* مجدداً اردیبهشت نقطهی عطف زندگی من بوده.
گریههای پشت سر هم زیر بارون، جون گرفتن و ادامه دادن.
بهنظرم آدمیزاد وقتایی که غمش سنگین میشه، دیگه صداش درنمیاد.
اونقدر که غم تو تار و پودش و گوشت و پوست و جونش میره که مغز به تکتک اعضای بدنش پیام: "ساکت باش فقط باش" میده.
اینه آدمیزاد خاموشِ غمگینِ سراپا محزون
نرگِث
احساس میکنم تلاشم برای یک عدد انسانِ شاد و خرم و طنزبالا خیلی مذبوحانهست.
نمیتونم آدم "طنّاز و شادی باشم".🎗
نرگِث
* مجدداً اردیبهشت نقطهی عطف زندگی من بوده. گریههای پشت سر هم زیر بارون، جون گرفتن و ادامه دادن.
درست کردن شیرینی ماری، بارون، سرما، تردد با پتو تو خونه و فقط بوس.
برای "زندگی کردن" خستم.
و به نظرم آدمیزادها علیالخصوص زن جماعت برای درد کشیدن و لِه شدن و پوره شدن و چلونده شدن و چزونده شدن زیادی خوشگلن. حیفن
نرگِث
برای "زندگی کردن" خستم. و به نظرم آدمیزادها علیالخصوص زن جماعت برای درد کشیدن و لِه شدن و پوره شدن
خداجون منم موافقم با لقد خلقنا الانسان فی کبد. ولی مطمئنی فقط کبد؟
به نظرم کبد پرومکس، کبد پرمیوم، کبدپلاس
خیلی کبده آخه
واقعاً کبد خالی نمیتونه باشه
مام که زورمون بهتون نمیرسه خداجون پس فقط بوس میفرستیم سمت آسمون تا یکم تقلّب برسونی برای کنترل کردن اینهمه کبد که تا کمر تو کبد گیر کردیم🐋