هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
تو مأمنی، پناهگاهِ شبهایِ بارونی اسفندماهی.
آغوشِ مادر برای طفلی. رفیقِ چندین سالهیِ بامعرفتی. شیشهیِ عطر روی طاقچهای. بوی بهارنارنجِ بهاري. معجزهیِ لحظهیِ آخری. قهرمانِ قصههایِ بچگیهایی. نقشِ اول و حلّالِ مشکلاتی. ضامن و مورد اعتمادِ قسمِ کسبههایِ بازاری. روزنهیِ نور در ظلماتی. حبیبِ قلبـی. مسیحایِ دلِ ناامید شدههایی.
ماه چهارحرفیِ عالم، حسین.
نرگِث
ء ابوفاضل حلال کن، که بعد غمِت جون از سینهم خارج نشد
ء
هر سال، زنده از غم
با کمر راست
بدون خون روی سینه
و صورت بدون جای چنگ
از هیئت خارج شدیم.
عذرخواهم که، هنوز
زندم*/؛
نرگِث
لبخندها پیروز میدان تن به تن میشوند اگر مشامشان، گذشت را احساس کند. تعبیر عشق بیریا چنین است که اگ
ء
و برای دومین بار لبخندها پیروز میدان تن به تن میشوند، اگر مشامشان گذشت را احساس کند