شیفته دورهمیای دخترونم.
یه مشت نازنازی قربونش برمه مامانی دور هم جمع شدن. هم و میکاپ میکنن، غذا درست میکنن، میرقصن، گریه میکنن.
کلاً بوس بوس بوس :))))
هروقت تونستنن این پتانسیل و ایجاد کنن که آدمای دور و ندیده رو از پشت گوشی بکشی بیرون و کارای که باید رو اعمال کنی اونوقت تکنولوژی پیشرفت کرده.
چه میدونم شاید بوس، شاید بغل، شاید له کردن فیس
نرگِث
اینهمه خیابون تو این شهره. فقط خیام یه جون به جونام اضافه میکنه.
لبو به دست گذر آدما رو میبینی.
اگه از من درباره امید سوال کنی، میگم همین چاییای که بعد گشتن تو خیام میخوری و گزگز دستات از فرط سوزش و که دور لیوان نگه میداری و احساس تیکه تیکه شدن سرما رو داری امیده. امیده. /
🪽 ده *
موهام و روغنتراپی کردم، بالا سرم جمعشون کردم، دکمه ماشین لباسشویی رو زدم. داشتم به دیروز و پریروز و حتی یه هفته پیش فکر میکردم.
وای خداجون. خداجون داری چیکار میکنی با زندگی من؟ همش نجات، همش اکلیل، همش نور.
وای باید جارش بزنم. جار عزیزم جار