نرگِث
دخترایِ نرگس، سلام. و اما جریانِ همیشهَمون، بناتالحوراء کارِ سنگینی نسبت به دفعاتِ قبلُ تقبل کرده
دخترایِ نرگس، اینهمه کش اومدم برایِ تبلیغِ فردا، یه ذرهٔ خیلی بزرگ دست میجنبونید؟
هنوز برنجُ مرغ تهیه نشده
* هر چهقدر معرفت به آقا امیرالمومنین دارید اقدام کنید، میبوسم چشماتونُ
بیاید به یه لبخندُ یه تبریك متکی باشیم، بگیرببند دارید برایِ عیدی؟
منم که از ذریهٔ پیغمبر نیستمُ عیدی بده هم نیستم
* تو آتیش عیدی بسوزیدُ بسازید
[ علی ]
به رأسِ شیعیجماعت، اسدِ بنتاسد با ردایِ نبی گام بر میدارد.
اوست که در تیرگی و ظلماتِ شب توبرهٔ خرما بر دوش حمل میکند و گرمایِ دستِ پدرانه را بر سر ایتام میکشاند.
گویند " دستها داستانها دارند "
دستها بالا رفتند تا تثبیتگرِ حقانیتِ علیالاعلی باشند.
دستی در کاشانهاش بر رخسارهٔ همسرش پائین آمد تا تقدیر را با باطل تعویض کند.
تکجوانهٔ ولایت سرانجام میروید؛ به پاسِ زحماتِ شاعر و اشعار " اندکی صبر فرج نزدیک است "
- نرگسخاتون | همون محبتِ همیشگی
نرگِث
دخترایِ نرگس، سلام. و اما جریانِ همیشهَمون، بناتالحوراء کارِ سنگینی نسبت به دفعاتِ قبلُ تقبل کرده
کجایِ دلم بزارم این کارِ چشمگیرُ؟
نسیم اومد کارُ گرفت دستشُ نراشت تیغِ آفتاب بخوره پسِ کلهمون، بمونید بازم از عنایات میگم *
ببخشید این تنُ که عیدی نداد، بمونه فردا
* حالا پرُ پیمونُ پرُ پیمونم نیست این عیدی، قابل پذیرشه.
284.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرِ شبی بزارید بدم اینُ دستتون
* محبت به علی لاتُ لوتُ زاهد نمیشناسه آقا.