eitaa logo
نم قلم ✍
236 دنبال‌کننده
440 عکس
576 ویدیو
1 فایل
محلی برای ارائه آثار قلمی محمد رضائی پورعلمدار ان شاءالله بیشتر از شهدا خواهم نوشت. چون حق حیات بر گردنم دارند. ارتباط با مدیر کانال @pooralamdar🚦
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋تا اینکه یک روز خارج از گردان ،دیدم فرمانده غلامرضا بدون اینکه بلنگد، راه می رود ، دنبالش کردم. دیدم وارد گردان که شد دوباره شروع به لنگیدن می کند. هم ناراحت شده بودم و هم می دانستم کارش بی حکمت نیست. از پشت سر که بهش رسیدم. گفتم: فرماندهان جدیدا پای دو وضعیتی سهمیه گرفتند؟ بیرون از گردان پاشون سالمه،توی گردان پاشون لنگه. خوبه من به همشهری ها بگم قصه را. فرمانده برگشت نگاهی به من کرد و با لبخند معمولش به من گفت: اگر زبانت، قرص باشه ، یه چیزی خواهی دانست که دیگران نمی دانند. حس کنجکاوی ام گل کرد. اما اول قسمم داد که تا زنده ام ، مطلب را به هیچکس نگویم.من هم قسم سفت و سخت خوردم. قصه از این قرار بود که ،فرمانده هنگام رفتن برای ملاقات با فرمانده گردان بغلی، متوجه گفتگوی فرمانده گردان با یکی از بسیجیانش می شود. بسیجی به فرمانده گردانش می گوید بخاطر گردان و بچه های گردان هم که نباشد، بخاطر نامزدش هم که شده، اول می شود. ولی تنها ترسش از غلامرضا محمودی گردان امیرالمؤمنین است. غلامرضا گفت: از آن روز تصمیم گرفتم که اگر این جوان ، خوب دوید و پا به پای من آمد ،بگذارم نفر اول شود تا دل خودش و نامزدش شاد باشد و روحیه بگیرد. بر اساس خاطره‌ ای از معلم رزمنده زنده یاد کهزاد امیری ✍️راوی؛ محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam