eitaa logo
نمکتاب
16.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
792 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
به نیت فرج و اوصیکم به خواهران و برادران مومن که در امر فرهنگی انفاق بفرمایید ما نذورات و انفاق و.. رو قبول می‌کنیم و کتاب نذری می‌دهیم... شب شهادت پدر امام رئوف‌مون بانی شوید فردا در حرم به زائرین عزیز اهدا کنیم. نمی‌دونید وقتی به زائر میگیم این هدیه‌ای است از طرف امام مهربانی‌ها،چه می‌کنه؟؟ سهیم شود و مال‌تان را متبرک کنید به خرج در راه امام غریب شماره نذورات: بانک ملت ۶۱۰۴۳۳۷۸۷۰۵۳۰۰۲۷
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 انتشار نخستین‌بار 📹 ببینید| بیانات رهبرانقلاب در ابتدای درس خارج فقه درباره وظیفه‌ی ثروتمندان 📥 سایر کیفیت‌ها: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=42122
📚 ایرج خسته است: :سوره_مهر 📚معرفی کتاب: ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانواده‌شان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند.خودش ته تغاری و لوس.  توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت. ...   ✏برشی از کتاب: یاشار یهو خیز برداشت و خودش را پرت کرد روی سعید. تا احمد به خودش بجنبد خودم را پرت کرده بودم رویش، زمین که افتادیم شروع به تقلا کردیم، خیلی قوی تر از من بود. یقه ام را گرفت. پایش را انداخت زیر شکمم و از بالای سرش پرتم کرد. به پشت افتادم روی زمین صدای شلیک گلوله ای بلند شد و به دنبالش ناله یاشار که گفت: " سوختم ... سوختم." تاآمدم بلند شوم احمد آمد طرفم و با لگد کوبید به صورتم.دنیای جلوی چشمانم تیره و تار شد... با لگد دوم، بینی ام صدایی کرد و دیگر نتوانستم جایی را ببینم، سرم گیج می رفت... چند لحظه صدایی نیامد و بعد صدای شلیک گلوله ای بیرون از اتاقک سبز شد و به دنبال آن کسی فریاد زد : " بی پدر و مادرها، کثافت ها می کشمتان..." ص 15 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#روز_شمار_نیمه_شعبان #می_خواهم_یار_تو_باشم 💦یابن الحسن!خیلی سخت است که همه را میبینم ولی شما را نمی بینم... 🙏 تنها دعا نمیکنم که بیایی.... چون همه می دانند که میایی... دعا میکنم که وقتی آمدی... چشمانم شرمسار نگاه مهربانت نباشد... 💕 مرحوم آیت الله العظمی 'محمدتقی بهجت' معتقد بودند مهم تر از دعا برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثابت قدم بودن در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور اوست. 🎁شماره کارت جهت بسته های فرهنگی نیمه شعبان: ۶۱۰۴۳۳۷۸۶۴۹۵۷۰۲۰ بنام نرجس شکوریان فرد 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد رمان پنجشنبه فیروزه ای : بیان داستان یک جوانمرد و پرداختن به آرزوها و آسیب های قشر نقد کتاب پنجشنبه فیروزه‌ای پنجشنبه هم پایان است، هم آغاز شیرین. داستان پایان جوانی کردن یک جوان و آغاز زندگی یک جوانمرد. قهرمان داستان جوانی خوش‌قد و قامت است. او به سبک همه امروزی‌ها برای خودش دنیایی از عشق و موتور و و درس ساخته است. او با یک اتفاق و یک حرکتِ جوانمردانه مسیرش تغییر می‌کند. نویسنده سعی کرده است در فضای دانشجویی موجود کشور، آرزوها و آسیب‌های این قشر را با نگاهی واقع گرایانه و دقیق به تصویر بکشد. از طرفی وضعیت فرهنگی جامعه هم از نگاه تیزبین خانم عرفانی دور نمانده است و مورد نقد و بررسی مختصری قرار گرفته است. ادامه نقد کتاب👇👇👇💥💥💥
ادامه نقد پنجشنبه فیروزه‌ای👇👇👇💥💥💥 پیام اصلی داستان: (۱) در این کتاب افراد با اختیار و انتخاب‌های خودشان، مسیر زندگی و آینده‌شان را رقم می‌زنند. انتخابی که از نوجوانی و جوانی تبلور حرکتی در زندگی افراد پیدا می‌کند و در طول عمر، خوشبختی و بدبختی فرد را رقم می‌زند. (۲) البته، نویسنده عمده وقت و همت خود را روی زندگی جوانی به نام سلمان می‌گذارد.  او در مسیری حرکت می‌کند که چندان به خیر نیست.  اما در جریانی که برایش رقم می خورد در وادی دیگری قدم می گذارد. وادی که  او را به اوج می‌رساند و دیگران را هم با خود همراه می‌کند. پیام فرعی داستان: طی طریق از من تا او، از شر تا خیر و از ظلمت به نور مفهوم عمیق این کتاب است. باز کردن زوایای پنهان روحیات و اخلاق فردی شخصیت ها به کتاب جذابیت خاصی داده است. 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷️️ @namaktab.ir
#روز_شمار_نیمه_شعبان #می_خواهم_یار_تو_باشم 💌 یک کارت دعوت برای امام رضا (علیه السلام) نوشته بود که فرستاد مشهد . 💌یک کارت هم برای امام زمان (عج الله) ، که انداخت توی مسجد جمکران . 💌یک کارت هم برای حضرت زهرا و حضرت معصومه (سلام الله علیها) که برد قم و انداخت توی ضریح ... ...................... درست قبل از عروسیش حضرت زهرا (سلام الله علیها) اومده بود به خوابش، به بی بی عرض کرد: خانوم جان! من قصد مزاحمت برای شما نداشتم حضرت فرموده بود: چرا دعوت شما رو رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما ؟ ببین، همه ی ما اومدیم شما عزیز ما هستی مصطفی جان ... شهید مصطفی ردانی پور "منبع"کتاب یادگاران #یک_قدم_تاظهور 🎁شماره کارت جهت بسته های فرهنگی نیمه شعبان: ۶۱۰۴۳۳۷۸۶۴۹۵۷۰۲۰ بنام نرجس شکوریان فرد 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌استندآپ یک تازه مسلمان اروپایی😊 تنها چیزی که لازم دارم یک نشانه ست، یه نشونه کوچیک...👌 هیچ اتفاقی نیفتاد....🤔 گفتم:تموم شد، این آخرین فرصت برای اسلام آوردنم بود و از دست رفت...😔 🌹عید مبعث، عید انسانیت و آزادگی، عید بزرگ اسلام، بر همه مسلمانان مبارک باد.🌹 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#مادر #پدر یک روایت است و بعد یک دایره و بعد زندگی تو. وصل میشود به امروز؛ الگو میشود؛ کمکت میکند تفسیر کنی وقایع قبل دایره را... حضرت زهرا(س) را میکند "مادر" امام علی (ع) را میکند "پدر" و اینچنین تو از تنهایی، از "یتیمی" درمیایی و میروی در آغوش آنها... و تازه، از آن موقع "زندگی" میکنی...♥ #مادر #پدر لذت محبت، لذت به بی نهایت وصل بودن، لذت پشت و پناه داشتن وخیلی لذت های دیگر را می نشاند به کامت. تا آخر کتاب دستت می رود در دست پدر و مادری مهربان و آخر کتاب، تو می مانی و جاده ی نورانی روبرویت... و دو عزیز که می خواهند ببرندت بالا باید انتخاب کنی، که بروی یا برگردی... 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#روز_شمار_نیمه_شعبان #می_خواهم_یار_تو_باشم 💦 شاگرد:استاد،چگونه خواب امام زمان را ببینیم؟؟؟ استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب.  شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت. شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم،کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم!...! ✨استاد فرمود:تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی. 💧حضرت مهدی (عج): اگر شیعیان ما به اندازه یک لیوان آب تشنه ما بودند، ما ظهور می کردیم. #یک_قدم_تا_ظهور 🎁شماره کارت جهت بسته های فرهنگی نیمه شعبان: ۶۱۰۴۳۳۷۸۶۴۹۵۷۰۲۰ بنام نرجس شکوریان فرد 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚دوستی که هیچ وقت نمی‌میرد: :جوان_نوجوان 📚معرفی: بعضی مردم مثل توت اند با اندک تکانی بدون هیچ مقاومتی زود می افتند. بعضی دیگر مثل انارند با تکان دادن نمی افتند و باید رفت جلو و آنها را چید. بعضی دیگر مثل گردو هستند دم دست نیستند و با تکان دادن هم نمی افتند باید با چوب توی سرشان زد تا بیفتند. بعضی دیگر هم مانند نارگیل هستند نه با تکان دادن می افتند و نه با چوب زدن. سر سخت تر از این حرف ها هستند این کتاب برای آنهاست مخصوصاً آنهایی که مثل نارگیل سفت اند ولی دلشان سفید است. ✏بریده کتاب: یکی را دیدند که مدام به خدا اعتراض می کرد که:((خدایا کفش می خواهم! کفش خوب و مناسب. این چه وضعی است که من باید پابرهنه این طرف و آن طرف بروم. خدایا…)) اما بعد از چند لحظه دعایش عوض شده بود:((خدایا شکرت! خدایا خیلی ازت ممنونم!…)) وقتی از او پرسیدند:(( چه شده که چند لحظه قبل کفر می گفتی و حالا شکر می گویی؟)) گفت:(( من از خدا کفش میخواستم، یکی را دیدم پا نداشت!)) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
🎉🎉🎉یه خاطره دل‌نشین🎊🎊🎊 یک روایت است و بعد یک دایره و بعد زندگی تو. وصل میشود به امروز؛ الگو میشود؛ کمکت میکند تفسیر کنی وقایع قبل دایره را... حضرت زهرا(س) را میکند "مادر" امام علی (ع) را میکند "پدر" و اینچنین تو از تنهایی، از "یتیمی" درمیایی و میروی در آغوش آنها... و تازه، از آن موقع "زندگی" میکنی...♥ لذت محبت، لذت به بی نهایت وصل بودن، لذت پشت و پناه داشتن وخیلی لذت های دیگر را می نشاند به کامت. تا آخر کتاب دستت می رود در دست پدر و مادری مهربان و آخر کتاب، تو می مانی و جاده ی نورانی روبرویت... و دو عزیز که می خواهند ببرندت بالا باید انتخاب کنی، که بروی یا برگردی... 🌹🌹🌹🌹🌹 "مادر" را روز شهادت مادر خواندم. "پدر" را روز تولد پدر. در ایام مهمانی خدا؛ در خانه ی خدا! وسط روضه حضرت زینب(س) که دلم گرفته بود از مداح و مداحی هایش که "ادب" نداشت. اشک هایم می ریخت(می پاشید) روی کتاب امانتی دوستم. کلی "پدر" آورده بودم برای هدیه به مهمانان خدا. دوستان همان روز اول همه را دادند. بی پدر"م کردند! گفتم "پدر" ندارم. یکی از دوستانم در کیفش "پدر" داشت. گفتم "پدر"ت را _از کیفت_ در می آوری یا "پدر"ت را دربیاورم؟! وقتی پسش دادم گفتم: "پدر"ت را خیساندم! خندید... 💞علاوه بر عکس‌های یادگاری‌تون با کتاب‌ها، خاطرات‌تونم پذیرا هستیم.🤓