eitaa logo
نمکتاب
16.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
801 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشق بیست‌و‌هــ🦋ــشت ساله‌ی گلزار شهدای کرمانــ... عارف بیست‌و‌هشــ🦋ــت ساله‌ی خوابیده بر زمینــ... 🌹 عبدالمهدی مغفوری🌹 لینک رایگان کتاب عبدالمهدی😍 💢این لینک فقط مختص شماست و ارسال آن برای دیگران غیرشرعی‌ست‌.💢 http://namaktab.ir/app/abdolmahdi.apk ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
نمکتاب
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 #رمان_اینترنتی 1⃣ #قسمت_اول 🤓✍ من رمان خوانم. لذ
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 2⃣ 😨✍ با «» همراه ترسا می شدم و قربان صدقه ی قد و بالای آرتان می رفتم. 👥✍با دو برادر «» هم قدم می شدم و لب جدول همراه دانیار راه می رفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم. 😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی می گشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یک‌عمر را برایم به ارمغان بیاورد. 😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان می گذاشتم و آخرش هم با خودش آرام می گرفتم. 😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارت های اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد. 👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودک های بی مادر به آب‌وآتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است. 😓✍ با «» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان می خریدم و نهایت آرشام می شد مرد شب و روزم. ✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه می رفتم. 😶✍با «» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود. 🤬✍ روزی صد ها صفحه می خواندم. گاهی از قلم نویسنده ها به تنگ می آمدم و چند تا ناسزا نثارشان می کردم، اما باز هم نمی شد که نخواند... ◀️ ادامه دارد... ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمکتاب
♨️ شب ممکن 📚رمان: ✍نویسنده: شب خیلی خوب است. شب ها همه خوبند چون خاصیت پوشانندگی دارند. تمام آنچه که خورشید قادر است با پشتوانه نورش به رسوایی بکشد🌱، شب می تواند با خاصیت ذاتی اش در خود فرو ببرد و تو تنها تاریکی مطلق را ببینی. البته که ممکن است کسی بعدها آن چه که در شب پنهان شده بود🤭 را با قلمش هوار بکشد و نمایان سازد. و “شب ممکن” دانسته یا ندانسته می خواسته چه چیز را فریاد بزند؟ امکان داشتن بودها و نبودها. بودهای بد و هرزه ای که باید با چشم ندیدو تنها با قلمِ مظلوم می شود مقابل چشمها تماشایی اش کرد.😥 شهسواری از نوشتن این رمان چه هدفی داشته است؟🔎 می خواهد لذت های لجن را عادی سازی کند؟📊 یا غیر عرف ها را لذیذ جلوه دهد؟ از هر جهت که نگاه کنی ظلم بزرگی است. 😠 ولی یک چیز را خوب به تصویر می کشد؛ دریوزگی تمام آن هایی که خودشان را “هرز” داده اندو مثل یک کهنه پارچه گرد گیری، بی مقدارند و در به در.😔 فرقی هم نمی کند مرد و زنش، همه سرگردانند، منفعلند، بی پناهند.😰 هر چند که در ظاهر مست و سرخوشند.  شب ممکن همان بوفِ کورِ پوچِ صادق هدایت است😟 که کتاب هایش تو را سرگردان و افسرده می کند😔 و به قول بچه های دبیرستانی می مانی که با این زندگی ات چه کنی!😢 خودکشی بهترین کار است!🔪💊 هرچند که ادبیات و قدرت قلمش تو را پای کتاب بنشاند، محتوایش تو را به آخر خط می رساند و این همان “هیچ و پوچ” است.😣 داستان سه فصل دارد: شب شروع، شب واقعه، شب کوچک.🌙 شب شروع : یک خیال است، پردازشی است برای کسی که از حال امروز و الان خسته است. اصلا خیلی تنهاست و فکرش چیزی متفاوت می خواهد. پس می رود دنبالش و چون می تواند، به آن می پردازد.🍃 دختری پولدار👸🏻 و بی عار همراه مردی بی هدف، دنبال لذتی چند ساعته می روند🔥 و در نهایت به جدایی بعد از لذت می رسند. شب واقعه و شب کوچک : می خواهند به تحلیل آن دو شب گذشته و اتفاقات بعد از آن دو شب بپردازند.🍃 نویسنده، اول کتاب شعر حافظ را می نویسد که: فریب جهان قصه ی روشن است ☘    ببین تا چه زاید، شب آبستن است🍂  ۶ و فریب خوردن انسان ها (از هر دو جنس) در مقابل لذت دنیا را به تصویر می کشد. 🌅 مردمانی از هر وادی و طیف که درون و فکرشان به خاطر مبهوت شدن در برابر لذت🔥، خالی است. داستان این رمان به گونه ای است که هم خسته ات می کند و هم سر خورده و سر آخر تو می مانی و دنیایی که تو را در خود فرو می برد.🙄 هرچند که انسان ها خودشان چاقو به دست دیگران می دهند تا ذبحشان کنند.🤭 تو بسیار در اطرافت می بینی، سرهای آذین بسته شده، با موهای شینیون، که جدا شده است. این همه گردن های بریده شده که صورت های عروسکی شان چشم نواز است،☺️ این همه غیرت و حیای مُثله شده، نتیجه قصه های پر فریب دنیاست که زایش دورشدن از تمدن خود و پیوستن به تمدن غربِ بی خداست.🙄 اما نویسنده ی “شب ممکن” فهمیده یا نفهمیده هم به میخ زده و هم به نعل . خواننده باید عاقل باشد.😌 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   ♨️ @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚تا نیمه ی راه: 📗 ✍️نویسنده: ابوالقاسم علیزاده 🌀نشر: 🔖 معرفی: داستان همه عروس دامادها یه طرف👉، داستان حبیب و نامزدش یه طرف👈. عاشقانه های ❣️دامادی که آرام آرام مقابل عروسش جان می دهد و شکنجه هایی که عروس تنها به جان می خرد تا… بریده کتاب: هنوز جمله تمام نشده بود که صدای شلیک گلوله به گوشم👂رسید. ناخودآگاه به اطراف خیره شدم👀…. کمی دقیق تر🔎 شدم باورم نمی شد. با وحشت واضطراب خاصی گفتم: 🗣حبیب! عراقی ها…. هنوز حرفم تمام نشده بود که تیراندازی به سمت ما شرع شد…. نمی توانستیم هیچ عکس العملی نشان بدهیم. نه من قادر بودم دست به اسلحه ببرم نه حبیب…..حبیب باورش این بود که جاده در دست مدافعان ایرانی است ✅و می شود از سوسنگرد خارج بشویم…. ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب ╭┅──────┅╮ 🗓 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا جایی که می توانید برای کتابهای خوب هزینه کنید و آن را بحساب صدقات جاریه بگذارید. ¨*·~-.¸-<🖤🍃🖤🍃>-,.-~*´ 2⃣ 💳 شماره کارت نذورات: 5041721039933271 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚‌| بگو راوی بخواند... ماجرای اهل بیت در شام است💔 که در یک نمایشنامه ساده و روان اما جذاب و دلنشین تعریف می‌شود... خوب مخاطب را می‌برد در اوج حادثه و با چشم گریان💦🦋 و ذهنی روشن و پر نور بازمی‌گرداند... 💭📖| چند کلامی از ابتدای کتاب: عِمران: - چشم هایم کورند. دوباره نمی بینم. پیرشامی: - کاش چشم های من کور بودند ونمی دیدم. عِمران: - این سرزمین کجاست که مردمانش به چشم های کور مادرزاد حسادت می کنند! آیا تو ازمردمان این جایی؟! از اهالی شام؟! پیرشامی: - بگو دوزخ. عِمران: - دوزخ؟! . . . ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب سلام الله علیها ╭┅──────┅╮ 🖤 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
۷ : کاظمی به روایت همسر شهید ✍️نویسنده: نفیسه ثبات 🌀انتشارات: 🔖 معرفی : کتاب نیمه ی پنهان ماه۷: خاطرات عاشقانه💞 اززندگی شهید ناصر کاظمی 👥دو نفری که با هم زندگی کردند. هم دیگر را دوست داشتند و عزیز یک دیگر بودند. یکی رفت برای دفاع از کشور و جانش💔را فدا کرد و دیگری هنوز دارد مبارزه💪 می کند. این کتاب ها داستان زندگی عاشقانه💖 است. کتاب نیمه ی پنهان ماه۷ خاطرات عاشقانه اززندگی شهید ناصر کاظمی است. بریده کتاب: ناصر آمد👣 دنبالم که با هم برویم کوه. رفتیم دربند، ناصر برایم تعریف کرده بود که دوران دانشجویی زیاد می رفته کوه. چند ساعتی⏰که رفتیم، ناصر نشست روی یک تخته سنگ از خودش گفت: قول داد که توی زندگی نگذارد به من سخت بگذرد. کمی با هم حرف زدیم. هنوز خیلی با هم صمیمی نشده بودیم. رویمان نمی شد راحت با هم حرف بزنیم. موقع پایین آمدن شیب سر پایینی خیلی تند بود، چند بار نزدیک بود لیز بخورم و با سر بیایم پایین. هر بار ناصر برگشت عقب، دستش را آورد🖐 جلو ولی زود دستش را کشید عقب. بعدها بهم گفت: اون روز اون قدر جدی بودی که فکر کردم اگه دستت رو بگیرم یکی می خوابونی👊 تو گوشم. بالاخره رسیدیم پایین و بستنی خوردیم بعد هم رفتیم، گل مریم برای شام. جای دنج و آرومی🍃 بود. ناصر این جور جاها رو خیلی خوب می شناخت، می گفت: نعمت های خدا برای مسلمون هاست، بچه مسلمون باید جاهای شیک بره، غذاهای خوب بخوره، لباس های مناسب بپوشه. توی مدتی که با ناصر زندگی کردم توی بهترین رستورانهای تهران غذا خوردم.☘️ ص41 ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم 🔶️🔸️او یک سردار بود🔸️🔶️ درون و برون مرز هر اتفاقی برایش می‌افتاد.. 🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️ می‌دانی حاجی جان! یک قسمت از ترکش‌هایت بماند پای حساب ♦️کوچه‌های مدینه!♦️ درد پهلو و کمرت، باشد ♦️به نیابت از مادر!♦️ یک قسمت از ترکش‌هایت بماند پای حساب ♦️جگر تکه تکۀ حسن؛♦️ یک قسمت از ترکش‌هایت بماند پای ♦️روضۀ غریب مادر، حسین؛♦️ دستان قطع شده‌ات پیشکش ♦️علمدار!♦️ پاهای قطع شده‌ات، بدن تکه تکه شده‌ات، سر جدا شده‌ات؛ همه‌اش پای ♦️قاسم، علی‌اکبر، علی‌اصغر♦️ درد ترکش‌هایت آرزوی خودت بود؛ دردی که اماممان، حجة‌ابن‌الحسن(ارواحنا له الفداه) از حال مردمان می‌کشد.😔 از قلّت خوبان و کثرت دشمنان! از دین‌داری بال پشه‌ای مسلمانان از گناهان مردمانش!😢 🍃و شهادت خوب عاقبتی است برای یاران خالص و صادق ایشان🍃 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾