📚 مترسک مزرعه آتشین:
#مترسک_مزرعه_آتشین
#نوجوان
#نوجوان_رمان
📚 اگر دلت میخواهد نوجوانی متفاوتی داشته باشی، از همه دوستانت سر شوی و همه حسرت تورا بخورند ،
از توسری خوردن بیرون بیایی وبرای خودت آقایی کنی،
دست از سر این کتاب برندار...
📖خلاصه:
داستان بچههای یک محله است که بینشان اتفاقاتی میافتد و قهرمان داستان پسر 15 سالهای که درگیریها و خواستهها و قلدریها و شیطنتهای خاصی دارد. ترسها و مبارزهها و تو سری خوردنها و دعواها، قد علَم کردنها و سرآخر دور شدن از خانواده و بسیجی سمج و تخسی که در جبهه به زور خودش را جا میدهد و کل خلقش عوض میشود.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
📢توجه. توجه📢
سلام دوستان.طاعات قبول
این کانال یه کانال معرفی کتاب هست، هدفمون به اشتراک گذاشتن، کتاب های خوب و جذاب و مفیدی که میخونیم و البته کتاب هایی که برای فروش موجود داشته باشیم رو با هشتگ #سفارش مشخص می کنیم، پس لطفا در سفارش کتاب هاتون دقت کنید☺
#سفارش از طریق👇
@sefaresh_namaktab
May 11
#خاطرات_کتابخوانی
تور کردن یک کتابخوان
از بیرون می آمدم، دنبال کلید تو کیفم می گشتم .
به کلید که دستم خورد تا در بیارم نگاهم به پیاده رو افتاد، دختری با یک پلاستیک سیب زمینی داشت از جلوی خانه مان رد می شد .
شال رنگی روی سرش انداخته بود، اما شلوارش تنگ بود،
جورابی هم نپوشیده بود؛
تا حالا توی محل ندیده بودمش .
گفتم باید تورش کنم!!!
دو سه قدم مانده بود تا بهم برسه، که با لبخند سلام کردم. خوبی ؟
👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
نگاهم کرد و جواب داد: سلام، بله.
گفتم: دوست داری کتاب بخونی؟
اینجا ما یک کتابخونه داریم.
در رو باز کردم و رفتم داخل، اون هم دنبالم اومد.
گفتم اسمت چیه ؟
گفت : فاطمه،
پرسید الان در کتابخونه رو باز کردی؟
گفتم: نه خاله اینجا خونه ماست، این گوشه هم قفسه کتاب گذاشتم که بچه ها بیان و کتاب ببرند،
خیلی خوشحال شد.
گفتم: اگر خوب بخونی جایزه هم می گیری!
گفت: واقعا خاله؟
پرسیدم : کلاس چندمی؟
گفت: چهارم.
دو تا کتاب سبک بهش دادم.
برای مامانت هم می تونی ببری!
گفت: خاله سواد نداره.
گفتم باشه پس اگر خوندی بیار و جایزه ات رو بگیر!
گفت: کِی هستی؟
گفتم معمولا بعد از نماز ظهر هستم.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خدایا شکر، یعنی می شه یک نفر دیگر را هم کتاب خوان کنم!
بهترین لذت زندگی گاهی می تواند تور کردن یک کتابخوان باشد.
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
الهـی بـه خوبـان عالم قسم
به هفتاد و دو اسم اعظم قسم
به عالم به آدم به خاتم قسم
ز پا اوفتادم تو دستم بگیر
اجرنا من النارِ یا مجیر
دلم گشته بیمار و خواهم دوا
که جز تو کند حاجتم را روا؟
به زنجیر نفس و به بنـد هوا
اسیرم اسیرم اسیرم اسیر
اجرنا من النّار یا مجیر
#توبه
#مناجات
#ماه_رمضان
#میثم_مطیعی
📚 حاء سین نون:
#حاء_سین_نون
#جوان
#اهل_بیت
#امام_حسن علیه السلام
#سید_علی_شجاعی
🌸«حسن» را تا به حال زیاد برایت معنا کرده اند: ...نیکو،پسندیده،کریم،مظلوم ...
اما یک جور همه چیز تمامش را کسی به تو نچشانده ...طعم «امام» بودن را زیر زبان یکایک کلمات این کتاب حس میکنی...قدر بدان !
✏بریده ای از کتاب :
حسن علیه السلام قنوتش را بلند میخواند.به ناگاه از جایی که نمیبینم و نمی دانم تیری از برابر چشمانم می گذرد و بر پهلوی حسن علیه السلام مینشیند و بر سجاده اش می اندازد.عدی ناخواسته نمازش را رها میکند و میشتابیم که او را دریابیم.حضرتش از زیر عبا و ردا زره پوشیده ....بازی پیچیده تر از تصور من است.حسن علیه السلام در نماز هم آسوده نیست گویا و این یعنی دشمن تا صف جماعت هم آمده.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
کتاب سکوی پنهان : معما گونه و پر امید
نقد کتاب
سكوی پنهان
#نقد_کتاب
#سکّوی_پنهان
نویسنده: #صالح_مرسی
#نشر_شهید_کاظمی
مترجم: سید مهدی نورانی
سکّو ، یک سکوی پرتاب است از وحشت به آرامش و حرکت.
سکو نترسیدن از تهدیدها و زدن به دل تاریکی و تسلط بر بدی ها و نابود کردن آن است.
سکّو کتابی است #معما_گونه و پر از امیدواری.
همیشه هستند کسانی که برای مهار و کنترل دیگران، خودشان را چنان پر هیمنه و پر هیبت نشان می دهند که هر کس در مقابلشان است ناگزیر شود سر تعظیم فرو بیاورد.
اما فقط باید در مقابل این افراد نترسید و تکیه بر داشته های عظیم فردی و گروهی کرد و با توکل پیش رفت و قطعا پیروزی در دسترس خواهد بود.
این کتاب، معمای وحشت #اسرائیل را توسط چند جوان به سادگی حل می کند. اسرائیل می خواهد سکویی در صحرای سینا نصب کند و #نفت #مصر را برای خودش استخراج کند. جوانان مصری در یک تعقیب و گریز نفس گیر و پیچیده و پر هیجان با #موساد این سکو را منهدم می کنند.
خواندن این داستان واقعی برای جوانان پر از هیجان و امیدواری است و ایمان به توانمندی ها را پررنگ تر می کند.
💠namaktab.ir
🔶naghdbook.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
#بریده_تولد_در_لس_آنجلس
#بهزاد_دانشگر
در موقع مهاجرت جذابیتهایی ایجاد میشود. آدم وارد یک محیط جدید میشود. وارد فعالیتهای جدیدی میشود. انسانها اهدافی دارند و هر کاری انجام میدهند در راستای آن اهداف است. برای پیشرفت زندگیشان است. ولی بعد از اینکه این مراحل پشت سر گذاشته میشود، یک خستگی با خودش دارد. ایرانیهایی که به خارج از ایران رفتهاند، در این بازی میافتند و یک هیجان هم برایشان ایجاد میشود؛ ولی در نهایت توام با خستگی است. حالا باید ببینیم اصلا ارزش دارد یا ندارد؟ چون در این بازی شما یک چیزهایی را هم از دست میدهید؛ مثلا من در این شرایط، حیا و غیرتم را از دست داده بودم. آیا ارزش دارد که آدم وارد یک چنین بازیهایی میشود؟
ص 47
#سفارش از طریق👇
@sefaresh_namaktab
📚نذری کتاب👇
بانک رسالت: 5041721039933271
📚 من دیگر ما:
#من_دیگر_ما
#جوان
#خانواده
📚فرزند ما از ما جدا نیست، او خود ماست: اما در اندازهای کوچکتر.
بدون تردید، پدر و مادر، پیشوای تربیتی فرزندان هستند، پس باید برای تربیت خود و توجه به رفتارهایی که دارند، تلاش ویژه¬ای داشته باشند.
📖خلاصه:
«منِ دیگرِ ما» تلاش می کند با تکیه بر مبانی دینی، مهارت های تربیت فرزند در دنیای امروز را با قلمی ساده و روان به پدران و مادران آموزش دهد.
✏بریده کتاب:
خداوند برای کسانی که اهل تلاش هستند و به آنچه که میدانند، راه هدایت را گشوده و زمینه ی فهم بهتر را فراهم میکند [(سوره عنکبوت، آیه ۶۹).
و سخنی را از امام باقر علیه السلام، «هر کس بدانچه که میداند عمل کند، خداوند آنچه را که نمیداند به او خواهد آموخت.»] پس از همین حالا تصمیم بگیریم، آنچه را در مسیر تربیت فرزند آموخته ایم، بدون از دست دادن فرصت عمل کنیم تا خداوند راه آموختن مهارتهای تربیت فرزند را برای ما هموار کند.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشجویی؟میخوای مهاجرت کنی؟ پس حتما این کتابو بخون
رمانی جذاب درباره یک دانشجو و نخبه ایرانی که دانشگاههای اروپایی او را دعوت به همکاری می کنند
#کلیپ_معرفی_کتاب
#اپلای
#مهاجرت
#دانشجو
#کتاب_خوب
#کتابخوانی
#با_کلاسا
#نمکتاب
#عهد_مانا
#نرجس_شکوریان_فرد
@namaktab_ir
📚یادگاران (بروجردی)
#یادگاران_بروجردی
#ستاره_درخشان
#جوان
✏دیده بود بروجردی فرمانده منطقه است، آمده بود پیشش. گفته بود «دشمن داره میآد جلو، هیچ امکاناتی هم نیست.»
بروجردی هم که همیشه ی خدا می خندید. این بارهم خندیده بود. طرف عصبانی شده بود؛ زده بود زیر گوشش. برای چندمین بار بود که یکی میزد توی گوش بروجردی. بلند شده بود، صورتش را بوسیده بود، گفته بود «شما خسته شده ای. بیا بشین. درست میشه»
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir