eitaa logo
نم قلم ✍
235 دنبال‌کننده
449 عکس
585 ویدیو
1 فایل
محلی برای ارائه آثار قلمی محمد رضائی پورعلمدار ان شاءالله بیشتر از شهدا خواهم نوشت. چون حق حیات بر گردنم دارند. ارتباط با مدیر کانال @pooralamdar🚦
مشاهده در ایتا
دانلود
با حاج نادعلی رفاقتی داشت توام با احترام ویژه. برایم سوال بود و سوال هم کردم، بهانه اش رفاقت قدیمی و قرآن خوان بودنش بود. اما من رازش را زمانی یافتم که آمدند خبر شهادت برادرم را بدهند . وقتی دایی حاج حسن توی ایوان بغلش کرد و گریه کرد، بابا گفت : خدایا شکرت که جنازه بچه ام رسید دستم. یا موقعی که شایعه شهادت برادر دیگرم ، غلامرضا به گوشش رسید و همه نگران بودند، گفت: دعا کنید جنازه اش نماند و برسد به دستم. یا موقعی که عمو حاج خداخواست ، برای خبر شهادت شهید غلامرضا ، دامادش، بهش تسلیت می گفت، گفت : خدا کنه ، راست بگن که جنازه اش اومده ! نمیدانم حاج نادعلی از انچه در فراق فرزند بازنگشته اش، بر سرش می رفت ، چه چیزی به او گفته بود ، که وقت خبر تشییع پیکر فرزندش ، خدا را شکر می کرد، که جنازه اش برگشته. و من در حیرتم از این صبر و استقامت و انتظاری که پدران و مادران شهدای مفقودالاثر را تا پایان عمرشان، همراهی کرد . مادر و همه قیسعلی ها ، امسال سبزیشان را بر سر کدام مزار بگذارند؟ راوی : محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam
؛ حکایت مادرانی است که سال هاست، به شوق خبری از عزیزشان صبح از خواب بیدار شده و تا پایان شب چشم انتظار می مانند. و مادر اکنون در دومین روز از بهار ۱۴۰۲ هجری شمسی، چهل و یکمین سال انتظارش را شروع می کند. فقط یک مادر می تواند، رنج های او را در تمام این سال ها تصور کند. و من نمی‌دانم این انتظار چند مادر وطنم را آب کرد و می کند. تنها با بغض می نشینم و به عدد سال های انتظار این مادر، می اندیشم‌ ؛ ۴۱ سال انتظار https://eitaa.com/nameghalam
هدایت شده از نم قلم ✍
با حاج نادعلی رفاقتی داشت توام با احترام ویژه. برایم سوال بود و سوال هم کردم، بهانه اش رفاقت قدیمی و قرآن خوان بودنش بود. اما من رازش را زمانی یافتم که آمدند خبر شهادت برادرم را بدهند . وقتی دایی حاج حسن توی ایوان بغلش کرد و گریه کرد، بابا گفت : خدایا شکرت که جنازه بچه ام رسید دستم. یا موقعی که شایعه شهادت برادر دیگرم ، غلامرضا به گوشش رسید و همه نگران بودند، گفت: دعا کنید جنازه اش نماند و برسد به دستم. یا موقعی که عمو حاج خداخواست ، برای خبر شهادت شهید غلامرضا ، دامادش، بهش تسلیت می گفت، گفت : خدا کنه ، راست بگن که جنازه اش اومده ! نمیدانم حاج نادعلی از انچه در فراق فرزند بازنگشته اش، بر سرش می رفت ، چه چیزی به او گفته بود ، که وقت خبر تشییع پیکر فرزندش ، خدا را شکر می کرد، که جنازه اش برگشته. و من در حیرتم از این صبر و استقامت و انتظاری که پدران و مادران شهدای مفقودالاثر را تا پایان عمرشان، همراهی کرد . مادر و همه قیسعلی ها ، امسال سبزیشان را بر سر کدام مزار بگذارند؟ راوی : محمد رضائی پورعلمدار https://eitaa.com/nameghalam