تنهاترین عاشق فروغی رو پلی کردم و من بودم دونههای برفی که رو سر و روم میباریدن.
آسمون سیاه نبود، ابر هم پاره پاره نبود، از شرشر بارون هم خبری نبود.
این من بودم که میباریدم با برف و زنده میشدم.🪽
همه خواب بودن. نشستم رو اپن تا آب جوش بیاد. آبادی مسموم رو پلی کردم.
داشتم به این بو جدیده فکر میکردم.
یه سری بوها هستن، نمیدونی کجا شنیدیشون. ولی شنیدی
همینان که اگه یه جایی تو یه نقطه به مشامت بخوره تو متوقف میشی. همهچی برات متوقف میشه.
هاتچاکلت و ریختم، مچ دستم و چسبوندم به بینیم تا بو آشناههَ رو بیشتر بو کنم. ریهها رو پر کنم از بوش.
و متوقفتر شم. میدونی؟ متوقفتر
نرگِث
همه خواب بودن. نشستم رو اپن تا آب جوش بیاد. آبادی مسموم رو پلی کردم. داشتم به این بو جدیده فکر میک
در نهایت باید بگم یه نقطهای هست که در مواجهه با عین همین بوها اگه ردش و بگیری میرسی به سه چهارتا عکس.
عکسا بودارن.
انگار که این حرفا رو من نزده باشم با بهت بالا پائین کردم.
اوه مای گاد، چه حرفا، چه نسخهها.
اینا حرفا رو تو زدی مغز کشمشی خانم؟ وای چه باحال پس برم بهشون عمل کنم.
" آدمیزاد همینه، طوماری برا بقیه نسخه میپیچه، کلاً فطرتاً تو این یه قلم نسخه پیچیدن خیلی تبحر داره. "
باید اضافه کنم به این لیست یه سری چیزا رو.
- مرطوب کننده و بالم لب رو همیشه تو کیفت داشته باش
- به جای ضدآفتاب رنگی از بیرنگش استفاده کن
- یه دفتر داشته باش برای تراوشای ذهنیت
- ناخنات رو مرتب نگه دار اگه مانیکور نمیری
- خواب کافی حلال ۸۰ درصد امراضه
- قند مصنوعی باعث پف و ورم بدنت میشه.
- توت خشک و جایگزین قند کن و تو کیفت داشته باش.
- رو بالشتیت رو هر دو روز یه بار بشور
- سعی کن هر سه ماه یه بار پیش مشاور بری [ نه هر مشاوری ]
- کیفیت غذای تو نشوندهنده علاقه تو به خودته
- بیموالات نباش
اصلاً انگار خدا برامون ساخته که از همون اول پروسه " بزرگسالی " پیِ همهچی و به تنمون بمالیم.
انگار که باید حتماً این مسئله تجربه کردن همزمان چندتا تراژدی باشه برامون.
چاره هم فقط صبره. اینکه تو دست به سینه و منفعلانه به هجمههایی که دارن با سرعت نور سمتت میآن نگاه کنی و فقط صبر فقط صبر فقط صبر
احساس میکنم برای دختر بودن زیادی شکنندهم
حتی دلم نمیخواد پسر هم باشم. شاید میخوام یه گیاه فاقد احساسات باشم.
نظارهگر، فتوسنتزکننده.
شایدم یه زیتونپرورده فاقد احساسات و عواطف انسانی
نرگِث
با لبخند گشااااد شاتر و زدم. خیلی گشاد. مهر / صفر سه
سر ضبط ویدئو روز چهاردهم حتی فرصت گریه کردن هم نداشتم. حتی سر تنظیمش هم یه چیزی پشت پلکم سنگینی میکرد.
ما با هم صحبتامون و کردیم میرزا رضا.
میخوام عین چهار ماه پیش سد راه شم و قدِ ویدئو روز چهاردهم حتی پیشآمدهای قبلترش گریه کنم.
تراپی واقعاً خوبه قبولش دارم. امّا تا حالا صفر تا صد اتاقت رو تمیز کردی؟ بعد یه دوش، نوشتن احساست تو دفتر و اتو کردن لباسات و آماده کردن کتابات و به صورت پیوسته انجامش دادی؟