نرگِث
برای بُقچه که بُقچه دامنهٔ معنایی وسیعی رو بغل کرده؛
بقچهها خیلی خوشبوان بچهها، سوقمیدن سمت کنجکاوی
هدایت شده از نیافته''
سکوت؛
و بعد صدای جوشیدن آب، داغ شدن روغن، ورق زدن کتاب
برف هایی که آب میشن و چکه چکه به زمین میریزن .
دختری که ایستاده توی سرما و به زمین خوردن قطرات آب خیره شده .
کمترین اشارهای ذهنش رو به هر سمتی میکشه .
هر از چندگاهی کلمه ها از ذهنش به بیرون پرت میشن و یادش میاد صدا هم داره .
میخنده، اشک میریزه، نفس عمیق میکشه، زندگی ادامه پیدا میکنه .
باید رختخوابش رو مرتب کنه و شیربرنجش رو داغ .
: هاچین و واچین عسل شیرین قصه مون هنوز ناتمومه . .
آقای طهماسبی عزیز؛ لطفاً تیزر آهنگات و نده از قبل بیرون.
دوست داشتم با گریه زمزمه کنم" وای اگر آنچه شنیدم راست باشد چه کنم " و بهت زده از قدرت حنجرهٔ شما به گوش دادن برای بار هزارم بپردازم.
خراب کردی آقای طهماسبی، خرااب کردی.
نرگِث
" الزهور للانسان مثل الماء للحياة
بچهها زیبایی لالهٔ سفید اصلاً قابل وصف نیست، اصلاً
نمیدونم چهطور باید تأکید کنم که لالهٔ سفید جز معدود گلهای لطیف و ملیحه
.
آدمیزاد مهار شدنیه
برای آدمیزاد هیچچیز محال و غیر ممکن نیست، حتی معلق کردن اشیاء تو هوا.
آدمیزاد پتانسیل همهچیز رو داره
آدمیزاد خیلی عجیبه؛ خیلی عزیزم.