نرگِث
بعد یه مدت لینک و باز کردم و اولین پیامی که چشمم و گرفت همین بود. " قوی باش لطفاً " قوی بودن رو چه
هنوز راجع به این پست مسیج دارم، قوی بودن خیلی قشنگه بچهها.
نرگِث
نمیتونم، نمیتونم جلویِ اشکایی که از سرِ درموندگیَ رو بگیرم. تلویزیونی که داره برای ظهور میخونه گر
شما همراهی کنید، یکسال پیش اینجا این پست بارگذاری شده و کهنگی قلم و ضعف بیان رو به اشکای روی گونه ببخشید؛ آقا مهدی جان.
نرگِث
برای بُقچه که بُقچه دامنهٔ معنایی وسیعی رو بغل کرده؛
بقچهها خیلی خوشبوان بچهها، سوقمیدن سمت کنجکاوی
هدایت شده از نیافته''
سکوت؛
و بعد صدای جوشیدن آب، داغ شدن روغن، ورق زدن کتاب
برف هایی که آب میشن و چکه چکه به زمین میریزن .
دختری که ایستاده توی سرما و به زمین خوردن قطرات آب خیره شده .
کمترین اشارهای ذهنش رو به هر سمتی میکشه .
هر از چندگاهی کلمه ها از ذهنش به بیرون پرت میشن و یادش میاد صدا هم داره .
میخنده، اشک میریزه، نفس عمیق میکشه، زندگی ادامه پیدا میکنه .
باید رختخوابش رو مرتب کنه و شیربرنجش رو داغ .
: هاچین و واچین عسل شیرین قصه مون هنوز ناتمومه . .
آقای طهماسبی عزیز؛ لطفاً تیزر آهنگات و نده از قبل بیرون.
دوست داشتم با گریه زمزمه کنم" وای اگر آنچه شنیدم راست باشد چه کنم " و بهت زده از قدرت حنجرهٔ شما به گوش دادن برای بار هزارم بپردازم.
خراب کردی آقای طهماسبی، خرااب کردی.