نرگِث
دقیقاً در یک نقطه خسته میشی از چونه زدن، بحث کردن و مخالفت کردن. چشمات رو میبندی و فقط تائید. فقط
" حق با توئه عزیزم. حالا بیخیال داشتی چی میگفتی؟ "
خستگیهای تو تمومی نداره بشر دو پا. اصلاً بذار روشنت کنم.
برات توقفگاهی وجود نداره، این خستگی تا وقتی که جون و رمق تو زانوهاته هست.
بچههاجون. آدمیزاد و باید ول کرد.
آدمیزاد ول کردنیه. ولش کن که تا به کمال برسه.
روابط انسانی سخته. پروسه زندگی آدمیزاد سختتر
نرگِث
بارون انگار که آدما رو میشوره. میشوره و میبره.
مثلاً خود من یک ساله که شسته رفته نِشستم رو به روت. تو چهطور عزیزم؟
بارون میشورَتت. سُرِت میده پائین.
تو رقیق باقی میمونی و بارون نجاتدهنده.
نرگِث
پرت شدم دی ماه ۹۹. دقیقاً همون اونجایی که با کلمینی حاج مهدی رسولی مانوسِ این خونه و این مادر شدم.
نه تو این هاگیرواگیر خاک رفته تو چشمم. بچه شدی؟ گریه چیه؟
امّا خب آره خودم نه، تنم نه، زندگیم درد میکنه.
ما چیزی نداریم که بگیم مادر، اصلاً رومون نمیشه که چیزی بگیم.
شما که خودت واقفتری.
کار لذتبخشیه وقتی تو سیود مسیج کلی ویدئو مسیج سند میکنم و محتوای همهشون همین یه جملهست " بخوریمت، لیثت بزنیم ".
هر لحظه تو فاخرترین حالت ممکن قرار پیدا میکنم.