خاطره این مدلی💔 مشهد من زیاد دارم😅
اصلا پیر این مسیر خودمم😎
آسترینش دم سال تحویل تو صحن امام رضا موقع دعای یا مقلب القلوب قهر و دعوامون شد😂
بابا مردها زیارتشون مثل ما نیست که!
یه بار رفتیم جمکران، اومدیم بیرون بهم گفت دقیقا چی کار میکردی اونجا این همه مدت؟!! الان آیت الله مکارم اومد نماز جماعتشو خوند، نماز امام زمانشو خوند زیارت کرد رفت! تووو اونجا چیییییکار میکنی این همه وقت!!!
من: 😅
#پیام_مخاطب
ننه زندگی اصلا به این فانتزیها و مسخره بازیها نیست(ببخشید اگه بیادب شدم چون خیلی ناراحتم)
همسر من خیلی آدم احساسیه. شبا برام شعر میخونه.
توی مسافرتها یه جنتلمن واقعیه.
تاحالا نشده بگم بریم جایی بگه من حوصله ندارم (6 ساله ازدواج کردیم).
حرمهامون پر از زیارتهای دو نفرهس. پر از کنارهم نشتن تو صحنهاست.
توی خونه نمیذاره دست به سیاه و سفید بزنم. هرکی مارو میبینه فکر میکنه یه خوشبخت به تمام معنام.
ولی کسی از دل مت خبر نداره.
کسی نمیدونه شوهر من جربزه و عرضه کار کردن نداره. نمیدونه من خرج خونه رو میدم. دلم خونه. بگو دست بردارین از این همه احساسات.😞
#پیام_مخاطب
سلام ننه
من همیشه فانتزی شوهر خوش صدا داشتم ک بریم مشهد روبرو گنبد بشینیم من سرمو بذارم رو شونش به گنبد نگاه کنیم ایشون بخونه و گریه کنیم
اولین بار ک رفتیم مشهد گفتم میشه بخونی دو خط روضه؟ گفت مگه من مداحم؟ هندسفری بذار گریه کن منم زیارتنامه مو بخونم😁😁
ینی خودم پودر شدم
یه فانتزی دیگه هم داشتم این بود ک وقتی حرف از مردن خودم میزنم بغض کنه و عصبانی بشه که چرا این حرفارو. میزنی
چند شب پیش بهش گفتم آخرشم من میمیرم تو میری یه زن دیگ میگیری میاد از وسایلم استفاده میکنه
واکنشش: خمیازه کشان به طرف تخت رفت و یه خدانکنه که من آخراشم به زور شنیدم گفت و رفت خوابید😂😂😂همینقدر احساسی
#واقعا_همینه😂
منم از همون پودر شدگان، اولین سفر با مادر شوهر هستم که البته اونها کارمون نداشتن، من با این فانتزی بازیا
تو خودم بودم و حال همسرمم خراب میکردم
نکته ی تلخش اینجاست وقتی میگه چیشده، نمیتونی بگی دقیقااااا چرا ناراحتی 😐😶چون بنظر خودتم مسخره ست
#فقط_جمله_آخر🤣🤣🤣
سلام ننه
الان که دارم فکرشو میکنم، میبینم کسی که فانتزی پودر کرده من بودم نه شوهرم😂
شوهر من همیشه دوست داشت نصف شب واسه نماز شب بریم حرم و بعد از نماز صبح برگردیم باهم صبحانه بخوریم و همیشه باهم دیگه تو حرم زیارتنامه بخونیم و....
ولی من یه خرس ام که همیشه تو هتل خواب بود و ایشون مجبور بود تنهایی بره
#پیام_مخاطب
سلام خوب هستید؟
یه ماجرای برعکس بگم😂
من خودم یه فانتزی پودر کن بودم
برا ماهعسل مون رفتیم مشهد ، چون اوایل تابستون بود و منم به گرما خیلی حساسم ، سریع گرمازده میشم ، اصلا دلم نمیخواست تو هتل از زیر کولر بیام بیرون
فقط به خاطر حرم میرفتیم بیرون ، اونم سریع از همسرم خدافظی میکردم برم داخل قسمت زنونه که یکم خنک بشم
فقط یه بار شب تو صحن کنار هم نشستیم
و کلا همسرم نا امید و پوکر فیس بود تو اون سفر
هی میگفت انگار نه انگار با هم اومدیم
میگفت من دلم میخواسته بریم با هم صحنها رو بگردیم ، بریم بازار انگشتر بخریم و ...
من حتی بازارم نرفتم ، گفتم نمیام
کی تو این گرمای وحشتناک میره بازار 😂
فقط روز آخر از بازار نزدیک حرم یکم سوغاتی خریدم و تمام 🤦♀
#پیام_مخاطب
#خانم
سلام ننه خب بهش بگو دوتا رفیق صمیمی با هم آشپزی می کنن نه اینکه یکیشون بشینه تا اون یکی آشپزش باشه. بعد ایشون که پول نداره اون یکی از کجا باید مواد اولیه تهیه کنه برای آقا غذاهای خوشمزه بپزه؟😶
#پیام_حق_مخاطب