eitaa logo
نمکتاب
16.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
802 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان های بزرگ شغل های بزرگ دارن سخت ترین شغل عالم چیه؟ #انسان_های_بزرگ #سخت_ترین_شغل_عالم #مادر
📚شاهرخ: دانلود فایل صوتی از اینجا👇👇👇 http://namaktab.ir/کتاب-صوتی-شاهرخ،-حر-انقلاب-اسلامی 📚معرفی: شاهرخ یه بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود، تو کاباره یهودی ها کار می کرد.بعد از حکم اعدامش هم اومد... ✏برشی از کتاب: توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ . ...در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد. ...همیشه چهار یا پنج نفر بدنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان می کرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصرجهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!... در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدامی‌ساخت... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
هدایت شده از فاطمه یاوری
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ۱۷ یه #دانشمندزن و #نخبه😃 تو یه کشور پیشرفته ی اروپایی با یک حقوق نسبتا نجومی😱 و با کلی امکانات و آزادی های مختلف . . . چی میشه که پشت پا میزنه به همه ی دارایی هاش و یه کشور درحال توسعه رو برای زندگی انتخاب می کنه.
سو من سه بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه:۱۴۰۰۰تومان از طریق👇 @sefaresh_namaktab ✏بریده کتاب: این مهدوی از لپ لپ درآمده بود، فرق داشت به موسی قسم، معلم نبود.  اشتباهی آمده بود. همان موقع ها هم همراه موسی از کوه طور آمده بود پایین که به خاطر طول عمر کشیده بود به دوره ما. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
تو رهايم نکن که بيش از همه دلتنگم... به اندازه ي تمام روزهاي نبودنت #زمزمه_های_ظهور
رمان یادگاری : ترسیم خوب فضای کثیف شیطان پرستی، هر چند راه درست نشان داده نشده... نقد کتاب رمان یادگاری این سال ها تب و تاب فرقه ها و ادا و اطوارهایی که لقب نو ظهور گرفته اند خیلی زیاد شده است یکی اش همین #«شیطان_پرستی» است. بشر دو پا حوصله ی خدا را ندارد، طبیعتا باید حوصله هیچ کس دیگر را هم نداشته باشد، کسی که نمکدان بشکند ، دیگر نمکش هم ریخته و کثیف شده است اما این بشر می‌ رسد به شیطان از یک طرف می‌ گوید پرستش نه و از طرف دیگر شیطان را می‌ پرستد. رمان یادگاری ترسیم فضای زندگی دختری است که پدرش رئیس شیطان پرست های ایران است. دختر قربانی عقاید پدرش می‌ شود تا جایی که در تیمارستان هم  بستری می شود. نویسنده فضای کثیف و متعفن و شوم شیطان پرستی را خوب ترسیم کرده است و حتی فضای اینکه کسانی که از خدا و اهل بیت دوری می‌ کنند نه تنها خودشان که اهل و عیالشان را هم به بدبختی می کشانند. ادامه نقد رمان👇👇👇👇👇💥💥💥
ادامه نقد رمان یادگاری👇👇👇👇👇💥💥💥 به هر حال قلم نویسنده خوب است، محتوا هم خوب منتقل شده است، هر چند که نویسنده راه درست را به خواننده نشان نمی‌دهد و علت این همه سردرگمی بشریت را واضح نمی گوید ولی خدا که خالق بشر است می فرماید: هر کس از یاد و نام من دوری کند به سختی می افتد.  جوان های جامعه ما، این روز ها فکر می‌کنند سخت ترین دشمنشان خدا و چهارده معصوم‌اند حتی علنی می‌گویند امامزاده ها نه.  اما همین جوان ها نمی‌گویند که چرا باید فرهنگ غرب باشد؟ چرا سخنان فیلسوفان غربی محترم است اما جملات احادیث نه؟  من رمان های آمریکایی، اروپایی زیاد می‌خوانم آنها سرگشتگی و سختی های خودشان را دارند ترسیم می‌کنند رمان های خانم جوجومویز علناً دارد می‌گوید که آنها با چه سختی دارند در زندگی دست و پا می‌زنند و فساد و بی بندوباری شان، ناامیدی و دلواپسی برایشان آورده اما جوان های ما باز هم خدادوستی و امام‌ دوستی را فروخته اند به شیطان‌دوستی همان شیطانی که در روز قیامت به پیروان نالانش می گوید: به من چه؟ چرا به حرف من گوش دادید؟ من خودم هم اسیر و محتاجم و آن جا دیگر چاره ای نیست... 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab.ir
📚چای خوش عطر پیرمرد: ✏بریده کتاب: با صدای تلق و تلوق بلندی در حال حرکت به سمت استامبول بود. مدرس خسته شد. عبا و قبایش را درآورد و سراغ اثاثیه اش در واگن رفت. منقل را برداشت و مقداری زغال در آن ریخت. در گوشه ی واگن منقل را روشن کرد. ها با تعجب کارهای او را نگاه می کردند و حرفی نمیزدند. رییس نگهبان ها به به یکی از سربازهایش گفت:”این ها هم همراه خودشان آورده اند.”... چند پیاله چای ریخت و به امیر خیزی و همراهانش داد. چند پیاله چای هم به نگهبان ها داد. نگهبان ها با تعجب چای را می گرفتند و تشکر می کردند برای خودش هم چای ریخت و شروع به خوردن کرد. خوردن چای که تمام شد رییس آنها به ترکی به یکی از نگهبان ها گفت:”این قهوه چی چه چای خوش عطری دم کرده! تا به حال چنین چایی نخورده بودم! 👇👇👇👇👇
👆👆👆👇👇👇👇 “وقتی به استامبول رسیدند رییس نگهبان ها جلو آمد دست در جیبش کرد و به ترکی به امیر خیزی گفت:”این پول را بگیرید و به قهوه چی بدهید، ما مایل نیستیم که به او ضرری برسد. “امیر خیزی تعجب کرد با خودش فکر کرد: “کدام قهوه چی؟ ما که این جا قهوه چی نداریم.”کمی که فکر کرد، فهمید منظور این نگهبان مدرس است.خنده ای کرد و گفت این آقا که قهوه چی نیست! ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
مجموعه داستان های تخیلی با مفاهیم قرآنی(مسابقه کوفته پزی) *** 7-7تا 9 و تصویرگر:  🐰خلاصه کتاب: موش کوچولو خیلی دلش می خواست در مسابقه آشپزی شرکت کند. تنها شرط این مسابقه این بود که شرکت کنندگان غذا را بدون کمک دیگران آماده کننده. اما او با کمک مادربزرگش این کار را انجام داد. ولی برخلاف دیگران راستش را به داور مسابقه گفت. داور هم... 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir