میریزند…نمیدانم که این چندمین دستمال کاغذی است که برمیدارم تا جلوی سرازیر شدنِ اشکم 😢را بگیرم…!
حسن که داشت از سقف مینیبوس میافتاد، انگار کتاب 📖را هم از دست من کشید و به زمین انداخت…
به زمان خودم آمدم، ایران، مشهد، عبدالمطلب، منزلمان، پشتِ مبلها، ظرف شکسته عسل 🍯که لابلای اسباببازی بچهها ریخته و همه چیز را به هم چسبانده…!
وای خدا من، دست عمار👦🏻 در هالهای از عسل 🍯و خون فرورفته و کریمه 👧🏻که با دیدنِ این صحنه حسابی خودش را باخته، با پاهای عسلی به سمت آشپزخانه میدود…
رسما فرش و سرامیکها و مبل با عسل🍯 و چسبندگیاش نابود شدهاند😱😰!
دیروز صبح بود که خواندنش را شروع کردم…
تقصیرِ خودم است، چنان در عمقِ ماجرا فرو رفتهام که گویی در زمان سفر کرده بودم و در خانهام حضور نداشتم😎…
همین شده که خواسته یا ناخواسته، کنترلِ خانه را به کلی از دست دادهام!
آخرای کتاب 📖بود که شکستن ظرف عسل🍯
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_معرفی_کتاب
از هر سو دوست داري به كتاب نگاه كن
ولي خوندنشو از دست نده
#از_کدام_سو
#نرجس_شکوریان_فرد
📚 @namaktab_ir
📎namaktab.ir
📎Namaktab.blog.ir
.
🔹امام باقر عليه السلام:
💬 لبخند😊 یک شخص به روى برادر مؤمنش☺️ ثواب دارد، و برداشتن خاشاكى از روى او نيز ثواب دارد.
و محبوبترین عبادت در نزد خدا که به آن پرستش شده چیزی جز شاد کردن مومن😍 نیست.
.
📚 کافی، ج2، ص188.
💐 ولادت حضرت باقر العلوم علیه السلام بر همه شیعیان مبارک.
🙏 به امید دیدن روز ظهور فرزندش و کامل شدن علوم...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🌸 @namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾