#انتخابات۸
یکی بود یکی نبود....
در یک شهرستانی روی کره زمین ، یادواره شهدا برگزار کرده بودند. اون موقع ها رسم بود، می گفتند، اونایی که اومدند یادواره شهدا ، دعوت شده خود شهدا هستند و ....
مردم اون شهرستان، یک نماینده ای را انتخاب کرده بودند که از قضا خودش فرزند شهید بود و هر سال خودش را موظف کرده بود، با دعوت و بی دعوت، تا اونجاییکه که براش ممکنه ،مراسم شهدا را بره. اون سال هم هر طور بود خودش را رسونده بود که یادواره شهدا شرکت کنه.
نماینده قصه ما ، میره توی مراسم و همون صف اول کنار میهمانان غریبه می شینه.
زمانی از جلسه می گذره و مجری خیر مقدم به عالم و آدم میگه ولی انگار قرار نبوده اون نماینده را ببینه، شایدم فکر کرده چون فرزند شهید هست ، خودش میزبان هست و نباید بهش خیرمقدم گفت!!!!
یکی از میهمانان که کنار دست نماینده نشسته ،هر وقت با مجری چشم تو چشم میشه ، با زبان اشاره به اون می فهمونه، که یه اسمی از نماینده هم ببر.
#هیات_اجرایی
احتمالا عکس تزئینی است.
https://eitaa.com/nameghalam
#انتخابات۸
القصه، مجری بالاخره تحت فشار فضای حاکم و تاکیدات اون میهمان، یک خیر مقدم هم به نماینده میگه....
اما از همون لحظه چشم غره مسئول مراسم که از قضا رئیس اداری مجری هم بوده، شروع میشه ....
به همین جا ختم نمیشه و مجری را در محل کار توبیخ می کنند که مگر قرار نبود ،اسم نماینده را نبری ،مگر نگفته بودیم که ایشون مخالف دولت کریمه( شما بخوانید دولتی که با رای حداقلی و در یک انتخابات مهندسی شده بر مقدرات کشور حاکم شده) و جایی در محافل ما ( یادواره شهدا هم که با بودجه عمومی کشور پشتیبانی می شود را محفل خودشون دونسته اند)، ندارد...
بله و در آخر، در همون شهرستان،همونا که سختشون بود، نماینده را در یادواره شهدا ببینند، تا دیدند این بار هم مردم همون نماینده را میخوان، توی هیات اجرایی رد صلاحیتش کردند تا دیگه موی دماغشون نباشه. و طوری آش را شور می کنند که صدای روساشون در مرکز استان و پایتخت را درمیاره.
#هیات_اجرایی
احتمالا عکس تزئینی است.
https://eitaa.com/nameghalam