امروزی قرار بود یکیتونُ ببینمُ اتفاقاً دیدم.
خیلی خیلی خجالتی بودُ میخواستم ببلعمش*
بعد گمش کردم.
دختر حداقل اسمتُ بگو
همهچی خیلی یهویی میشه.
عید غدیرمونُ که چشم وا کردیم دیدیم اَی دل غافل بابا حیدر باز دستمونُ گرفته که.
فاطمیهمون به خاطر مجالس ترحیم قرار بود لغو شه وُ بازم مارو کشیدن بالا*
اینجا دخترایِ من گریههاشون برایِ دستُ پا گرفتنِ مراسما خیلی خیلی پاکه.
* بیشتر لو بدم این فراخوانِ جذبُ؟
اینا رو بیخیال
هرچی استخون میترکونیمُ قد میکشیم کمشعورتر در زمینهٔ عواطف هستیم.
امروز همه هق میزدنُ سینه داغ کرده بودن
ما دستِ آخرُ مافیا رفتیم