4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ بسمالله ]
روزِ آن هفده ساله را که بوَد عزیزِ رضا، روزِ خود بدان.
ما نیز در میلادِ چُنین مولود جشنُ پایکوبی بر قرار داریم.
به دیده منت، بناتالحوراء.
هدایت شده از ‹ وضعیتسفید ›
با رز آبی از من خواستگاری کن.
قطعا جواب مثبت میشنوی.
نرگِث
با رز آبی از من خواستگاری کن. قطعا جواب مثبت میشنوی.
دست به قلم بودنُ باور نداری.
معجزهست.
چشمایِ عینكدارُ استایلِ چهارخونهَ رو هم آویزهٔ دلت کن.
یه مداد که کنجِ گوشه وُ سر به زیر بودنُ هم همینطور.
دستُ پا چلفتی بودن چندین برابر میکنه وُ خجل بودن تأخذ به حیا رو بیشتر جلوه میده.
منُ ببین، بیبرو برگرد این جوابِ منفیُ مثبت میکنم*
نیمههایِ شبُ رد کرده وُ حس میکنم اگه پلك رو پلك بزارمُ نیمههایِ شب به بهانههایِ مختلف بیدار شم قراره فیستوفیس شم با یه موجودِ کریهالمنظر.
[ هوالعالم ]
کوچهٔ شهید خلیلی که منتهی بود همچین منظرهٔ بکری، عکاسی میطلبید.
اَی دل غافل که یه پیرزن سلام کرد و گفت: بچههاتون نوزادن؟( با زبونِ محلی که چیزی عایدم نشد و آخر معنی تحتالفظی رو خواستار شدم) من میگفتم اهل اینجا نیستم و از اون اصرار که بچههاتون نوزادن؟
ننه کجایِ کاری که ما خودمون نوزادیم.
- نرگسخاتون | کلِ واقعیت به همراهِ مقداری ابهام
نرگِث
[ هوالعالم ] کوچهٔ شهید خلیلی که منتهی بود همچین منظرهٔ بکری، عکاسی میطلبید. اَی دل غافل که یه پیرز
واقعیت همین بود، گیجُ منگ بودم
از چی صحبت میکرد؟ پشت سرِ هم میگفت؟ [ اوشاخلاریز بِچیزدیلر؟ ]
پیدرپی میگفتم من اهلِ اینجا نیستم، حاجخانوم متوجه نمیشمُ آخرِ سر دستُ پا شکسته ترکی چسبوندم چفتِ همُ خوشُ بش کردم با پیرزنی که قطعاً دنیایِ متفاوتی داشت