پارچِ لب اردکیُ جام بدونُ لبالب‌شُ دوغ کن*

داشته باشید صبحُ از همین‌جا*

می‌خوام تن بدم به تبریكِ درست‌درمون اما قلم نمی‌چرخه. عاجزمُ همین‌طوری درِ کلونُ به صدا در می‌ارم * سلام آقا رضا

دستُ پا گم کرده‌م برای ارسالِ یه پیامِ بلند بالا. بلا تکلیف‌م برایِ گفتن‌ش

[ کنار آمدن ] موضوعیتِ عنوان پیچیده‌تر از آن است که مخیله‌ات هضم کرده. گاه کنارآمدن با خشم محتاطانه عمل کردن را می‌طلبد و کلید خوردنِ صبر را طالب است. این تیتر را که برای شرح برگزیدم حرف درازا است؛ زین پس همانند همیشگی‌ها گوش خالی کن و چند صباحی را در بیغولهٔ درویشی برای مباحثه گذران. صاحب مال و منال هم که باشی اگر قدرِ جو صبر در تو نباشد کسی قربانِ بندِ کیفت هم نمی‌شود، کافی‌ست سکوت بر لب بنشانی برایِ خشم‌برانگیزترین‌هایِ گیتی؛ آن‌گاه اصل و نسب است که ارزشی ندارد و اصالتِ خلقی‌ست که می‌درخشد. صبر را آیات و روایات زیاد بوَد، قدِ دهانِ ما برای شرح کوچک است، بپذیرید. - نرگس‌خاتون | صبر خیلی قشنگه دخترایِ نرگس

دربارهٔ صبری که طیِ سالِ تحصیلی به دست اومد تعریف کنم؟ نرگس اصلاً صبور نبود. مثل اسپندِ رو آتیش تند بودُ آتیشی. یه نشستُ برخاست با دبیرِ عربی مجاب‌م کرد تا صبرُ بندازم رو دوشمُ حامل‌ش باشم. چیزی که حیرتِ منُ گرفت بالا این بود که این بانو گفت " اگر شما به من بگید من از قیافت خوشم نمی‌اد من ماسك می‌زنم تا قابل تحمل‌تر باشمُ شما فقط بخونید این کتابُ". و در آخر، انسانِ منطقی یا دلِ سخن‌پذیر داره یا سخنِ دل‌پذیر.

همینُ داشته باشید یه پی‌نوشت بدم بیرون*

از دست دادم این تبحر در نوشتنُ. * سبكِ جدید هم منتفیه.

* بل‌اخره تابید این نورِ وامونده رو رخ

هوایِ بوسیدنیِ عطاییِ این‌جا*

رو ابتهاج‌م همین نظرُ دارم. چیه این امیرهوشنگ که می‌چسبه به دل؟

راضیَم از هماهنگِ نسیم، کار ترتمیزُ فرهنگی. * شله این کفُ جیغُ هورا