eitaa logo
قرارگاه نمازجمعه جوشقان قالی و روابط عمومی دفتر امام جمعه
526 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
109 فایل
پژواک زیبایی های جهادفرهنگی امام جمعه ارتباط با ادمین https://eitaa.com/adminnamazjome
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 💌آن وقت ها که چهارپادارها هم توان بالا رفتن از سربالایی امام زاده را نداشتند. وسط چله زمستان هوس امام زاده داوود کرده بود. برای تفریح نمی رفت.می گفت ((برای خودسازی لازمه .)) با بدبختی تا زانو توی برف، رسیدیم بالا؛ پیش امام زاده. کوه های اطراف پوشیده بود از برف. انگشتهای دست و پایمان انگار مال خودمان نبود. گوشها و نوک بینی مان یخ زده بود .بخار سفیدِ نفسمان تند و تند از دهانمان بیرون می آمد. دنبال جایی می‌گشتیم گرم شویم که دیدیم محمد آستین هایش را بالا کشیده و می رود سمت رودخانه . همان طور که از سرما می لرزیدیم صدا زدیم ((صبر کن گرم شیم با هم می‌ریم. ))نشنید انگار .رفت وضو گرفت و برگشت. امام زاده ساکت بود گوشه ای ایستاد به نماز مثل ما زمینی نبود .با ذکر خدا گرم می‌شد.
🍃 💌آن وقت ها که چهارپادارها هم توان بالا رفتن از سربالایی امام زاده را نداشتند. وسط چله زمستان هوس امام زاده داوود کرده بود. برای تفریح نمی رفت.می گفت ((برای خودسازی لازمه .)) با بدبختی تا زانو توی برف، رسیدیم بالا؛ پیش امام زاده. کوه های اطراف پوشیده بود از برف. انگشتهای دست و پایمان انگار مال خودمان نبود. گوشها و نوک بینی مان یخ زده بود .بخار سفیدِ نفسمان تند و تند از دهانمان بیرون می آمد. دنبال جایی می‌گشتیم گرم شویم که دیدیم محمد آستین هایش را بالا کشیده و می رود سمت رودخانه . همان طور که از سرما می لرزیدیم صدا زدیم ((صبر کن گرم شیم با هم می‌ریم. ))نشنید انگار .رفت وضو گرفت و برگشت. امام زاده ساکت بود گوشه ای ایستاد به نماز مثل ما زمینی نبود .با ذکر خدا گرم می‌شد. ،
🍃 💌آن وقت ها که چهارپادارها هم توان بالا رفتن از سربالایی امام زاده را نداشتند. وسط چله زمستان هوس امام زاده داوود کرده بود. برای تفریح نمی رفت.می گفت ((برای خودسازی لازمه .)) با بدبختی تا زانو توی برف، رسیدیم بالا؛ پیش امام زاده. کوه های اطراف پوشیده بود از برف. انگشتهای دست و پایمان انگار مال خودمان نبود. گوشها و نوک بینی مان یخ زده بود .بخار سفیدِ نفسمان تند و تند از دهانمان بیرون می آمد. دنبال جایی می‌گشتیم گرم شویم که دیدیم محمد آستین هایش را بالا کشیده و می رود سمت رودخانه . همان طور که از سرما می لرزیدیم صدا زدیم ((صبر کن گرم شیم با هم می‌ریم. ))نشنید انگار .رفت وضو گرفت و برگشت. امام زاده ساکت بود گوشه ای ایستاد به نماز مثل ما زمینی نبود .با ذکر خدا گرم می‌شد.