eitaa logo
نمکتاب
15.9هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
756 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚من عمه هستم تو بابا: قم ۷تا۹_۹_تا۱۱سال 🌟معرفی: اینبار کربلا را از زاویه نگاه دختر امام بخوانیم این کتاب را قلباً دوست دارم خیلی زیاد… از زبان (س) خطاب به است که در دنیای کودکانه خود از ابتدای همراهی بابا تا شهادت حضرت را روایت می‌کند و این جمله زیبا که : رابطه من و تو مثل رابطه عمه زینب و باباست…. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#من_و_کتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین را، حسین نشناسان نکشتند، دنیاپرستان کشتند... جامعه ای که خودش را رها کند در میان خواسته های نفسانی و شهوات وجدانش خاموش و عقیده اش سست و رفتارش شبیه کفار می شود. آن وقت در خون غلطاندن خوبان برایش می شود کار یک نیم روز! آن هم با لب عطشان... این کشته فتاده به هامون حسین توست... ای رسول خدا! این صید دست و پا زده در خون حسین توست...
نقد کتاب من پیش از تو نوشته ی ترجمه زندگی در را نه آن گونه که تصور ماست،  بلکه آن طور که واقعیت است را می توانید در کتاب های داستانی شان ببینید.(البته اگر کسی مایل باشد که ببیند) انسان های غربی پر شده اند از«خودشان». فرقی ندارد،  پیر و جوانشان دنبال این هستند که «من» شان را چگونه لذت مند جلو ببرند. داستان دختری که درخانواده متوسط زندگی می کند و برای آنکه بتواند روال معمولی دنیایش را بگذراند باید کار کند. کار کند که بخورد و بپوشد.  بخورد که کارکند.  چرخه ی حیوانی که دردنیا حاکم شده است. آن طرف یک پسر پولدار که دراوج لذت های دنیا بوده و براثر تصادفی فلج و خانه نشین شده است. پول که باشد می شود با دو مستخدم همه چیز را اداره کرد.  یکی دختری که دل به دلش بدهد. یکی هم مردی که تمیز کاری هایش را کند. پدر و مادر غربی اش هم که دنبال «من لذت بر خودشان» هستند.  اتفاقاتی که بین این پسر فلج و این دخترمی افتد داستان را جلو می برد و شما را همراه می کند. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 پسر فلج داستان مغرور است. او خوشگذران، پردرآمد و پر آرزو بوده که باتصادفی تمام آرزوهایش بر باد می رود. حالا به موسسه ای پول داده و روز مرگش را هم تعیین کرده تا در موسسه بستری شود و آنها آنرا به دیار باقی بفرستند. این موسسه هرکس که از زندگی سیر شده باشد را با آرامش می کشنش!!! به اصرار پدر و مادرش (که هر دو پی عشقشان هستند سوا سوا !) قبول می کند زمان خودکشی اش را عقب بیندازد . عشق دختر به خودش را می فهمد اما چون اینطور زندگی کردن را بی فایده می بیند باز هم سر موعدش در موسسه بستری می شود و با کمک آنها می میرد. محبت در غرب انگار که مرده است. من به غرب و آمریکا سفر نداشته ام اما کتاب های داستانی ای که نوشته خودشان هست زیاد می خوانم. مبنای زندگی شان انگار فقط است لذت. حالا در این میان اگر کسی از بین برود یا آسیب ببیند و یا هرچیز دیگر،چندان تو را نباید اذیت کند.  خودت را دریاب بقیه چیزها به جهنم. رمان جذابی که تو را با خودش امیدوارانه می کشد و همین هم باعث می شود که تو زندگی دختر ورزشکار را ندیده بگیری که بخاطر نان و جا و شهوت با هم همخوانه می شوند. همچنین پدرو مادرهای خودخواه دختر و پسر فلج را ندیده بگیری، به امید پایان خوش داستان. ولی مواجه می شوی با یک ناکامی بزرگ و اندوه آور برای دختر و یک خودکشی وحشتناک قانون مند و با کلاس برای پسر فلج . خلاصه اگر رمان را با چشم باز بخوانی،یه دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا را درخواهید یافت. خیلی از رمان های اینترنتی همین مدل دستمایه را دارند. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚الی الحبیب: 🖌معرفی: دیر آمد؛ اما آمد. بعضی ها دیر می آیند اما می آیند امامت را چشم انتظار نگذار خودت را به امامت برسان مهم این است که نه از امامت جلو بزن و نه دیر بیا و از امامت عقب بمانی….. 📖خلاصه: سیداصغرعلوی, در الی الحبیب, حبیب‌بن مظاهر را از هشت زاویه بررسی می‌کند: حبیب قرآنی حبیب دین‌شناس حبیب مبلغ حبیب تشکیلاتی حبیب رفاقت حبیب رقابت حبیب مهدی حبیب او را قله معرفی می‌کند و ابعاد زندگی‌اش را بررسی می‌کند تا امکان حسینی‌شدن به ما بدهد. موقعیت‌شناسی حبیب, لبیک‌گویی‌اش, ختم قرآن یک‌شبه, مقایسه نامه امام به او و محمدحنفیه و…موضوعاتی است که در کتاب مطرح می‌شود. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚طعم زندگی: اگر یک وقت در فرزندت یا خانمت زشتی می بینی، قشنگ چشم‌هایت را بمال و دیدنت را اصلاح کن👀 . چیزی را که خداوند داده است قشنگ است.چیزی را که خدا خلق کرده است قشنگ است 🌹. اشکال در چشمان توست .😵 لیلی جمال قابل توجهی نداشته، ولی در چشم مجنون خیلی زیبا بوده است.به مجنون  گفتند: عاشق چه چیز لیلی شدی ؟ گفت لیلی ، لیلی . غیر از این هرچه می‌گفت، می باخت. اگر می گفت: عاشق چشمانش هستم می گفتند از این چشم قشنگ تر هم هست.اگر می گفت: عاشق ابروانش هستم، می گفتند: زیباتر از آن هم هست. مجنون می گفت : من خودش را می‌خواهم. می گفتند: با این چین و چروک صورت؟ می گفت: من قشنگی می‌بینم. اگر بر دیده مجنون نشینی                 به غیر از خوبی لیلی نبینی ما اگر به دید خدایی نگاه کنیم ، همه زیبایی است. باید نور خدایی را در وجود خود روشن کنیم تا همه را زیبایی ببینیم. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب   💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
؟ کتاب های پویش با ۵۰ درصد تخفیف تا پایان ماه صفر از طریق👇 @sefaresh_namaktab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزت دارد حسین! اگر دنبال یار می فرستد، دنبال زهیر... اگر با حر صحبت می کند تا راه را باز کند.. اگر با عمرسعد سخن می گوید... اگر از صبح تا عصرِ عاشورا صدا بلند می کند: -هل من ناصر ینصرنی! می خواهد کسی نباشد که دلش عزت بخواهد و از سایه ی عزت حسینی محروم شود! #کلیپ_معرفی_کتاب #امیر_من #نرجس_شکوریان_فرد #نمکتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشنده ترین این دیار حسین است. -مشکلت را فقط حسین حل می کند! -از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار! –حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد! -این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست! هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم! جلوی اشک هایم را نمی گیرم! به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم! اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد
📚المصارع: معرفی: 🖌کتاب المصارع، کتابی ظاهراً کوچک ولی بزرگ، کتابی به بزرگی عاشورا، که بیانگر جهاد امام و بد عهدی کوفیان است. مظلومیت مسلم و آزادگی حر را به تصویر می کشد، وفاداری یاران را اثبات می کند و شجاعت قمر بنی هاشم را به رخ می کشد. مصیبت اهل حرم دیده می شود و درآخر تو می مانی و ندای هل من ناصرا ینصرنی… 📖بریده از کتاب: بسم الله الرحمن الرحیم🔅 به حسین بن علی ازسوی شیعیان او وشیعیان پدرش..📜 شیعیان چشم به راهند وجزتونظری ندارند.😔 پس بشتاب! بشتاب ای پسر دختر پیغمبر،☺️ باغ هاسبز شده ومیوه هارسیده ، زمینها سرسبز وخرم ودرختان پر برگ وبار است.🍒 اگر بیایی نزد سپاهی سازمان یافته امدی.☝️ سلام خدابراو وپدرت...🌱 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
«اربعین» یعنی من؛ همچنان پای رکابت ایستاده ام! یعنی هرچه بگذرد.. عطشم برای یاری ات بیشترمی شود کسانی هستند که «عشق♥» تو را نچشیده اند.. و من میخواهم قلب ها 💕را به تو گره بزنم... 🔖شماره کارت نذورات اربعین: ۶۱۰۴۳۳۷۸۶۴۹۵۷۰۲۰ برچسب کوله اربعین👇👇👇👇 http://yon.ir/p3Mpi
🔻در حاشیه نماز جمعه پردیسان 📚خاکی ترین فروشگاه زیر خیمه حسین! #بچه_های_آسمان #پویش_کتابخوانی_امت_حسینی 🌸 @namaktab_ir
📚من و پنج وارونه: (آگاهی های لازم برای پیشکیری از بیگاری عاطفی) *کاش انسان‌ها به اندازه کالایی که می‌خرند، در دل بستن ها و محبت کردن‌ها هم حوصله و وسواس به خرج دهند. *حیف است که دل‌ها بی در و دروازه باشد و عشق ها بی‌هویت و بی‌شناسنامه؛ چرا بعضی به (گدایی عشق) می‌پردازند و بعضی به (حراج عشق) باید از چه گذشت، تابه چه رسید. * آیا آنچه از دست می‌دهیم و آنچه به دست می‌آوریم می‌ارزد؟ برنده‌ایم یا بازنده؟! *دوست داشتن کسی که لایق محبت نیست اسراف محبت است. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🌸 @namaktab_ir
شهید عزیز : خاطراتی آموزنده ودلنشین از شهید مدافع حرم، محمود رادمهر ✏بریده کتاب می گفت پدر و مادر امامزاده های سیار هستند. ☺ 🙏هر وقت حاجت دارید، بروید پیششان و عرض حاجت کنید. آنها که دعا کنند، حتما مستجاب می شود. صفحه۹۰ ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
  خیلی عشقولانه 💞بودن! شوهرش ازش دل نمی کند و خیلی نگران بود! اولین بار بود که خانومش رو تنها می فرستاد سفر! منم هم خنده ام گرفته بود از دستشون هم حرصم، ولش کن دیگه پسرجان…اخرش طاقت نیاوردم و رفتم جلو و گفتم آقا من تا قم میشم مامان خانومت، شما اصلا نگران نباش! اونم انگار تا حدی خیالش راحت شد خانومش رو به خدا سپرد و رفت!✋ 🧕دختر محجبه و قشنگی بود! می خواست بره به مادرش سر بزنه، توی کوپه که جا گیر شدیم و از مشهد راه افتادیم شروع کردیم به صحبت، داستان جالبی داشت که خوندش خالی از لطف نیست. «مامان من اصلا اهل دین و خدا و پیغمبر نیست، کلا بد حجابه! 👩من اون موقع ها می رفتم تهران سر کار، با مانتو و روسری! ولی اونقدر با ماشین رفتم و اومدم و کلاج و ترمز گرفتم، کاسه ی زانوم داغون شد، واسه همینم دیگه نرفتم تهران و قم کار پیدا کردم. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 خوب قم باید با چادر می رفتم سر کار، اونجا مادربزرگ شوهرم منو دید و پسندید. هر کس زنگ‌ می زد که بیاد خواستگاریم، مامانم سر همون تلفن بهشون می گفت:  که دختر ما باید بره سر کار،  ما مهمونی هامون مختلطه،  دخترم باید با مانتو و روسری باشه و از این حرفا… ولی سر این یکی ازشون خواستم کوتاه بیان. وقتی رفتیم تو اتاق که با شوهرم صحبت کنیم گفت: من ۱۴ سکه بیشتر مهریه نمی دم،  جهزیه تونم باید کلا ایرانی باشه،  عروسی مختلط هم نمی گیرم! منم دیدم هم خودش خوبه و هم خانواده اش قبول کردم شرط هاش رو. ولی به مامانم نگفتم و نذاشتم بفهمه، جهیزیه رو هم خودم گرفتم با ذخیره ی پولام، بجای عروسی هم ناهار دادیم. البته از مامانم نپرس که این مدت چه ها گذشت بینمون! همینو بگم که متاسفانه اولاش قهر کرد باهام !!! البته من از انتخابم راضی ام، شوهرم رو دوست دارم، زندگیم قشنگه، دوستش دارم! حالا که رفتم گنبد کاووس دوستم و همدم تنهایی هام کتابه! خیلی هم دوست خوب و با وفاییه! شوهرم هم که واسم هیچ چیز کم نمی ذاره! خوشبختم! خدا رو شکر» خیلی دختر با معلوماتی بود، می گفت خوشبختیش رو‌ چمدیون کتاب خوندنه!  منم که آدم کتابخونی بودم اسم کتابای خیلی زیادی رو بردم که همه را خونده بود. چقدر بخاطر اینکه تو این سفر کوتاه مادر الکی و هم صحبتش شدم خوشحال شدم و بهش غبطه خوردم. م – از قم
از امام سجاد(ع) نقل شده است: 🙏«اَشْکَرُکم لِله اَشْکَرُکم للنّاس» شکرگزارترین شما نسبت به خدا، کسی است که نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد. عطش زائران را با لیوان آبی 🥛برطرف می کنند. 💦عطش فرهنگی کشور زخم خورده عراق را به توصیه امیرالمومنین با کتاب برطرف میکنیم. شما هم می تونید در این امر خیر سهیم باشید. ۲۶ 🔖شماره کارت نذورات اربعین: ۶۱۰۴۳۳۷۸۶۴۹۵۷۰۲۰
📚سایه ملخ: 🏃درباره کتاب: مجبور بود صبح زود هنوز هوا روشن نشده بزند به جاده ،غروب هم به خاطر بازیگوشی‌اش در دل تاریکی از بیابان راهی خانه می‌شد و این دل شیر میخواست... این رمان داستان نوجوان شجاعی است که دل نترسش یک منطقه را نجات می‌دهد و... ماجرایش خواندنی و پرهیجان است.. برشی از کتاب: بابا بلند شد و رفت کنار پنجره🌅 از پشت توری بیرون را نگاه کرد و برگشت . 🐶سگ دیگری به صدا درآمد . یک بند زوزه می‌کشید. انگار کسی افتاده بود دنبالش و کتکش می زد. بابا گفت: " یکی‌تان بلند شود ببیند چه شده" حکیمه فانوس را که از میخ دیوار آویزان بود، برداشت. فتیله اش را کشید باال و رفت طرف در . پرده را کنار زد جیغ کشید و خودش را پرت کرد عقب. چیزی خورده بود ". ...مَمَ ... مــ توی صورتش. مادرم گفت: " چه شد؟ چه بود؟" . نفسش بند آمده بود. بسختی گفت:"مـ... مـ... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#عکسنوشته_الی_الحبیب ۵۰ درصد تخفیف ویژه #سفارش از طریق👇 @sefaresh_namaktab
👇 اومدم حرم با خودم امام رئوف اوردم گفتم امام رضاجان شما بگو این کتابو به کی بدم؟ داشتم همینطور با اقا صحبت میکردم، دختر خانمی رو دیدم که ظاهر درستی نداشت ولی معلوم بود دلش از من پاک تره رفتم پیشش نشستم از شهرشو حالو هواش پرسیدم گفتم: عزیز میخوای بدونی امام رضا دوست داره چطوری باشیم؟ گفت: اره گفتم: این کتابو بهت میدم بخون و ازت میخوام بخونی و بهم بگی حستو گفت: من خیلی تو زندگی زجر کشیدم پدر مادرمو از دست دادم با امیدی اومدم اینجا الان که کتابو دادی بهم دلم روشن شد...☺ کاش کاش کاش به تعداد همه ی دخترای تو حرم که دلشون صافو پاکه و فقط ظاهر درستی ندارن امام رئوف داشتمو بهشون میدادم...🌹 🌸 @namaktab_ir
#برشی از کتاب #خادم_ارباب_کیست؟ #سفارش از طریق👇 @sefaresh_namaktab