ء🩸
موهام رو جمع کردم. یه قطعه پلی کردم و عطر مورد علاقم رو رو پتو زدم.
پنجره رو وا کردم و چراغ و خاموش
پتو رو دور خودم پیچیدم و تو تراس نشستم
حالا من موندم و غم که نگهداشت و تو اتاق دوازده شب به بعد خفتم کرد.
امّا عزیزم " قد نری تقلب وجهک فی السماء "
زمزمه میکردم " من نمازم تو رو هر روز دیدنه " و جدّی نماز من دیدنِ تویِ مخلوقِ نازِ خدائه که موهبته. حالا بیشتر از هر وقت من " نیازم تو رو هر روز دیدنه ".🩸
ء. فاطمه درست میگفت، میگفت هر وقت حال نرگس بد باشه لاک میخره.
عزیزم، همه پولام تموم شد از بس لاک خریدم و خیلی " درد به استخوان رسید وصل دوا نمیکنی " اَم، نمیخوای دوا کنی؟🩸
ء
آخر سال شد جانم لطفاً سریعاً، عاجزاً، التماساً " دست بگیر دست مرا تا که نور وصل، بیوفتد در میان شب و روز انتظار " چون ما آدمیزندهای خیلی " طومار طولانی انتظار " هستیم جانم.
لطفاً دست بجنبون
۲۸ امین روز اسفنده و ویگن میخونه " دلم میون سینم به خون نشسته " پنجره بازه، سرما اذیتم نمیکنه، امّا عزیزم خیلی " دیگه دنیا برا من تاریکه " اذیتم میکنه.
آدمیزاد طفلکی